📣 فیلم «زیرزمین» ، « Underground »
♦️مشخصات اثر:
کارگردان: امیر کاستاریکا
محصول: آلمان , آمریکا , انگلستان , بلغارستان , جمهوری چک , جمهوری فدرال یوگسلاوی , فرانسه , مجارستان
سال انتشار: 1995
ژانر: جنگی
🔹 خلاصهی داستان:
در زمان جنگ جهانی دوم در بلگراد گروهی پارتیزان در زیرزمینی مخفی شدهاند و به کار ساخت و ساز اسلحه مشغولاند. آنها روز و شبشان را در زیرزمین میگذرانند و هرگز از آن خارج نمیشوند. مارکو دوست خود « تْسْرنی » را به زیرزمین میبرد تا او را از چنگ نازیها در امان بدارد. ۲۰ سال بعد، مارکو در رژیم تیتو منصبی سیاسی به دست آورده است و همچنان به پارتیزانها و تْسْرنی میگوید جنگ ادامه دارد و با اخبار دروغ آنها را در زیرزمین نگه میدارد…
#زیرزمین
#Underground
#امیر_کاستاریکا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🦋هنر استراتژیک
✅@StrategicArt_ir
برای آنها که هنوز در زیرزمین زندگی می کنند
سینما و گرداب فضاهای مجازی
اگرچه #سینما خود، تصویر یک دنیای مجازی را حتی در مورد مستندترین آثارش ارائه می دهد اما در طول تاریخ سینما، همواره آثاری وجود داشته اند که خود روایتی مجازی از همان دنیای درون پرده بوده اند، گویی سینما نیز درمواردی قصد داشته پرده واقع نمایی خود را دریده و نشان دهد که چگونه می توان #دنیای_مجازی را همچون جهان واقعی به خورد مخاطب داد، تا جایی که همه زندگیش را در برگرفته و او را به وادی سردرگمی و آشفتگی بکشاند.
در صحنه ای از فیلم "ناصرالدین شاه، آکتور سینما" سوگلی حرمسرای ناصری، شگفت زده و حیران از علاقه ناصرالدین شاه به گلنار (شخصیت اصلی فیلم "دختر لر") به ابراهیم خان عکاسباشی می گوید که "گلنار تحفه ای نیست، این سینماتوگراف است که میمون را مهد علیا می نمایاند"!
در واقع می توان بعد از مجموعه ای از آثار سینمایی که در قصه خود، تولید یا نمایش فیلمی را سوژه قرار داده (مثل "شب آمریکایی" ساخته فرانسوا تروفو) و یا به نوعی داستانش با فیلم و سینما ربط داشته (مانند "دو هفته در شهری دیگر" ساخته وینسنت مینه لی) به آثاری رسید که به دنیاهای مجازی پرداخته و شخصیت های خود را غرق در این دنیاها تصویر کردند، دنیاهایی که لزوما در فضای سایبر و اینترنت شکل نگرفتند بلکه در جهان بیرونی و درونی آدم ها در ذهنیت و حتی زندگی واقعی شان بوجود آمدند.
در فیلم "#زیرزمین" ساخته امیرکاستاریکا (1995) ماجرای گروهی از زنان و مردان یوگسلاوی را به هنگام تجاوز قوای هیتلری به سرزمین شان در 6 آوریل 1941 روایت می کند که توسط دو تن از پارتیزان های حزب کمونیست به نام های "مارکو" و "بلاکی" به زیرزمینی بزرگ و بسیار مخفی پناه برده اند. زیرزمینی که کاملا استتار شده و به هیچوجه از جانب دشمن قابل شناسایی نیست.
آنها زندگی شبانه روزی خود را در همان زیرزمین می گذرانند و در عین حال برای نبرد پارتیزان ها علیه اشغالگران آلمانی، اسلحه ساخته و لباس دوخته و وسایل مختلف زندگی و جنگ را فراهم می کنند.
سالها می گذرد و آلمان هیتلری و همدست ایتالیایی اش در جنگ شکست خورده و حزب کمونیست و رهبرش مارشال تیتو بر یوگسلاوی حاکم شده اند. اما مارکو که به عنوان قهرمان جنگ بسیار به به تیتو نزدیک شده، واقعیات پایان جنگ را برای آدم های داخل آن زیر زمین بازگو نکرده و آنها همچنان در آنجا مشغول ساخت اسلحه و دوخت لباس و فراهم آوردن وسایل مختلف برای پارتیزان هایی هستند که تصور می کنند، در حال نبرد با اشغالگران آلمانی به سر می برند!
بقیه در کامنت های خودم: