eitaa logo
کتابخانهٔ‌خیابان64
73 دنبال‌کننده
53 عکس
0 ویدیو
0 فایل
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ اینجا چای دم‌میکنیم با رایحه‌ی بابونه ، در میان کتابهای ِشعر و دست نویس های کوچک‌‌☕️ ‌ با من حرف بزن ؛ https://harfeto.timefriend.net/17374853167601 ‌ ‌ ‌ ‌ این‌کتابخانه‌‌قدیمی‌به‌ایتا‌بازگشت٭ قفسه‌ی‌73 : @MyNovels73
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانهٔ‌خیابان64
مثل ِآن باغ ِبی‌گل در بیابان ، مثل ِآن غنچه‌ی پژمرده میان آن باغ ، و مثل لبخند ِباغ ، پس از هربار دیدن ِغنچه ! به امید ِسرزندگی‌اش که سالهاست از دست داده! من ، همانند همان باغم ، که امیدش به غنچه بسته است . و تو آن غنچه‌ای ، که مرا نور می‌دهد برای زندگی . آن روز غنچه خندید ، و باغ به این خنده‌اش گریست . باغ گفتش: بمان ، غنچه نشنید و برفت ‌و باغ همچنان می‌گریست.. مثل ِتو ، و آن لبخند ِشیرینت ؛ آن لبخند ِشیرین و پرامیدت ، هنگام خداحافظی! گفتمت بمان ، گل ِسرخ ِباغم ، نشنیدی و چمدان بستی ُرفتی ! ,,‌ ‌ ‌ ‌ ‌حال من مانده‌ام ، قلبی عاشق ؛ باغی پژمرده و خانه‌ای ساکت ! ‌- کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 |
ryan_gosling_-_city_of_stars.mp3
6.09M
A looking in somebody’s eyes To light up the skies To open the world and send it reeling .. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ - Lyrics | Us.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ؛ نوازندگان ویالون‌ها را می‌نوازند ، پیانو ها نواخته می‌گردند ، و آنگاه اشکها از چشمان ِخسته‌ی امید دهندگان جاری می‌شود ! کمی آنطرف‌تر ، نویسنده‌ای خفته و ناشناخته ، در پس گذشت ِروزگاران دراز ، بر سر میز خویش بازمی‌گردد و قلم ، قلم را که از ابتدای خلقت انسانیان ، همراهش بوده در دستان چروکیده‌اش می‌گیرد و می‌نویسد و آنگار ، قلب‌های متشنج را ارام می‌کند. شاعری می‌سراید و گوش‌هایی نوازش میابند و عشق‌ها جوشان می‌گردند و غم‌ها ، تسکین میابند! و این است آنچه انسانیان را التیام می‌بخشد و انسانیان با تفاوت‌های خود ، هرکدام را راهی برای مرمت زخم خویش انتخاب می‌کنند. ‌-کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 |
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ بسم‌رب ، این‌پیغام حآوی ِیک تقدیمی از طرف ِکتابخانه‌خیابان64 ، برای شماست. بدین گونه که این پیغام رو فور میکنید چنلاتون ، من با توجه به وایب شما یه پاراگراف از رمانهای ِخودم تقدیم نگاهتون می‌کنم. *نکته: اگه ممبرها تمایل به شرکت دارن ، ایدیشونو بفرستن و حتما ژانر موردعلاقشونو بگن[فقط ممبرا بگن] *محل ِتگ‌های شما اینجا خواهد بود. تقدیمی به ده‌چنل اول و تعدادی از ممبرا تعلق می‌گیره و زمان هم هروقت ظرفیت پر بشه ان‌شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ؛ به قول ِشآعر : مثل‌آن‌چایی‌که‌می‌چسبدبه‌سرمابیشتر ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ باهمه‌گرمیم‌بادل‌های‌تنها‌بیشتر! با دل‌های تنها ، همانند چآی داغ و سرمای سوزناک زمستان همدل و نزدیکیم. چون کیک‌های رولتی ِدست‌پز ، با چآی میسازیم و به قهوه نزدیک‌تریم. حرف کیک‌های دست‌پز شد ، یادت است؟ وقتی را می‌گویم که رایحه‌ی شیرین کیک در فر ، داخل خانه‌های دل‌بازمان می‌پیچید. هوا ، هوای چآی های تازه‌دم ، دم‌ظهری‌ست ، اندک رایحه‌ی گل‌محمدی‌های خشک ، مقداری شیرینی‌هایی که بوی عشق می‌دادند. اگر در اینده ، کسی بخواهد از رایحه‌ی عشق اکنون بگوید ، چه می‌نویسد؟ از گوشی‌هایی که جز جسمی سرد چیزی نیست؟ و یا از سردی دیوار خانه‌های بلند و حس تنهایی ِعمیق؟ همه‌چیز ، در کودکی خلاصه می‌شود ، در خنده‌های حین خاله‌بازی ، در انتخاب ناگهانی ِنقش مادر و پدر و فرزند ، به هنگام ِبازی با قوری‌های گلدار ِکوچک. درون غذا های گرم ، پلو و خورشت ، آش با ماست‌چکیده ، سوپ‌های رشته‌ای! در کتابهای قدیمی گوشه طاقچه ، در نوازش‌های مادربزرگ ، در صدای عصای پدربزرگ ، میان خانه‌های حیاط‌دار ! دلمان ، خسته از این دنیای سرد و پرسروصدا ، تنها دلتنگ ِاندکی چآی‌داغِ تازه‌دم است. ‌-کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 |