#طنز_جبهه😅
وقتی می رفتند پیش حاجۍ برای مرخصے،
میگفت: «منپنج ساله پدرومادرم رو ندیدم...🥺
شما هنوز نیومده ڪجا میخواین برین؟!»🤨
ڪلے سرخ وسفید میشدند😢
و از سنگرمی آمدند بیرون 🚶🏻
ما هم میخندیدیم بهشان...😂
بنده های خدا نمۍدانستند پدرومادرِ حاجۍ پنج سال است فوت شدهاند!!😑😁
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه
خـــــرروشــــــــــــــنشــــــــد😳
سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می ڪردیم.🙂
روزی برای انجام ماموریت با یڪ ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم.🚙حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.😒
شهید شاهمرادی به بیسیمچی ڪه تازه ڪار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!📞
بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!!😶 شهید شاهمرادی بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد...
آب تو گوش خر رفته ڪمی یواش تر...😅ڪمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!😁
بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو... خر روشن شد...😅
شهیدمحمدعلی شاهمرادی
🆔@Shuhada1399
~🕊
#طنز_جبهه😁🤣
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضے ها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آن ها گفت :
بچہ ننہ ها برگردید عقب
پیشِ نـنہ تان
شما به درد جنگ نمے خورید😁
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت،
یکے از همین بچه نـنہ ها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود🙈
و دست دیگرش را گرفتہ بود
پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مے گفت : « برگردید عقب
پیش نـنہ تان.
شما بہ درد جنگ نمے خورید»
و مے خندید😂🏃🏻♂
#لبخند_بزن_رفیق🙃⚘
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه😂
🌛خيلی از شبها آدم تو منطقه
خوابش نمی برد 😴😬
وقتی هم خودمون خوابمون نمی برد، دلمون نمی اومد ديگران بخوابن 😈🙄
یه شب یکــی از بچه ها سر درد عجيبی داشت و خوابيده بود.🤕
تو همين اوضاع یکی از بچه ها رفت بالا سرش و گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱 🧐
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟ چی شده؟؟ 😰 🤢
🌱 گفت: هيچی...🤫
🍉 محمد می خواست بيدارت کنه🤪
❌ من نذاشتم!😐😂
🆔@Shuhada1399
#طنز_جبهه
فرمانده گردانمون #شهیدحاج_علی_باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت ،سکوت،سکوت
کوچکترین صدا می تونه #سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.باید سکوت رو تمرین کنیم.
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای #اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:
در تاریکی قبر #علی بفریادت برسه بلند #صلوات بفرست🤭
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟
بخندند؟
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:
لال از دنیا نری بلند #صلوات بفرست .😂
وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد #اسحاقیان بلند شد:
سلامتی #فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...😂😂
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه.😂😂😂
شـادی روح شهدا #صلوات....
🌸🌺🌸🌺🌸
🆔 @Shuhada1399
📌📌
*طنز_جبهہ "😂*
*یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...*
*فرمانده دستہ بود*
*شب برایش جشن پتو گرفتند...*
*حسابے کتکش زدند😂*
*من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش*
*دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا*
*شاید کمے کمتر کتک بخورد..!*
*سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے*
*آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، #اذان گفت...😱*
*همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!*
*بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ*
*بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:*
*اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟*
*گفتند : ما نماز خواندیم..!✋🏻*
*گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟*
*گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!*
*سعید هم گفت من برایِ نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح..!😂*
*شهیدسعیدشاهدی*
*شادیروحشانصلوات🍃*
🌸🍃🕊
*#طنز_جبهه😁😂*
*🔸به شوخ طبعی معروف بود …!!*
*یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد :*
*« کی می خواد پوتینشو واکس بزنه !»*
*🔹همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜*
*🔸خیلی از رزمنده ها* *پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود*
*بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .*
*🔹یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :*
*« من»*
*🔸ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :*
*« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂*
*🔹بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁*
*#خنده حلال😄
🆔 @Shuhada1399
|♥️|
بچههاے گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنہا هم اضافه مےشد.
مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم..🤔
دیدم رزمندهاے دارد مےگوید:
«اگر به من پایانے ندهید بے اجازه به اهواز میروم.»😠☝️
پرسیدم : «چے شده؟ قضیه چیه؟»
همان رزمنده گفت:
«به من گفتند برو جبہه، اسلام در خطر است. اومدم اینجا مےبینم جان خودم در خطر است😐🔥!!»
من :🤦🏻♂😂
#طنز_جبہه🌱
#شادےروحشہداصلوات🥀
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبہہ
رزمنده اے توے جبهہ بےسیم
میزنہ میگہ ۵۰۰۰ تا عراقے
دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگہ نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبهه
در منطقه و موقعیت ما یک وقت عراق زیاد آتش می ریخت. خصوصاً خمپاره ، چپ و راست میزد.
بچهها حسابی کفری شده بودند، نقشه کشیدند.😉
چند شب از این ماجرا نگذشته بود که دو ، سه نفر از برادران داوطلبانه رفتند سراغ عراقیها و صبح با چند قبضه خمپاره انداز برگشتند. پرسیدیم اینها دیگر چیست؟🤔
گفتند: آش با جایش! پلو بدونِ دیگ که نمیشود😂😂
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبهه
خيلے از شب ها آدم تو منطقہ خوابش نمے برد😴😬
وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد بقیہ بخوابن😌😂
یہ شب یکے از بچہها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود...
تو همين اوضاع یکے از بچہها رفت بالا سرشو گفت: رسووول!
رسووول!
رسووووووول!😱
رسول با ترس بلند شد و گفت: چیہ؟؟؟ چے شده؟؟😰💔
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کنہ من نذاشتم!😐😂
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبهه
بچههای گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه می شد
مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم
تا علت را جویا شوم
دیدم رزمندهای می گوید: اگر به من پایانی ندهید
بی اجازه به اهواز می روم
پرسیدم: چه شده؟ قضیه چیه؟
همان رزمنده گفت: به من گفتند برو جبهه اسلام در خطر است
آمدم اینجا میبینم جانم در خطر است!!😅😅
🆔 @Shuhada1399
#طنز_جبهه
خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﻻﯼِ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ
ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟🤔
ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ
ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ!
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ!😑
ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟😍
ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪﺍﯼ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ!☺️
ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهتر نبود
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ😕😂
🆔 @Shuhada1399