eitaa logo
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
476 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
وارد کافه شدی،رنگ از رخِ قهوه پرید رحم کن بر کافه‌چی‌ها،چشم‌هایت را ببند... سنجاق کانال چک ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
قصه این بود شبی یک نفر از راه رسید
- پنجاه ... قصه این بود شبی یک نفر از راه رسید بوی گیسوی پریشش به خود ماه رسید من و او بودم و ماه و شب و گردون و نیاز ولی او رفت و دلم تا لبه ی چاه رسید گرچه می‌گفت که او تا به ابد می‌ماند رفت و سنم به پی‌اش تا دم پنجاه رسید! قصه این است، حواسم به دلم خوب نبود که فسارش به ید آدم بدخواه رسید منم و در به دری و غم دوری و فراق ولی ای دهر بگو او به زر و جاه رسید؟ ارزش عمر زیاد است ولی عمر منی در پی چون تو عیارش به پر کاه رسید... کاش می‌شد که شبی خسته و شوریده خیال وسط کوچه به دلدار، به ناخواه رسید... /
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
و بشنوید از اولین امیری که دنبال امر خیره!
تمام امرخیرم حال دیگر صِرف کنکور است بیا با من نگو از عشق، از ما این بسی دور است من سر کرده در درس و کتاب و مثلُهو اصلا دلم با نمره‌ی بالای هجده نیز، مسرور است! 😂
هدایت شده از مجهولات
آن‌قَدَر خوب نبودی که به تو دل بدهم بود نزدیک ولنتاین، فقط پا دادم.
شما از مرگ می‌ترسید و من با مرگ درگیرم نه می‌خندم، نه می‌گریم، نه می‌ترسم، نه می‌میرم شما از غصه محزونید و من با غصه مأنوسم ندارم غصه، او دارد مرا! در غصه محبوسم شما از درد رنجورید و من با درد بی‌نقصم میان محبس غصه، کنار درد می‌رقصم شما با چشم می‌بینید و من با چشم می‌گویم همیشه حرف دل را از زبان چشم می‌جویم شماها عاشق‌اید و من؟ همان معشوق مغرورم که در جنگ روایت‌ها همیشه پست و منفورم کسی از قصه‌های من نگفت در دادگاه عشق و عاشق گفت و گریید و در آخر حکمِ من شد: دقّ!