🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
شهید🌷#میر_محسن
#سید_رضائی
🍃دهم مرداد سال ۱۳۴۲از سلاله پاك سادات، یکی دیگر از یاران امام خمینی در قريه سيدتاج الدين خوي، ديده به جهان گشود که نامش را محسن گذاشتند. از دوران كودكي عشق به خدا و اسلام در او نمودي روشن داشت. کودکی که در دامان پاک مادرش، پرورش یافته بود؛ مادری که هم خود از سادات بود، هم فرزندش.
🍃محسن هر روزی که می گذشت، بر معرفتش افزوده می شد. او دیگر ۷ساله شده بود و زمان آن فرا رسیده بود که در راه یادگیری علم و دانش قدم بردارد.
🍃شهيد بزرگوار «ميرمحسن» برای تحصیل در دوره ابتدایی وارد دبستان روستاي ميرتاج الدين شد و در آنجا تحصيل کرد.بعد از گذراندن دوره پنجم ابتدايي؛ براي ادامه كسب علم و معرفت راهي شهر خوي شد.بخاطر مشکلاتی که در آن دوره زمانی وجود داشت، تا اول راهنمایی درس خواند اما دیگر نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار ترك تحصيل کرد.🍂
✨در جريان انقلاب شكوهمند اسلامي، با امام آشنا بود و با وجود کمی سن، از راه و هدف امام آگاه بود. او اهداف عالی امام را دریافته بود و برای همین به انقلاب اسلامي لبيك گفت✋
🍃 میر محسن همیشه می گفت:
اين انقلاب، انقلاب ماست و ما بايد از آن حمايت كنيم و نگذاريم دشمنان، ضرري به آن برسانند.هر آنچه در توانش بود، در جهت انقلاب انجام می داد. فعالیتهایی بسیار می کرد تا بیشتر در خدمت انقلاب باشد.در حركت هاي مردمي بر عليه رژيم منحوس پهلوي، حضوري فعال داشت و در مبارزات ضدرژيم شاهنشاهی شركت مي كرد.عقيده داشت كه اين انقلاب از آن ماست و ما موظفيم كه آن را از شر دشمنان حفظ كنيم، هر چند به قيمت ريخته شدن خونمان باشد.
🍃بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همواره حامي انقلاب بود.وی حین فعالیت در مسجد روستا، در سپاه پاسداران به عنوان پاسدار ويژه مشغول خدمت شد. در مسجد روستاي سيدتاج الدين به عنوان يكي از برادران بسيجي فعالیت می کرد.
🔻با آغاز جنگ تحمیلی، او که خود در امر جهاد و حماسه آفرینی، پیشتاز بود؛ همه را به برادري و جهاد در راه خدا دعوت مي كرد، تا اينكه با اين تبليغات، برادر كوچكتر خود را به جبهه فرستاد.
🍃درسال ۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.
با آغاز جنگ تحمیلی، به فرمان امام لبيك گفت و به عنوان بسیجی به جبهه های حق عليه باطل اعزام شد.محسن جوانی غیور و شجاع بود که رشادتهای بسیاری در مبارزه با کفار بعثیون انجام داد و عاشقانه جنگيد تا اینکه بیست و هفتم اردیبهشت سال ۱۳۶۵ درمنطقه حاج عمران عراق بعد از مبارزه ای افتخار آفرین، جام شهادت را سر كشيد🥀
✨شهید بزگوار همواره به امام حسين(ع) عشق مي ورزيد و از مداحان اهل بيت عليهم السلام و پيرو خط امام بود.قرآن ايشان در مسجد روستایشان به يادگار مانده است.
🗞خاطره پدر شهید از اولین اعزام پسرش:
🍃اولین باری که به جبهه اعزام شده بودند، به من خبر نداده بود. در خوی زندگی می کرد و همانجا در بسیج ثبت نام و عازم جبهه شده بود. به همه سفارش کرده بود تا جبهه رفتنش را به من نگویند.او نمی خواست من نگرانش باشم. اما وقتی به مرخصی آمده بود، با لباس نظامي به دیدنم آمد. گفت :
«ببین پدر جان، هیچ اتفاقی برایم نیفتاده است».
گفت: «پدر عزيزم، ما بايد دشمن را از بين ببريم، ما هيچ وقت خسته نيستيم و نمی شویم.بايد در راه خدا و در راه ناموس و مملكت خود كوشش كنيم، تا اينكه هيچ دشمني به ناموس و شرف خانواده و ملت ايران تجاوز نكند.همه ما روزی از این جهان خواهیم رفت،پس چه بهتر که شهيد راه خدا باشيم.
🌷روحش شاد و يادش گرامی باد🌷
@Shohadaye_Khoy
امروز سالگرد شهادت سرهنگ خلبان شهید حجت خلیل لو هست
شهدا سالگرد شهادتشون عنایت ویژه ای دارن پس سفره دلتان را بر روی شهدا باز کنید تا طبق دعای شمارا به سمت خدا بفرستند
التماس دعا
@Shohadaye_khoy
🌷بِسم ربِّ الشُهداء🌷
💌"هدایای شما محضرروان پاک شهدای والا مقام شهرستان خوی"
ختم "صلوات" امروز
به نیت
❤️شهید جوانشیر صفری انزابی❤️
سهم شما ۵ صلوات 😊
قبول باشه😍
@Shohadaye_khoy
شهيد🌷#معصوم_احمدی به سال ۱۳۴۷ در يك خانواده كاملاً مذهبي و پايبند به اصول دين ديده به جهان گشود.🍃بعد از دوران كودكي و آغاز دوران نوجواني فعاليت هاي مذهبي و انقلابي وي بر عليه ضدانقلابيون كه از اطراف و اكناف براي چاپيدن اموال مردم به شهر ريخته بودند، شروع مي شود، وي با نجابت تمام در مقابل آنها شعار مي داد و از انقلاب و امام حمايت مي كرد.
🍃بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي كه ضربه هولناكي بر پيكر پوسيده رژيم پهلوي بود، جنگ تحميلي رژيم صهيونيستي عراق عليه انقلاب نوپاي اسلاميان طرح ريزي شد،
تقريباً سه سال در آن مكان مقدس (جبهه) به تهذيب و تزكيه نفس پرداخت. در عمليات والفجر ۸ از ناحيه پا زخمي شد.موقعي كه در بيمارستان از جراحت وي پرسيدند سراغ همرزمانش را مي گرفت تمام فكر و خيالش در ميان آنها بود.هنگامي كه در بستر خوابيده بود، مدام به چند تا عكس كه از پيكر پاك و زخمي دو تا از همرزمانش شهيدش كه به اصرار خود در اختيارش گذاشته بودند، نگاه مي كرد و اشك مي ريخت و مي گفت: من چگونه مي توانم به روي خانواده اين عزيزان نگاه كنم.
بااينكه هنوز زخم پايش بهبود نيافته بود دوباره به جبهه مي رود و اين بار در عمليات دشمن شكن كربلاي ۵ شركت مي نمايد و به گفته يكي از دوستان ايشان زخمي مي شود و هر چه اصرار مي كنند به عقب بيايد، قبول نمي كند و به بچه ها مي گفت كه شما جلو برويد و به فكر من نباشيد.
🕊سرانجام در اثر زيادي جراحات وارده به نداي حق ليبك گفت و به لقاءا... پیوست🥀
🌷روحشان شاد🌷
@Shohadaye_khoy
دلنوشته.pdf
418.6K
✨📝دلنوشته
اززبان خواهرشهیدگمنام
"علی عبدالهی"🌷
🔸پایگاه منتظران قائم (عج)خوی
@Shohadaye_khoy
🌷بِسم ربِّ الشُهداء🌷
💌"هدایای شما محضرروان پاک شهدای والا مقام شهرستان خوی"
ختم "صلوات " امروز
به نیت
❤️شهید یوسف محمدلو❤️
سهم شما ۵ صلوات 😊
قبول باشه😍
@Shohadaye_khoy
شهید میر مجید موسوی، پنجم مرداد 1336، در شهرستان خوی چشم به جهان گشود. پدرش میر غلام، در شرکت تعاونی کار می کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسط درس خواند و دیپلم گرفت. بیستم بهمن 1357، در زادگاهش هنگام آموزش نظامی بر اثر انفجار سهوی نارنجک دستی به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای روستای تازه کند تابعه همان شهرستان به خاک سپرده شد.
🌹سربازسیدحسینی🌹
شهيد"بايرامعلي پورجواد" جزو اولین کسی بود که عکس امام را از باختران به خانه آورد و گفت:« از امروز من سرباز این سید حسینی هستم. جانم را فدای راه و اهدافش می کنم.»
شهيد بايرامعلي پورجواد بیست و سوم اسفند 1327، در خانواده اي مؤمن و مذهبي شهرستان خوي متولد شد. توانست تا پایان دوره ابتدایی درس بخواند.
علاقه خاصی به امام خمینی داشت
وی، انساني شجاع، فداكار، از خودگذشته ، مؤمن، معتقد و مذهبي بود ، ارادت و علاقه خاصي به امام ، اسلام و قرآن داشت. عكس حضرت امام خميني را قبل از انقلاب به اهل خانواده خويش نشان داده بود و همه را به ديانت و پيروي از ولايت فقيه دعوت مي كرد.در انجام واجبات ديني از هيچ تلاشي باز نمي ايستاد. سال 1350 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد.
شجاع و نترس بود
قبل از رفتن به جبهه رضايت همه را مخصوصاً اهل خانواده را جلب كرد و در رفتار با فرزندان نكات قرآني را مد نظر داشت، هيچ وقت از مردن در راه خدا نمي ترسيد، شجاع بود و هميشه براي امام خميني و ثبات انقلاب از صمیم دل دعا مي كرد و جهت حفظ نظام مقدس اسلامي از هيچ كوششي فروگذاري نمي كرد. به عنوان استواریکم ارتش در جبهه ها حضور یافت.
چگونگی شهادت
سرانجام یازدهم آذر 1366 با سمت فرمانده گروهان در منطقه عملياتي حاج عمران عراق بر اثر سرما زدگی و سکته قلبی به شرف شهادت نايل آمد و مزار او در گلزار شهدای شهرستان خوی واقع است. روحش شاد و یادش تا به همیشه گرامی باد!
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌹سربازسیدحسینی🌹 شهيد"بايرامعلي پورجواد" جزو اولین کسی بود که عکس امام را از باختران به خانه
روایتی به نقل از خانواده شهید
« وی در جبهه، به دلیل علاقه ای که به وظایف دینی و شرعی داشت با کمک ازدوستان همرزمش مسجدی جهت بر پایی نمازجماعت ساخت. وی اعتقاد داشت ،درهرجایی که هستیم باید دشمن اتحاد و همبستگی مارا ببیند. مسجدنه تنها ،خانه ای برای امنیت روح و روان است ،موجب محبت و همدلی مسلمانان نیز می شود.»
پسر شهید از شجاعت پدر می گوید
« پدرم ارتشی بود و بیشتر مواقع حمل مهمات بر عهده ی ایشان بود. آن روز نیز قرار بود که در یک ماموریت به مسجد سلیمان برود. یك ماشین پر از مهمات که حمل آن زیر رگبار تیر های دشمن کاری بس خطرناک بود. پدرم می گفت:«هرچند مأموریت سختی بود و هرلحظه هواپیماهای جنگی دشمن، ما را بمباران می کردند . هر لحظه منتظر بودیم که زمین و زمان آتش بگیرد و ما به ابراهیمی دیگرتبدیل شویم. خدا خواست آن روزمهمات سالم به مقصد برسد و در دسترس رزمنده ها قرار بگیرد. آن روزپیروزی شیرینی همه مارا مهمان کرد.»
فرازي از سفارشات شهید "بایرامعلی پورجواد"
« هر اندازه كه مي توانيد وقتتان را دراختيار انقلاب اسلامي بگذاريد و سعي كنيد كه فرد مفيدي براي انقلابمان كه آنرا با خون هزاران شهيد به دست آورده ايم ، باشيد. انقلاب را از گزند وآسیب هاحفظ نماييد.»
حجت فتوره چی فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه ۳۱ عاشورا، در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای مذهبی در شهرستان خوی به دنیا آمد.
تربیت صحیح، ارتباط با افراد مذهبی و شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) او را با اعتقادات دینی آشنا ساخت. وی در دوران دبیرستان در جلسات قرائت قرآن و آموزش اصول عقاید شرکت میکرد.
در سال 1356 موفق به اخذ دیپلم میشود. همگام با اوجگیری انقلاب مردم ایران نیز در فعالیتهای ضد طاغوت شرکت میجوید.
با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب اسلامی میشود. همچنین همراه با جهاد سازندگی عازم روستاهای اطراف میشد.
با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صف براداران سپاه میپیوندد. مدتی در واحد اطلاعات و تحقیقات در جهت کشف گروهکهای محارب و قاچاقچیان به فعالیت میپردازد.
بارها برای مقابله با اشرار به مناطق کردنشین اعزام میشود. با شروع جنگ تحمیلی در قالب یک گروه 12 نفره عازم جبهه جنوب میشود و در مناطق دزفول، کرخه و دهلران بر علیه دشمن میرزمند
بعد از بازگشت از جبهه، در اردوگاه آموزشی سپاه به سازماندهی نیروهای عازم جبهه میپردازد. در عملیات فتح المبین و بیت المقدس دوباره به جبهه عزیمت میکند.
در عملیات رمضان به فرماندهی گردان المهدی میرسد. با شایستگیهایی که از خود نشان میدهد، مسئول آموزش نظامی لشگر 31 عاشورا میشود و بعدها تا فرماندهی تیپ ارتقا مییابد. حجت فتوره چی در سال 1363 و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.
این شهید گرانقدر در دیماه سال 61 ازدواج میکند. یکی از همرزمانش خاطرهای از این دوران و انتخاب شهید دارند:
وقتی این شهید عزیز میخواستند ازدواج بکنند، از خانوادهای خواستگاری کردند که آنها شرط کرده بودند اگر این وصلت صورت بگیرد، نباید حجت به جبهه برود. شهید فتوره چی چون دیده بودند که آنها بر شرط خود اصرار دارند با وجود علاقهای که برای وصلت با آن خانواده داشت، از آن صرف نظر میکند. بعد هم با یک خانواده دیگر وصلت کردند و به همسرشان میگویند من شما را به جبهه خواهم برد.
همسرش از دوران کوتاهی که با هم بودند این گونه یاد میکند:
من و حجت در دی ماه 61 با هم ازدواج کردیم. دو ماه و نیم بعد از ازدواجمان به جبهه رفتیم. در اوقات فراغت جبهه، مرا به مناطق مسکونی منهدم شده میبرد و شرح چگونگی آزاد کردن آنها را بیان میکرد. یک روز برای آزمودنش به وی گفتم: به شهر خودمان برگردیم و مدتی آنجا بمانیم. او با لبخند جواب داد: اگر ناراحتی برویم. ولی میدانی که نمیتوانیم پاسخگوی شهیدان مان در روز قیامت باشیم. او میگفت همسرم همیشه سعی کن حتی خانه داری و آشپزی و امثال این کارها را نیز برای رضای خدا و با نیت الهی انجام دهی. این گونه فکر نکن که کارها را صرفا برای رضایت شوهرم میکنم. نه کارها باید برای رضای خدا خالص باشد.
اگر با گلوله توپ کشته نشوم آبرویم میرود
یکی از همرزمانش میگوید:
شهید فتوره چی بارها میگفت: خدا نکند حجت با گلوله کلاش و ترکش شهید بشود. حجت باید با گلوله توپ کشته شود. و الا آبرویم میرود. همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میکردند. در مرحله دوم عملیات والفجر 4 بود که راهی منطقه عملیاتی که حجت در آنجا بود، شدیم. سراغ وی را از حمید باکری گرفتم و حمید آقا با دست به محلی که پر درخت بود اشاره کرد و گفت شاید آنجا باشد. چون بیسیم اش قطع شده بود. بعد با شهید صالح الهیارلو به جستجوی منطقهای دیگر کردیم تا اینکه سر بی بدن او را پیدا کردیم. بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به آقا امام حسین (ع) میگوید:
سه سال است که با دیگر پاسداران در جبهه از اسلام دفاع میکنیم و بوی کربلایت رزمندگان را دیوانه کرده است.
و سپس در توصیههایی به مردم میگوید:
بارها در این دشت خونین پاهایم سست شدند که فقط با یاد خدا و یاد تشنه لبان کربلا و یاد مادران جگر سوخته شهدا و یاد یتیمان شهدا دوباره مرا به حول و قوه الهی بلند کرد ...
روحانیت متعهد را یاری نمایید که تنها قشری است که به شرق و غرب وابسته نمیشوند. از تهمت و افترا پرهیز نمایید که آفت انسان است. سعی کنید همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید. به نماز و دعاهایتان تکیه کنید که عامل پیروزی بر نفس است.
فراز آخر وصیت نامه خطاب به همسر شهید است که میگوید:
امیدوارم با صبر زینب گونهای بتوانی خودت را راضی به نبودن من بکنی و بتوانی اندکی از مصیبت و درد زینب (س) را درک کرده باشی.
فریده خوبم من که نتوانستم همسر خوبی برای تو باشم. تو با اینکه از اول ازدواجمان از پدر و مادرت دور شدی توانستی با تحمل دوری از خانوادهات و غریبی باز هم تکلیف خود را در همسری خوب ادا کنی که ان شاء الله مورد قبول خداوند متعال میگردد.