اینکه عشق را از همان آغاز مثنوی دوای نخوت و ناموس انسان و معالج و درمانگر وی از بیماری های ناشی از آن احوال می خواند نشان آن است که نزد وی رهایی از خودی که نخوت و ناموس تعبیری از آن است بی تجربه ی عشق حاصل نمی آید،
و پیداست که تا عشق انسان را به "غیر خود" پایبند ندارد و به مرتبه ای که بتواند "غیر" را از همه حیث بر خود مقدم بدارد نرساند، رهایی از خودی که سفر الی الله از آنجا آغاز می شود برای روح قابل حصول نمی گردد.
از اینجاست که در علاج بیماری "خودی" عشق افلاطون و جالینوس دیگر محسوب است و اگر مولانا آن را طبیب جمله ی علت های ما می خواند البته گزاف و مبالغه نیست،
و در موارد دیگر هم وقتی عشق را امری ورای شرح و بیان می شمرد و خود را از توصیف آن عاجز نشان می دهد ظاهرا وسعت تجربه ی روحانی خود را در قبال محدودیت تعبیر در نظر دارد و باز دعوی وی مجرد مبالغه ای شاعرانه نیست...
(عبدالحسین زرین کوب، بحر در کوزه، 1389، 21)
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی زبان روشنترست...
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
روش معتزله حس های ظاهری است ولی چون دچار گمراهی شدند خودشان را سنی و صاحب شهود می دانند تا ادعا کنند از صاحبدلان هستند.اگر این گروه خود راسنی هم معرفی کنند نسبت ناروایی است.
هر که در حس ماند، او معتزلی است
گر چه گوید: سُنّی ام، از جاهلی است
هر کس درحواس ظاهری گرفتار باشد او معتزله است و اگر بگوید من به شهود حق اعتقاد دارم و رسیده ام از جهالت و نادانی اوست.
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
هر کس که بتواند از کمند حواس ظاهری آزاد بشود و از نتیجه فعالیت حواس ظاهر خود را دور نگهدارد او سُنّی است و اهل بینش و مکاشفات برای عقل مانند چشم هستند و بینایی درونی دارندو اثر این بینایی تقرّب خداوند است.
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
اگر قرار بر این بود که هر حسّ ظاهری که حیوانات هم از آن بهره مند هستند میتوانست موجود برترین را ببیندو بتواند حضرت حق را شهود کند، پس گاو و الاغ هم می توانست حق را مشاهده کند و از اولیاء الله باشند.
#شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
زان باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
دوشینه شکستیم به یک توبه دوصد جام
امروز به یک جام دوصد توبه شکستیم
یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم
نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم
در نقطهٔ وحدت سر تسلیم نهادیم
و از دایرهٔ کثرت موهوم برستیم
#فرصت_شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌸هوالمحبوب🌸
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام
بار عشق و مفلسی صعب است میباید کشید
قحط جود است آبروی خود نمیباید فروخت
باده و گل از بهای خرقه میباید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همیکردم دعا و صبح صادق میدمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشهای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
حضرت حافظ💐
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار .....
هاتف_اصفهانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH