هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ کرونا در سینما (١)
🎬 با نگاهی به فیلم "شیوع"
1⃣ در تاریخ #سینما فیلمهای بسیاری درباره شیوع بیماریهای خطرناک و لاعلاج ساخته شده که بعضاً سمتوسوی #آخرالزمانی هم یافته است، از فیلم "وحشت در خیابانها" ساخته الیا کازان گرفته تا "12 میمون" ساخته تری گیلیام و "اپیدمی" به کارگردانی ولفگانگ پیترسن، "28 روز بعد" از دنی بویل، "تهاجم" ساخته الیور هیرشیبگل و "من افسانه هستم" به کارگردانی فرانسیس لارنس و "مه" به کارگردانی فرانک دارابانت، "کوری" به کارگردانی فرناندو میرلیس و "شیوع" ساخته استیون سودربرگ در سال ٢٠١١ و...
2⃣ برخی از فیلمهای یاد شده به رواج بیماری خطرناک در میان انسانها بهخاطر آزمایشها یا پروژههای #بیولوژیک ارتش آمریکا پرداخته شده همچون فیلمهای "مه"، "اپیدمی"، "تهاجم"،"من افسانه هستم" و... برخی هم دلیل رواج بیماری را براساس تغییر و تحولات زیستمحیطی و یا طبیعی به تصویر میکشند. در برخی فیلمها مبتلایان به نوعی #زامبی بدل شده مثل "28 روز بعد"، "من افسانه هستم"، "تهاجم" و "کوری" و... و در برخی دیگر به وضعیت دلخراشی میمیرند.
3⃣ اما از میان همهی فیلمهای نامبرده و نامنبرده، فیلم سال ٢٠١١ #استیون_سودربرگ یعنی #شیوع بیش از سایرین به وضعیت امروز شایع شدن #ویروس_کرونا در جهان شباهت دارد. فیلمی که فیلمنامهاش را "اسکات زد برنز" نوشته است.
✍️ سعید مستغاثی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ تحلیل استراتژیک فیلم ١٩١٧ (٢)
🎬 هالیوود برندۀ واقعی جنگ جهانی
1⃣ با پایان جنگ اول جهانی، اَشراف مهاجر #یهودی که اغلب از دهکدههای یهودینشین اروپایشرقی به آمریکا مهاجرت کردند و از تجارت انواع و اقسام پوست، الماس، مشروبات الکلی و… به #سینما رسیده بودند، اینک کمپانیهای خود را در نیویورک برپا میکردند تا خیلی زود سرزمین رؤیاهای خود را در غرب آمریکا بنا کنند.
2⃣ قطعاً سینما و #هالیوود نقش آشکاری در شکلدادن به احساسات مردم آمریکا و اروپا نسبت به جنگ داشت. فیلمهای سینمایی از «سفته» (چارلی چاپلین، ۱۹۱۸) تا «قلبهای جهان» (دیوید وارک گریفیث، ۱۹۱۸) و حتی انیمیشنهای هفتگی یونیورسال! در خدمت دولتها بودند.
3⃣ پس از آغاز جنگ دوم جهانی، هالیوود تولیدات جنگی خود را افزایش داد، درحالیکه آمریکا هنوز در جنگ بیطرف بود! فیلمهای هالیوود در این سالها بیشتر به آمادهسازی مردم میپرداخت و مردم نیز به این گرایش روی خوش نشان میدادند. جالب است بدانید پنج فیلم از ده فیلم پُرفروش سال ۱۹۴۱ به موضوع #جنگ اختصاص داشت!
4⃣ در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۱، بلافاصله پس از حمله ژاپن به پرل هاربر و اعلان جنگ آمریکا به ژاپن، رئیسجمهور آمریکا فرانکلین روزولت، دفتری بهنام دفتر امور سینمایی (BMPA) در دل مرکز اطلاعات جنگ (OWI) تأسیس کرد تا استودیوها را به حمایت از اهداف ملی کشور هدایت کند.
5⃣ هالیوود هم این دعوت را با تأسیس #کمیته_امور_جنگی پاسخ گفت تا از طریق این کمیته، مدیران استودیوها، پخشکنندگان، نمایشدهندگان، بازیگران و رؤسای اتحادیهٔ کارگران سینما را در خدمت اهداف تبلیغاتی و برنامههای تهییج احساسات جنگی درآورد.
✍ سیدصادق کاظمی اونجی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ تحلیل استراتژیک فیلم ١٩١٧ (۴)
🎬 فرصتی طلایی برای قوم مظلوم یهود!!
1⃣ این جنگ فرصتی بود تا جماعتِ #یهودی مهاجر، بهعنوان میهنپرستان دلسوز آمریکا، جایگاهشان را در جامعهٔ آمریکایی تثبیت کنند و از حالت بیگانگی و غریبگی برای همیشه خارج شوند. وقتش رسیده بود #سینما با قوام دادن به جامعهٔ یهودی در آمریکا، دِین خود را به بنیانگذاران یهودی خود ادا کند.
2⃣ باز هم #زرسالاران_یهودی هالیوود به کمک آمدند و با انواع و اقسام فیلمها سعی کردند، اینگونه وانمود کنند که اساساً جنگ جهانی دوم برای مقابله با #یهودیان_اروپا و قتل و غارت آنهاست!
3⃣ خیلِ فیلمهایی که در رابطه با جنگ جهانی دوم توسط استودیوهای مختلف #هالیوود ساخته شد، این شبهه را در جامعهٔ آمریکا بهوجود آورد که اصلاً همین فیلمها باعث پیروزی ارتش آمریکا در جنگ گردید!
4⃣ از همینرو، در پایان جنگ، #جک_وارنر (از صاحبان کمپانی معروف #برادران_وارنر) یکی از افرادی بود که مدال افتخار دریافت کرد. در متن نوشتهای که برای آن مدال افتخار خوانده شد، چنین آمده بود:
5⃣👈 «آقای وارنر، بهخاطر تجربیات شما درزمینهی تولیدات سینمایی و فیلمهای میهنپرستانهٔ متعددی که به جامعهٔ آمریکا ارائه کردید، این مدال افتخار را به شما تقدیم میکنیم؛ چراکه آثار شما باعث بسط روح میهنپرستی در میان سربازان و ارتش آمریکا طی روزهای سخت جنگ شد…»
✍ سیدصادق کاظمی اونجی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ تحلیل استراتژیک فیلم ١٩١٧ (۶)
1⃣ با این اوصاف دو راه وجود دارد که غربیها از این چالش بیرون بیایند:
🔸١) سوءاستفاده از احساسات ناسیونالیستی و میهنپرستانه مردم برای جلو بردن اغراض سلطهطلبانه خود،
🔸٢) استفاده از ظرفیت #رسانه و ایجاد انگیزه برای جوانان و نوجوانان برای پیوستن به ارتش با الگوسازی از قهرمانان خیالی فیلمها و بازیها.
2⃣ شاید برایتان جالب باشد که طبق آمار خبرگزاریهای آمریکایی، از زمان عرضهی مجموعهبازیهای #ندای_وظیفه (از سال ٢٠٠٣) تاکنون، درصد ورود جوانان آمریکایی به ارتش این کشور بهمرور رشد چشمگیری داشته است! بیش از ٩٠درصد سربازان آمریکایی بازیهای اکشنی چون ندای وظیفه (Call of Duty) و #میدان_نبرد (battlefield) را حداقل یک بار تجربه کردهاند!
3⃣ چهکسی میتواند بازی محبوب کالاف را بازی کند و شیفتهٔ کاپتان پرایس انگلیسی و سیگار کوباییاش نشود؟! طبیعی است بهترین راه ایجاد گرایش به ارتش برای مملکتی که بیش از ١۶۴میلیون از مردمش درگیر #گیم و بیش از ٢۵٠میلیون از آنها درگیر #سینما و فیلم هستند، استفاده از پتانسیل رسانه و صنعت سرگرمی است.
✍ سیدصادق کاظمی اونجی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡️ لژیون هالیوود در مقابل ملائکه الهی (٢)
🎬 تجربهای چهلساله از لیبرالیزاسیون دولتی (قسمت دهم)
1️⃣ #لژیون عنوانِ دیگر فیلم #هالیوود است که بهصراحت، پس از معرفی #فرشتگان بهعنوان بردگان گوش بهفرمان خدای خشن و بیرحم! به طرح موضوع #پایان_تاریخ پرداخته و اعلام میدارد که قدرتطلبی خداوند! سبب شده تا او دیگر امیدی برای بهبودی نسل بَشر نداشته باشد!
2️⃣ خداوندی که اکنون #پشیمان از آفریدن انسان است! و سعی مینماید تا خشم خود از آدمیان را همانند بار گذشته که با #طوفان_نوح محقق گردید و به قتلعام تمامی انسانها منجر گردید؛ اینبار با فرستادن حشرات و قبض روح انسانها برای قتل یکدیگر مدیریت نماید!
3️⃣ «لژیون» آموزهٔ انحرافی #یهودیت در باب دوستی با حضرت #میکائیل (بهعنوان فرشتهای که دوست بَشر است و همیشه دستورهای ساده و راحت را میآورد) و دشمنی با حضرت #جبرئیل (بهعنوان فرشتهای که دشمن بَشر بوده و دستورهای مشکلی دربارهٔ جنگ میآورد) را به عرصهٔ #سینما میکشاند!
4️⃣ «لژیون» به ترسیم فرشتهای #لیبرال با نام #میکائیل مبادرت میورزد که از قدرتطلبی خداوند! منزجر است و هنوز به بشر امید دارد! فرشتهای که تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا در برابر فرمان خداوند ایستادگی نموده و هدف خود را معطوف نجات کودکی میسازد که ادامهدهندهٔ نَسل بَشر خواهد بود. کودکی که داستان فیلم حول نجات او از دست #جبرئیل است که خواهان اجرای دستور خدا و نابودیِ این آخرین انسان است!
✍️ محمدرضا شاهحسینی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
🇮🇷👉 @jscenter
هدایت شده از کافه فکر | دانیال بصیر🇵🇸
🛑 فیلم سینمایی مرد آزاد...
🔺 فیلم دارای چندین لایه است که برای طیف های مختلف مخاطبین طرح ریزی شده است، که اهم آن شامل مخاطب خاص و عام است...
🔺 پیام خاص:
محتوای که برای مخاطب خاص این اثر در نظر دارد آن را به نمایش بگذارد (و نیز در ضمیرناخودآگاه مخاطب عام اثر بگذارد) نظریه نهیلیسم است؛ اینکه با یک نگاه صرف ماتریالیستی هیچ معادی در کار نیست و آنچه زندگی را برای مردم _ که اکثرا همچون «بازیکنان پس زمینه» هستند _ را بنا به نظریات شوپنهاور، دعوت به «درک لحظه» می کند؛ زیرا هیچ عاقبتی را نمی توان برای شخصیت های یک بازی رایانهای که مصداق یک جامعه واقعی است، در نظر گرفت.
و با «خرده بازیکنان مستقل که تابع شرایط بازی هستند و خارج از روال بازی حرکت دیگری را نمی توانند انجام دهند» نیز وقتی دست از تخریب و کشتارهای متداول بازی های رایانهای دست می کشند و به نظاره کردن و اهمیت دادن به شخصیت های پس زمینه می رسند و همراه نوابغ جامعه (که هوش مصنوعی را پدیدآورده اند) از یوغ سرمایه داران که هیچ چیز به جز منفعت خود برایشان مهم نیست همراه این جامعه می شوند مدینه فاضله یا بهشت موعود گویی در همینجا محقق می شود...
🔺 پیام عام:
اینکه فارغ از دغدغه های روزمره زندگی لحظه های در کنار هم بودن را دریابیم و با تلاش و کوشش به قدری که توان داریم سعی کنیم زندگی خوبی را برای خود رقم بزنیم....
🔺 وقتی دو لایه از این اثر را در کنار هم می گذاریم گویی به نتیجه عجیبی می رسیم؛ به نظر زندگی لیبرال و داشتن نگاه ماتریالیستی به زندگی آنچنان هم بد نیست و چه بسا با درک لحظات خوب زندگی از هزاران معمای لاینحل ابدی و ازلی و ایدئولوژیک خود را براهانیم...
🔺 اگر خورشید روزی از مغرب طلوع کرد و در مشرق غروب، و اگر انتهای داستان «قلعه حیوانات» روزی به خوشی و خرمی ختم شد، لیبرالیسم _ که این بار دست به دامن نهلیسم شده هم _ حرفش در این فیلم درست از آب درمی آید و می توان از آن توقع تحقق بهشت موعود را روی همین زمین داشت!!!
🔺 ولی آنچه از رد نظریات لیبرالیسم به سبک نهلیسم در این اثر مهمتر است اینست که چطور قواعد خلاف آفرینش و خلاف ذات بشری اینچنین در پرده نقره ای به تصویر کشیده می شود و به جذب مخاطب فائق میشود ولی نظریات برخواست از وحی الهی و منش انسانی اینطور مهجور و مغفول مانده است.
نکته دوم اینکه شاید رد این نظر بنیادی نهلیسم و لیبرالیسم درست باشد ولی بی اغراق باید قبول کرد که در مقام تکنیکهای روانشناسی امر صحیح و پسندیده ایست و این دست از آثار می تواند به عنوان یک تکنیک رواندرمانی برای درک لحظات خوب زندگی بسیار موثر و مفید واقع باشد
و نکته سوم اینکه این دست از آثار و علیالخصوص این فیلم دارای زوایا و لایه مختلفی است؛ جالب اینکه این طرز القای چندین مطلب در قالب یک اثر نیز از ابتکارات حکما و هنرمندان ایرانی و اسلامی است؛ از مثنوی مولانا تا عقل سرخ سهروردی ، همگی داستان های رازآلوده ای هستند که از عامی و خاص همگی می توانند به قدر ظرفیت خویش از آن بهره ببرند.
سید ابوالفضل موسوی
#سینما
@cafe_fekr
سانسور "سینما علیه سینما" در ایران
"قضیه این فیلمسازی چیه؟ هر کسی با هر کسی رابطه داره. همه دروغ می گن. فکر می کنی اینا طبیعیه؟ من فکر می کنم دنیای سینمای تو بوی تعفن می ده، من از آن متنفرم"
این جملاتی است که در فیلم "روز به جای شب" یا "#شب_آمریکایی" ساخته فرانسوا تروفو در سال 1973، همسر یکی از دست اندرکاران تولید فیلمی که داخل فیلم اصلی در حال ساخت شدن است، بعد از آشکار شدن روابط نامشروع دو تن از بازیگران فیلم و روانپریشی یکی از آنها، بر زبان می آورد.
روانپریشی سوپر استاری از آمریکا به نام جولی بیکر که توسط دکتری به اسم نلسون از زندگی نابهنجار قبلی رهایی یافته و به همین دلیل با وی ازدواج کرده است ولی حالا خیانت به او موجب بازگشت همان راونپریشی سابق شده.
از همین روی او به کارگردان فیلم می گوید:
"... می خوام بازیگری را کنار بگذارم، می دونم این نوع زندگی فاسده... "
فیلم "شب آمریکایی" اولین و آخرین فیلم ضد سینما در غرب نبود که ساخته شد، در واقع اگرچه روزگاری #هالیوود و سینمای غرب حتی در ایتالیا و چینه چیتا، سرزمین رویاها و آرزوها به شمار می آمد اما از همان روزها، ساخت آثار انتقادی علیه این #سینما در بخشی از سینمای غرب و حتی هالیوود شکل گرفت.
شاید بتوان از جمله فیلم های یاد شده به دو فیلم "زشت و زیبا" و "دو هفته در شهری دیگر" از ساخته های وینسنت وینه لی اشاره کرد که به فاصله 10 سال در سالهای 1952 و 1962 ساخته شدند و در آنها سینما و بی رحمی ها و تلخکامیهای همراه آن به تصویر کشیده شدند. همچنین تهیه کنندگان و سیستم های استودیویی که زندگی بازیگران و دیگر دست اندرکاران سینما را همچون بردگان عهد باستان به گروگان می گرفتند.
این دو فیلم را از جهت موضوع "سینما علیه سینما" به نوعی می توان با دو فیلم دیوید لینچ علیه سینمای غرب ؛ به نام های "مالهالند درایو" و "اینلند امپایر" مقایسه نمود.
اما طرفه آنکه در تاریخ سینمای ایران، کمتر چنین انتقادات و افشاگری ها و اعتراضات علیه آن را شاهد بوده ایم. گویی همواره با معبد مقدسی مواجه بوده اند که اجازه نداشته اند علیه اش فیلم بسازند! و یا انتقاداتشان به شدت #سانسور شده است.
شاید در سالهای قبل از انقلاب، تنها دو فیلم را بتوان ذکر کرد که به نوعی علیه خود سینما وارد میدان نقد شده و روابط درون و بیرون آن را به چالش کشانده اند؛
1- "جوجه فکلی" ساخته رضا صفایی در سال 1353 که در واقع هجو فیلمفارسی و عوامل و عناصر آن بود.
2- "مغول ها" ساخته پرویز کیمیاوی در سال 1352
بقیه در کامنت خودم:
برای آنها که هنوز در زیرزمین زندگی می کنند
سینما و گرداب فضاهای مجازی
اگرچه #سینما خود، تصویر یک دنیای مجازی را حتی در مورد مستندترین آثارش ارائه می دهد اما در طول تاریخ سینما، همواره آثاری وجود داشته اند که خود روایتی مجازی از همان دنیای درون پرده بوده اند، گویی سینما نیز درمواردی قصد داشته پرده واقع نمایی خود را دریده و نشان دهد که چگونه می توان #دنیای_مجازی را همچون جهان واقعی به خورد مخاطب داد، تا جایی که همه زندگیش را در برگرفته و او را به وادی سردرگمی و آشفتگی بکشاند.
در صحنه ای از فیلم "ناصرالدین شاه، آکتور سینما" سوگلی حرمسرای ناصری، شگفت زده و حیران از علاقه ناصرالدین شاه به گلنار (شخصیت اصلی فیلم "دختر لر") به ابراهیم خان عکاسباشی می گوید که "گلنار تحفه ای نیست، این سینماتوگراف است که میمون را مهد علیا می نمایاند"!
در واقع می توان بعد از مجموعه ای از آثار سینمایی که در قصه خود، تولید یا نمایش فیلمی را سوژه قرار داده (مثل "شب آمریکایی" ساخته فرانسوا تروفو) و یا به نوعی داستانش با فیلم و سینما ربط داشته (مانند "دو هفته در شهری دیگر" ساخته وینسنت مینه لی) به آثاری رسید که به دنیاهای مجازی پرداخته و شخصیت های خود را غرق در این دنیاها تصویر کردند، دنیاهایی که لزوما در فضای سایبر و اینترنت شکل نگرفتند بلکه در جهان بیرونی و درونی آدم ها در ذهنیت و حتی زندگی واقعی شان بوجود آمدند.
در فیلم "#زیرزمین" ساخته امیرکاستاریکا (1995) ماجرای گروهی از زنان و مردان یوگسلاوی را به هنگام تجاوز قوای هیتلری به سرزمین شان در 6 آوریل 1941 روایت می کند که توسط دو تن از پارتیزان های حزب کمونیست به نام های "مارکو" و "بلاکی" به زیرزمینی بزرگ و بسیار مخفی پناه برده اند. زیرزمینی که کاملا استتار شده و به هیچوجه از جانب دشمن قابل شناسایی نیست.
آنها زندگی شبانه روزی خود را در همان زیرزمین می گذرانند و در عین حال برای نبرد پارتیزان ها علیه اشغالگران آلمانی، اسلحه ساخته و لباس دوخته و وسایل مختلف زندگی و جنگ را فراهم می کنند.
سالها می گذرد و آلمان هیتلری و همدست ایتالیایی اش در جنگ شکست خورده و حزب کمونیست و رهبرش مارشال تیتو بر یوگسلاوی حاکم شده اند. اما مارکو که به عنوان قهرمان جنگ بسیار به به تیتو نزدیک شده، واقعیات پایان جنگ را برای آدم های داخل آن زیر زمین بازگو نکرده و آنها همچنان در آنجا مشغول ساخت اسلحه و دوخت لباس و فراهم آوردن وسایل مختلف برای پارتیزان هایی هستند که تصور می کنند، در حال نبرد با اشغالگران آلمانی به سر می برند!
بقیه در کامنت های خودم:
این یک "فیلم" نیست
یا فقط به خاطر یک رقص!
به بهانه "#برادران_لیلا"
همیشه براین باور بوده و هستم که در نقد و تحلیل یک اثر منتسب به #سینما، آن اثر در ابتدا باید به معنای واقعی کلمه "#فیلم" باشد یعنی از ابزار و بیان سینمایی استفاده کرده باشد. مانند هر پدیده دیگری همچون ادبیات یا موسیقی و یا شعر و ... و بعد از آن به تحلیل و نقدش بپردازیم.
به این معنی که مثلا در بررسی یک اثر مدعی ادبیات فارسی، اگر از همان ابتدا با غلط های متعدد و واضح و آشکار لغوی روبرو شویم، بدون تردید و بی آنکه به موضوع یا محتوای آن اثر دقت کنیم، آن را کنار گذاشته و اگر نویسنده اش را بشناسیم، به او توصیه نموده ابتدا زبان فارسی و ادبیات و قواعد آن را یاد بگیرد و سپس مدعی نگارش یک اثر ادبی پارسی شود.
همچنین است در ارائه یک اثر موسیقایی که اگر ناگهان، نواختن موسیقی را متوقف نموده و عده ای شروع به سخنرانی درباره آن اثر نمایند، طبیعی است مخاطبان، عطای آن را به لقایش ببخشند، چرا که به جای یک اثر ناب موسیقایی با یک سخنرانی و بیانیه مواجه شده اند.
"برادران لیلا" مصداق چنین موقعیتی در حیطه سینماست. به بیان دیگر "برادران لیلا" یک فیلم نیست و سازنده آن هم هرگونه هنرمندی اعم از سخنران و بیانیه نویس محسوب شده و اثرش انشاء یا نمایش رادیویی تلقی گردد اما قطعا او یک فیلمساز به شمار نمی آید.
ماجرای "برادران لیلا" تقریبا پس از 30-40 دقیقه بیهوده گویی های اولیه به بهانه مقدمه چینی، تازه آغاز می شود. در حالی که این 30-40 دقیقه را می توان در نهایت در 3 الی 5 دقیقه گنجاند و بقیه را حذف نمود و هیچ خدشه ای هم به اثر وارد نشود.
مقایسه نمایید مثلا با فیلمی همچون "پنجره رو به حیاط پشتی" اثر آلفرد هیچکاک که همه رمز گشایی کاراکتر اصلی طی یک حرکت 20-30 ثانیه ای دوربین انجام و کل مقدمه چینی فیلم به همراه معرفی کاراکترهای اصلی در مدت 5 دقیقه جمع شده و ماجرای اصلی هم قبل از فرارسیدن دقیقه 6 شروع می شود و تا دقیقه 109 یعنی کمتر از دو دقیقه به پایان فیلم با فراز و نشیب نفس گیری ادامه می یابد.
اما "برادران لیلا" در واقع حدود 45 دقیقه به پایانش، تمام می شود. یعنی در همان مراسم عروسی، پدر خانواده که قرار است 45 دقیقه دیگر بمیرد، با عمل بچه هایش در واقع می میرد.
عدم توفیق پسرها در به راه انداختن کار وشغل هم پیش از آن و در طی سخنرانی های متعددشان مشخص و معلوم شده و همچنین فروپاشی رابطه شان با پدر و مادر که بارها در طول فیلم بحران آن رابطه را شیرفهم شدیم و در همان مراسم عروسی تیر خلاصش زده شد.
بقیه در کامنت های خودم: