⭕️ سلام علی قلب زینب الصبور
🗓 سالروز ورود اسرای اهلبیت به شام و خطبه حضرت زینب در کاخ یزید
زینب آمد...
زینب در باران آمد...
اما ای کاش این بار باران نمیآمد!
بارانِ تیر و نیزه و شمشیر؛
و در شهر شام، باران سنگ...
بارانی بیطراوت و خشک!
آنقدر باران آمد که خون جاری شد...
اطفال حسین سیراب شدند...
و لنگر هستی امام زین العباد، بیمارتر شدند.
اما باز باران میآمد...
باران ناسزاهای شامیان؛
و نگاه پر ترحم دخترکانِ سنگ به دست...
به چهرهی معصوم دخترک سه سالهی یتیم...
که از گوش بیگوشوارهاش خون میچکید...
و نگاهش به دخترکانی بود که دستشان به دست بابایشان گره خورده بود.
الشام...
الشام...
الشام...
این پژواک، آه بیماری است که اکنون لنگر هستی است...
آنگاه که شام را با همهی سختیش به دوش بیمار خود میکشید.
و زینب، دوشادوش امام پیش میرود.
نگو زینب....بگو کوه...بگو دریا....بگو آسمان.
آخر تو چه دل استواری داری زینب!
که در دریای غمها ندای آسمانی ما "رَأیْتُ إلّا جَمیلا" سر میدهی؟!
تفسیر "زُبَرُ الْحَدید" را در تو یافتم زینب
"المؤمن کالجبل الراسخ" را نیز
باز باران آمد
اما این بار بی ترانه
زیر سقف کاخ یزید پلید
و آن سویتر سری به نورانیت قرص ماه...
در تشتی پر از خون...
کنار بساط خمور و فجور...
و کعب نی بر لب و دندان...
چه قدر آشنا است این سر؛
خدا کند که نباشد برادر زینب!
به یکباره لرزید، کاخ یزید...
صدای حیدر در حنجرهی زینب
تداعی کرد احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه را
و دقائقی بعد خرابهی شام
سلام علی قلب زینب الصبور
👈 برای طرح سوال، اینجا را لمس کنید
#زینب
#صبر
#شام
#روضه
🆔 @SinJimDin