eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
325 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
«انسانیت» نمی‌دانم از کجا شروع کنم و چگونه بنویسم... چند روزی‌ست میل به غذا کم شده، خجالت‌زده‌ام. در برهه‌ای از زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که همه چیز در حال امتحان است: شرافت، غیرت، مسلمانی... و انسانیت. گفتم "انسانیت"... چند میلیارد مسلمان در جهان هستیم، اما فقط نظاره‌گر اوضاع غزه مانده‌ایم. هیچ کاری نکرده‌ایم. تنها به ابراز همدردی و همبستگی بسنده کرده‌ایم. اکنون که غزه در گرسنگیِ مرگ‌بار گرفتار شده، باز همان احساسات تکراری را مرور می‌کنیم. می‌ترسم از روزی که خشم خدا، دامن همه‌ی بشریت را بگیرد؛ از این سکوت سنگینِ مسلمانان می‌ترسم. نمی‌دانم چه بگویم یا چه بنویسم. اما از خود می‌پرسم: «انسانیت را چگونه فهمیدیم؟» که شب‌هایمان با خیالی آسوده روز می‌شود، در حالی که شاهد رنج بی‌وقفه‌ی مردم مظلوم غزه‌ایم... "وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ..." شما را چه شده که در راه خدا و برای نجات مردان و زنان و کودکانی که ستمدید‌ه‌اند، نمی‌جنگید؟ آنان که می‌گویند: «پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون ببر، و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار، و از جانب خود یاوری برای ما قرار ده.»آیه ۷۵ سوره نساء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
🔻برخلاف جنگ‌های سنتی که بر تخریب فیزیکی تمرکز دارند، جنگ شناختی در عرصه ایده‌ها، احساسات و باورها عمل می‌کند. @ShugheParvaz
🕊🕊 خسته جانم قصد پرواز دارم بی پر و بالم  دلیل پروازم میشوی؟! «ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم ده» @ShugheParvaz (ویرایش شد)
«به زیر سایه ماه» ✍ قلبم، زیر سایه‌ی ماه، آرام است؛ آن‌قدر آرام، همانند بیابانی که به آن آب رسیده، جان دوباره می‌گیرد. هرچه از پرواز،پروانه، ماه،ستاره، آسمان،شوق و اشتیاق بنویسم،بیشتر ایمان می‌آورم: آسمان، در درون من است. باید آسمان را بیشتر دریابم. همه خوب می‌دانیم، مقصد، آسمان است؛ نه زمین. و چه خوب شاعر میگوید: «آنچه می‌جویی تویی، در خود بجو کان گُهر در توست، نه در آبِ جو» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَفِي أَنفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ «در زمین نشانه‌هایی است برای اهل یقین، و در درون خودتان [نیز هست]؛ آیا نمی‌بینید؟» (سوره ذاریات، آیه ۲۰-۲۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
«غریب آشنا» «غریب آشنا» کاش شعر می‌گفتم، درد را در قافیه و ردیف گم می‌کردم. اما درد بود، اشک هم بود... این هم روزی‌ایست از طرف معبود! گاهی امانم همین کلمه، خط و خودکار می‌شود. اگر یاریم نکنند، تسلیم اشک و آه می‌شوم. کاش می‌دانستم این همه دلتنگی از کجا نشأت می‌گیرد... آه، خدای من! دنیا برای من کافی نیست؛ طالب آسمانم. رها، رها‌تر از تمام قاصدک ها، آشیانه‌ی دوست، غریبِ آشنا کجاست؟ آسمان یا زمین؟ من خوب می‌دانم، این غم، این آه، و این چشمان بی‌قرار تمنایی دارند، آن هم تمنای دیدارِ غریب آشنا. غریب آشنایی که آشناتر از همه به من است. یاران! برای دل بی‌قرار «أمن یُجیب» بخوانید. دخیل بستم به گوشه‌ی دلم که کوتاه بیاید... اما این دل، سال‌هاست منتظر معشوق است. «أمن یُجیب» بخوانید... @ShugheParvaz
خرابه تر از خرابه از وقتی ما، دیوارهای بی‌سقفِ این خرابه شدیم، محرم این خانواده‌ایم… دیگر از "خرابه"، خرابه‌تریم. از آن شب بی‌تابیِ دختر سه‌ساله، وقتی شاهد گریه‌های بی‌صدا شدیم، دیگر دیوار نبودیم — آه شدیم. اشک شدیم. فروریختیم بی‌هیاهو... شانه‌های پُر زخمِ زین‌العابدین، با هر هق‌هق می‌لرزید. و خشت‌خشت ما از این لرزش، تا سحر می‌گریست. راستش را بخواهید، توان گفتن از حال آن دختر را نداریم. قسم به هفت‌ طبقه‌ی استوارِ آسمان، ما هم آن شب گریه کردیم… بی‌تابِ پدر بود. عمه هرچه گفت: "می‌آید..." بیشتر پافشاری می‌کرد. ناگهان... تشتی پیش رویش گذاشتند. با دو دست، اشک‌ها را از گونه‌های کبودش پاک کرد، و کهنه را از تشت برداشت... سکوت بود و صدای لرزش لب‌هایش: أبي! من الّذي جعل محاسنك مُدماة؟ أبي! من الّذي قطع عروقك؟ أبي! من الّذي يتمنّى في هذه السنّ المبكرة؟ أبي! من الّذي يرعى اليتيم حتّى يكبر؟ أبي! من يقرأ لي القرآن ليلًا عند النّوم؟ من الّذي سيمشّط شعري بيديه؟ ومن سيمسح دموعي بشفتيه؟ من الّذي سيخفّف أحزاني بقبلاته؟ ومن الّذي سيضع رأسي على ركبتيه؟ من الّذي سيهدّئ روع قلبي؟ دیوار بودیم، بی‌جان، اما با گریه‌های دختر سه‌ساله‌ی آن شب، حتی آسمان هم به گریه نشست. @ShugheParvaz
«رزق قلم، شب شهادت» بعضی وقت‌ها واقعاً نمی‌دونی چه موضوعی بنویسی؛ باید وضو بگیری، ذکر بگی تا رزق قلمت برسد. امشب در مسجد، همان‌طور که تسبیح به دست بودم و دانه‌دانه‌ی آن را رد می‌کردم، دنبال یک موضوع مناسب بودم. امام جماعت مسجد به رسم هر شب، مجلس روضه برگزار می‌کرد. تا گفت: «امشب، شهادت امام حسن علیه‌السلام است»؛ سوژه دریافت شد. حال که در اتاق، میان نجوای دعای کمیل و کلمات، دارم موضوعی به مناسبت امشب انتخاب می‌کنم، یاد چیزی افتادم: یاد آن غربت بی‌صدای کریم اهل‌بیت، یاد سفره‌ای که همیشه برای همه گسترده بود، اما وقت نیاز، همه سفره را ترک کردند. اشک در چشمم حلقه زده بود. تسبیح را سفت‌تر گرفتم. دانه‌ها دیگر فقط ذکر نبودند، هر دانه، حسرتی بود از ندانستنِ قدرِ مهربان‌ترین دل‌ها. امام حسن علیه‌السلام را زیاد با صلحش می‌شناسند، اما کمتر کسی از صبرش می‌گوید؛ از مظلومیتی که نه در میدان جنگ، بلکه در دل خانه، میان نزدیک‌ترین‌ها، تیغ بر دلش کشید. و حالا من، در این شب دعای کمیل، در این تاریکیِ پُر از نور، به یاد آن امامِ صبور نشسته‌ام، تا قلمم را نذر کنم؛ نذر روضه‌ای بی‌صدا برای غریب‌ترین امام. ع @ShugheParvaz
«صلحی برای بیداری، قیامی برای عزت» ✍🏻 وقتی نام امام حسن مجتبی (ع) به میان می‌آید، بسیاری تنها به «صلح» او می‌اندیشند؛ اما صلح او فراتر از یک توافق سیاسی ساده بود. امام حسن (ع) در زمانه‌ای که شمشیر و خون حرف اول را می‌زد، هنر بزرگ‌تری را به نمایش گذاشت: «صلح به مثابه مقاومت». این صلح نه صرفاً برای آرامش موقت، بلکه راهبردی عمیق برای حفظ دین، جان مسلمانان، و بقای اصالت اهل‌بیت بود. امام حسن (ع) نشان داد که مقاومت، تنها در میدان نبرد معنا ندارد؛ گاهی باید سکوت کرد تا حقیقت، در گذر زمان با قدرت بیشتری بدرخشد. او با صلح خویش، بنایی مستحکم ساخت که قیام امام حسین (ع) بر آن استوار شد. خون کربلا بر پایه‌ی خرد صلح حسن بن علی (ع) جاری شد؛ این یعنی هر حرکت بزرگ، نیازمند بستری محکم و زمان‌بندی هوشمندانه است. شاید در نگاه نخست، امام حسن (ع) صلح‌طلب به نظر آید؛ اما در حقیقت، حکیم‌ترین استراتژیست تاریخ اسلام است. او شعله‌های جنگ را خاموش نگاه داشت، نه از ترس، بلکه برای اینکه آتش روشنگری و آگاهی در دل‌ها شعله‌ور شود. امروز، در دنیایی که صبر و تدبیر جای خود را به هیجان و شتاب داده، امام حسن (ع) به ما می‌آموزد که صلح، اگر در زمان درست و با نیت درست باشد، قدرتمندترین شکل ایستادگی است؛ ایستادگی‌ای که نه با خشونت، بلکه با حفظ ارزش‌ها، وحدت و امید معنا می‌یابد. اما صلح و قیام، هر دو وابسته به زمان و شرایط‌اند. امام حسن (ع) در دورانی زندگی می‌کرد که جامعه اسلامی، خسته، فرسوده و بی‌انگیزه از جنگ‌های داخلی بود. در آن زمان، صلح او بهترین و تنها راه برای حفظ اصل اسلام و جلوگیری از فروپاشی جامعه بود. اما امروز، در عصر سلطه استکبار جهانی، در روزگاری که رژیم صهیونیستی، آمریکا و قدرت‌های جهانی، ستم را به شکل سازمان‌یافته بر ملت‌ها تحمیل می‌کنند، دیگر صلح خاموش و سکوت، در حکم خیانت به ارزش‌هاست. امروز وقت آن است که همچون امام حسین (ع) بایستیم و فریاد برآوریم: «هیهات منّا الذلّة»؛ ما اهل سازش با ظلم نیستیم. صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) دو چهره از یک حقیقت‌اند: مقاومت در برابر انحراف، در زمان مناسب با روش مناسب. امروز، مسئولیت ما روشن است: ادامه‌ی راه ایستادگی، هوشیاری در برابر فریب، و حفظ عزت اسلام و انسانیت در برابر ستم مدرن. ع @ShugheParvaz
«خانه‌ی پدری» چند روزی‌ست که در خانه‌ی پدر مهربانم، مولایم، جانم، امام علی علیه‌السلام هستم. آرامشی دارم آن‌چنان که گویی پرِ سفید کبوتری‌ام در باد. می‌دانی؟ نجف، آشیانه‌ی هر دل نیست؛ آشیانه‌ی دل‌های‌یست که مشتاق علی‌اند. حال دلم وصف‌ناپذیر است؛ فراتر از پرواز، فراتر از پایان شعر و غزل، فراتر از آرامش آغوش مادر... هر بار که آمده‌ام، به حس و حال استاد قاضی غبطه خورده‌ام. حق می‌دهم چرا آن‌قدر مشتاق بود، چرا فراق را به جان دل می‌خرید برای لحظه‌ای بودن در گوشه‌ای از نجف. او روشنایی طریق سیر و سلوک را در حرم، وادی‌السلام، و در کوچه‌کوچه‌های نجف، بهتر از هر کسی دریافته بود. روح من دیگر بر زمین نیست؛ این روزها پاهایم زمین را احساس نمی‌کنند. گویی هر نسیم در این شهر، ذکر «یا علی»‌ست؛ هر دیوار، هر آجر، گواهیست بر عشق بی‌پایان، و هر صدایی در اینجا، طنین قدم‌های مولاست. نجف فقط خاک نیست، تجلی نور است، و من، گم‌شده‌ای‌ام که در آغوش این خاک، پیدا شده‌ام. در حرم، وقتی نگاهم به ضریح می‌افتد، نه زبانم می‌چرخد، نه دل آرام می‌گیرد؛ تنها اشک است که از چشمم روان می‌شود، و دلم، بی‌هیچ تردیدی، یقین می‌یابد که اینجا وطن من است... @ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
#بی‌کلام مانده‌ام با غم هجران نگارم ، چه کنم...؟ عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم ، چه کنم...؟‌
«دلتنگی صادق ترین درد» دلتنگی، آرام و بی‌صدا در جانم ریشه دوانده؛ همچون شب‌ نفس‌هایی که بی‌هوا بر شانه‌ی غروب می‌گریند. نه توان رفتن در من مانده، نه مجالی برای دیداری که مرهمی شود بر دلِ آشفته‌ام. در حصار خاطره‌ها گیر کرده‌ام؛ میان فاصله و سکوت، میان خواستن و نتوانستن، آویزانم... بی‌قرار و بی‌پناه. هر روز، این دلتنگی رمق جانم را می‌گیرد و بی‌رحمانه به تارهای روحم چنگ می‌زند. نمی‌دانم چه کنم، به کجا پناه ببرم... شاید تنها چاره، جاری شدن اشک باشد؛ شاید شعر، مرهمی باشد بر زخمِ بی‌تابی‌هایم؛ شاید آهی، بغضی، یا سکوتی طولانی... ای قلم، ای کلماتِ خسته‌ی دل، از من مپرسید، تفسیرم نکنید... من فقط دلتنگم؛ به اندازه‌ی تمام لحظات بی‌حضورش. دلتنگم، چون پرستویی بی‌خانه، که آسمان را خط می‌زند بی‌آنکه مأمن خویش را بیابد. دلتنگم، چون ماهی‌ای دورمانده از آب، گیج و تنها در خشکیِ بی‌رحمِ دنیا. بارها خودم را سرزنش کرده‌ام، با دلتنگی جنگیده‌ام، با اشک کنار آمده‌ام، با خاطره‌ها صلح کرده‌ام... اما هیچ‌کدام، تسکین نبود. کاش این قلم، این کلمات، این قلب خسته، دردم را بفهمند و تسلیمش نشوند. دلتنگی، هرچه باشد و هرکه را در آغوش کشیده باشد، محترم است. و من ایمان دارم: دلتنگی، صادق‌ترین دردِ انسان است؛ دردی که نه از ناتوانی، بلکه از عمقِ دوست‌ داشتن سرچشمه می‌گیرد... @ShugheParvaz
«اربعین؛ چله‌ی وفاداری» اربعین یعنی چهل؛ چله‌ای که برای حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) پر از درد، داغ، غربت و اسارت بود. اما او علی‌وار ایستاد، سخن گفت، افشاگری کرد، روشنگری کرد و حقیقت کربلا را به گوش تاریخ رساند. حضرت زینب، در این چهل روز، هارون بود برای موسی زمانش و زهرا شد برای علیِ زمانش. او نه تنها با امام حسین (ع) بود، بلکه بعد از عاشورا، عصای راه امام سجاد (ع) شد. در این چهل روز، زینب فقط یک پیام‌رسان نبود؛ او یار و یاور امام زمانش بود. اما حالا، حکایت من و تو چیست؟ در این چهل روز بی‌قراری، یا در راه رفتن به کربلاییم یا در حسرت جاماندگی. اما سؤال اصلی این‌جاست: از این چله‌ی وفاداری چه آموختیم؟ برای امامِ زمانِ عج خود چه کرده‌ایم؟ این اشتیاق رفتن، زیباست؛ نشانه‌ای از پاکی دل توست. اما اشتباه نکن! اگر رفتی و برگشتی و در تو هیچ تغییری حاصل نشد، چه؟ اگر همانی ماندی که بودی، اربعینت بی‌ثمر است! اربعین، یعنی تولد دوباره‌ی روح، ایمان، اقتدار و پایبندی به عهد. یعنی بگویی: «یا صاحب‌الزمان عج، من هستم! بر من هم حساب باز کن.» این روزها، روزهای غربال است. به هوش باش! هدف، فقط رسیدن فیزیکی به کربلا نیست. در این مسیر، خیمه‌هایی هم هست که نام خادم دارند، اما در راه حق نیستند! پس خادم بودن کافی نیست، باید در مسیر حق بود. و مسیر حق چیست؟ راهی که به امام زمانت ختم شود... راهی که قدمی در مسیر ظهور باشد، نه فقط پیاده‌روی جسم، بلکه پیاده‌روی روح، دل، و وفاداری. اربعین را دریاب! نه فقط برای رفتن، بلکه برای بازگشت به خویشتن. اربعین یعنی چله‌ی یاری، برای امام حاضر، برای جبهه‌ی حق، برای ایستادن. @ShugheParvaz