#دلنوشته
وقتی ستاره ای داری دنبال ستاره میگردی
موقعی ستاره ات میره تازه میفهمی ستاره ات اونی بوده که داشتیش
نه اونی که دنبالش میگشتی
#مهسا_سعیدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
بهکجاچنینشتابان تو رَوی ازاینخیابان
مَگَرمچهدیدهییکهشدهییعجینبهجانان
نهطریقعشقبوداینکهشکیبِماسَتانی
شدهایمغریقِعشقت چو شدیم قرینِ
طوفان
بکنیم نظر به سویت رُخِماهِتو کهبینیم
همهخاطراتتایدوستشدهحَکدراین
دلوجان
من اگر مثال برآرم زمَثل چو آفَتابی
چو نِگین مُشعشَعییتو چو ستارهیی
درخشان
منوما دگر نداریم کهتو ماهِروزَگاری
من و ما کجا رسیم تا ز پِیَت دراین
بیابان
توییانتخابِمعشوقمنوماکهسوخته
حالیم
چهرَهی شناختهیی تو که رَوی چنین
شتابان
تومسیرِعشقبازی زحرمشُروع نمودی
کهبهکهکشانرسیدی وچنینبُداستو
امکان
همهمُژَگانِ مهدی شده شبنمو تَرنُّم
نهیسار میشناسد نهیمینِغمزحِرمان
#سید_مهدی_محمدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
#دلنوشته
کوهی استوار ولی افتاده
مسیر بالاتر از آسمان ها
راطی کردصدها هزار آفرین
به این قهرمان به خاطر این کار
افتخار آفرین
#مهسا_سعیدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
#دلنوشته
انقد نگو حقیقت تلخه حقیقت تلخشم شیرینه حقیقت تلخ کلی
درس یاد میده به خاطر همینه که میگم
تلخشم شیرینه
#مهسا_سعیدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
اشک من
اشک من یاری کند بغض گلو وا می کند
چهره اما بغض را از خلق حاشا می کند
تا گل مُژگان نَخُشکد در کویر چشمها
شبنمی بر برگ مُژگانم هویدا میکند
اشک سوزان رد شد از صحرای گونه نیمه شب
عاشق از آن رَد سوزان راه پیدا میکند
در درون سینه ام آتشفشانی خفته است
عشق را در صبح رستاخیز رسوا میکند
چیست حاصل بی سبب بیهوده عمری سوختی
عقل در گوشِ دلم اینگونه نجوا میکند
هرچه نحسی هرچه تلخی درغروب عشق بود
با کمی لبخند و یک دیدار حلوا می کند
سوختن در راه عشق و ساختن با داغ عشق
کمترین کاریست این گَردونه با ما می کند
می سپا رم من به عقبی هر جفا با من شده
محکمه هست و خدا وندی که برپا میکند
"کاش" می دیدی بهاران بذر نفرت در زمین
باکمال بهت انسان گل تَوَلا می کند
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
مرد بیکار
روزی زِ سر صبح برفتم زِ پی کار
خورشید فرو رفت و بِشد موقع افطار
پیدا نشد آن روز مرا صاحب کاری
از بخت بدی که نَبُوَد هیچ مرا یار
گفتم دِلَکَم غصه نخور کار زیاد است
آخر شَوی از غصه این کار تو بیمار
گفتم به خودم خسته شدم زود بخوابم
فردا بروم من به سُراغش سر بازار
فردا شد و این بار من از بخت نَنالم
چون بنده شدم منشی یک دکتر اَبصار
دکتر که نگو صورت او ماه شبی بود
ان روز شد از لُعبت او قلب گرفتار
گفتم که به او راز دل خویش بگویم
تا عشق و جنونش بدهد کمتَرَم آزار
گفتم غم دل پاسخش اینگونه شنیدم
من هم چُو تو دنبال یکی یار وفادار
گفتم ز پدر نیز بگو اهل کجایی
دُردانه ام و دختر یک تاجر پولدار
این شهرک مسکونی و آن نصف خیابان
نِصفش ز پدر باشد و آن نیم ز تُجار
گشتیم شرفیاب به پیش پدر او
بِگرفت به آغوش و بفرموده به حُضار
مِنبَعد همه کاره ی من حضرت داماد
من پیر شدم کار شده نیز تَلَنبار
یک هفته گذشت تا که من و دختر و عاقد
رفتیم پس از محضر و از عقد به تالار
القصه برقصیدن و خندیدن و نوشیدن ازان سور
من نیز کمی رقص و کمی چرخش پَرگار
یک روز سر سفره نِگارم به دهانم
بنهاده یکی لقمه اسپاگِت ِ فِر دار
از شیطنت بچه همسایه پریدم
از خواب و بدیدم به دهانم کش شلوار
ان دُخترکُ و پارتی و آن تاجر پولدار
جز خواب نبود ست برای من بیکار
ناگاه زنم داد زد ای مَردک الاف
برخیز که ظهر است و درِ خانه طلبکار
از شدت شیرینی آن خواب که دیدم
هرگز دل من نیست بر این زیستن اصرار
😂😂😂😂😂😂😂
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
آنکه حافظ نیست براسرارخویش
فاش میسازد همیشه رازخویش
ازنشست بااین کسان پرهیز کن
ورنه سازی برملااسرارخویش
#حسن_رحیمی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
باغ سیما۲
سرخ شد گونه ام از خواهش دل
من خجل عقل خجل یار خجل
صورت یار بفرمود که باغ
کرد هر میوه که میخواست سراغ
چشم ها لذت دیدن دادش
گفت بادام و بیفتاد به دام
گونه را دید بگفتا چون سیب
کرد خواهش بشود سیب نصیب
دید لبخند شکسته چو انار
سر یک پا که دلم کرده ویار
خواست قیصی ز شکر پاره لب
مزه هم خواست گیرد ز رطب
گوشها گوشه ی دل جای نهاد
بود در باغ یکی خرم و شاد
چه شده باغ نه اینجاست صبور
چشم می بند و بکن زو عبور
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
به حال وطن زار باید گریست
خدایا خزر را سپردم به تو
نگهدار باشش در این بلوشو
به حال وطن زار باید گریست
چو برخواستی گربه را پنجه نیست
حرام است لحم دد از دید دین
شده گربه سیرابیش سهم چین
ندیدم کسی را که اسوده است
تن سرزمینم غم آلوده است
لب هیرمند تشنه آب شد
که افغان برآن رود میراب شد
چگونه دلش شد رضا میرپنج
بیفتند مردم ز خشکی به رنج
شمالم گلستان به تاراج برد
بلندای میمک عرب چرب خورد
خطی شد به سیمای اروند رود
جزایر دگر سهم ایران نبود
به حال وطن زار باید گریست
که دلسوز دیگر در این خاک نیست
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
مننمیدانم کههستی شاعرِ زیباکلام
با وقارو چیره دستی شاعرِ زیبا کلام
پرچمتبالا شداستو نمرهات بالاترین
چونخَدنگازچلّهجَستیشاعرِ زیباکلام
#سید_مهدی_محمدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}
پایان بگیرد
"فرهاد" لطفا تیشه ات را چند روزی
تا کوه غم بر شانه ام سامان بگیرد
سبک و سیاق عاشقی را نیز لطفا
تا عشق مرده در دل من جان بگیرد
عمری حذر کردم من از جادوی چشمی
ترسم که کفر چشم او ایمان بگیرد
تا کم شود درد فراغ و هجر و دوری
در کوی او باید دلم اسکان بگیرد
قصد سفر دارد شنیدم ، مَحرَم ی تا
هنگام رفتن بر سرش قران بگیرد
زخم زبان ها زخم بی درمان و دارو
جز آن تمام زخم ها در مان بگیرد
بر حق خود خواهم رسید اما کمی دیر
روزی که قاضی دست خود میزان بگیرد
ای "کاش " می آمد به قصد تا ابد یار
یوسف بیاید هجر او پایان بگیرد
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}