#نواخت_زندگی🏘
رفیق :)
± تفـاوت زیادی اسـت میانِ:
#ثبات_قدم با #جو_زدگی!
سـرنوشـتِ 'جَو زدهها'
#به عاشورا ختم شد!
و سرآغازِ ثابتقدمان "از" #عاشورا🌱'
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_چهارم4⃣ عبدالله سوار براسب از گذرهای پرپیچ کوفه می گذشت. مردم در رفت و آمد بودن
#نــٰامیـرا🍁
#قسمت_پنجم5⃣
ام وهب رو به ام ربی کرد و گفت: تو دختری از بنیکلب سراغ داری که در شانِ ربی باشد؟
ربی یک باره سر بلند کرد و گفت: من هرگز با بنیکلب وصلت نخواهم کرد.
عبدالله گفت: خب،دختری از قبیله همدانی ها
بگیر که مادرت نیز از آن قبیله است.
ربی سر به زیر انداخت و سکوت کرد
ام ربی گفت: او دختری را میخواهد
که نه در بنیکلب است نه در همدان
ربی با تعجب به مادر نگریست،
مادر لبخندی شیطنت آمیز زد
عبدالله گفت: اگر دختری در چین هم
باشد،عبدالله آماده است تا فردا صبح
برای خواستگاری او به چین برود.
ام وهب پرسید: از کدام قبیله است؟
امی ربی گفت: سلیمه،دختر امربن حجاج.
عبدالله جا خورد و گفت: دختر امربن حجاج؟
ربی سربه زیر انداخت.عبدالله و ام وهب
با لبخند به یکدیگر نگاه کردند.
سلیمه در نخلستان در کوفه به دنبال هانی
میگشت.چند کارگر مشغول آبیاری و
رسیدگی به نخل ها بودن،یکی از آنها با
دیدن سلیمه سلام کرد،سلیمه پاسخ داد و
سراغ هانی را گرفت و گفت:هانی در خانه نبود عمه ام گفت که به نخلستان آمده.
کارگر گفت: آری همانجا پای چاه است.
سلیمه دوباره به راه افتاد و در نزدیکی
چاه هانی را دید که با دبل از چاه آب
میکشید جلو تر رفت و سلام کرد...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: صادقکرمیار
#ادامهدارد...⌛
••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_پنجم5⃣ ام وهب رو به ام ربی کرد و گفت: تو دختری از بنیکلب سراغ داری که در شانِ
#نــٰامیـرا🍁
#قسمت_ششم6⃣
شبس گفت: ترس من از مخالفت مختار
این است که بخاطر خویشاوندی با نومان
احتیاط کند.
امر گفت: من هچ، هیچ خویشاوندی با نومان و بنی امیه ندارد و اگر مسلم بن عقیل به خانه من وارد میشد در یاری او تردید نمیکردم و بی درنگ نومان را از تخت به زیر میکشیدم.
مختار گفت: مسلم مهمان من است،نه در بند من،مرا بخاطرخویشاوندی با نومان نیز متهم نکنید که اگرهم اکنون مسلم فرمان دهد،شبانه نومان را از کوفه بیرون میکنم.
مسلم احساس کردکه باید از ادامه بحث جلوگیری کند،گفت:
خداوند به شما خیر دهد که در یاری فرزند رسولخداﷺ از یکدیگر سبقت میگیرید اما من نه برای حکومت کوفه آمده ام و نه سر نگونی نومان و جنگ با پسر معاویه!
فرزند رسول خدا مرا فرستاده فقط برای
اینکه پاسخ امام را بر شما بخوانم و با
بزرگان و سرداران و عالمان شما دیدار کنم پس اگر سران اهل کوفه را آنگونه ببینم که با برادرش کردند او هرگز به کوفه نخواهد آمد اما اگر عزم کوفیان بر آن باشد که دین خدا را با یاری فرزند رسولش یاری کنند او نیز باکی ندارد که با همه اهلش وارد کوفه شود و شما را به رهی هدایت کند که پدرش و جدش رسول خدا هدایت کردند...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: صادقکرمیار
#ادامهدارد...⌛
••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#پای_اخلاق_شهدا 🌺
دفعهدومیڪهحسیـنرفتهبودســوریه
توی #محرم بود، مثلهمیشه که بهش پیامداشتم میدادم، ازش پرسیدمحسین عزاداری هممیکنید اونجا!؟
گفت: نهاینجا اکثرا چهار امامی هستن و عزادارینمیڪنند.!
وبهمخیلی سختمیگذرهکهنمیتونم عزاداریکنم.
خوشبهحالشما، خیلی استفادهکنید از #محرم . . . (:
بعدهاوقتی برگشتبهحسینگفتم،
چرا #محرم رفتی..؟!
گفت: منهمهی چیزایی ڪه بهشون وابسته بودم رو گذاشتم کنار..!
فقط یک چیز موندهبود ڪه نمیتونستم ولشڪنمو برم؛!
اونمایام #محرم بود، ڪه باید بهنفسم غلبهمیکردمومیرفتم.
🎙 #شهید_حسینمعزغلامی🌹
تولد:⁶فروردین¹³⁷³ خوزستان
شھادت: ⁴فروردین¹³⁹⁶ سوریه
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
- دعایفرج :)🌿°•
_ظهوراقاامامزمان
_شفایبیمارانکرونایی
حالا همین اول مجلس آقـــا(عج) رو دعوت کنیم به مجلس . . .🌿
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
سخنرانی(1).mp3
11.44M
#سخنرانی🎙
شبسوممحـَرم🏴
•حضرت رقیه"سلاماللهعلیها"•
1_437702542.mp3
2.94M
#سخنرانی🎙
شبسوممحـَرم🏴
بغض برای امام حسین"؏"•
••| قرائت؛
#زیارتعـٰاشورا✨
درجوار حرم اباعبداللهالحسین"؏"♥️
http://app.imamhussain.org/tour/
#رویلینــــــــــکبالاکلیککنید⇧✔
4_5810077607357581788.mp3
8.45M
#روضه🥀
شبسوممحـَرم🏴
دلم آغوش گرم تو رو میخواد . . .
بــادست ڪوچـکش گـِرِھ هـا بـاز مےکند
طفل سـہساله ایـست که اعجـاز میکند
#الھیبالرقیہۜ🌿
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
رفیق :) از قدیم گفتن که دخترها بابایی اند! تا حالا شده از نزدیک دخترای شھدا رو کنار پیکر باباشون ببی
•
•
•
توی همهی عڪس های دخترای شھدا اینطور هست که وقتی کنار پیکر باباشون گریه میکنند کنارشون یکی هست که داره آرومشون میکنه!
هی بهشون آب میده!
هی حواسش هست که حالشون بد نشه!
اصلاً مادر هست و داره نوازششون میکنه!
بابا💔؛
نگام کن ڪه چجوری پیرم ڪردن!
بیامون منو زمین گیرم ڪردن!
بابامیشه💔؛
پلڪای زخمیتُ دیگه نبندی!
خیلی تنم درد میڪنه بابایی!
از شبی ڪه پرت شدم از بلندی!
از شبی ڪه سیلی خوردم حسابی!
ببین لبم داره عجب شڪافی!
نمیشه موی سوختمُ ببافی!....
زمینه با اینکه سنگ خوردم.mp3
17.07M
#مداحـی🎤
شبسوممحـَرم🏴
نصف جون شدم، آخه این رسمشه؟!