eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرمایی؟ از راه صلاح آیم یا از در رسوایی؟ تا جان و دلم باشد من جان و دلت جویم یا من به کنار افتم یا تو به میان آیی
ز شیخ مغز حقیقت مجوکه همچو حباب سری ندارد اگر واکنند دستارش بیدل دهلوی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‏گفت: به چه کار آمده‌ای؟ ‏گفت: تا از تو آسایشی یابم و مؤانستی. ‏عطار، در این مکالمهٔ ساده، رازِ دوست داشتن را برملا می‌کند... در دوست‌داشتن اُنسی هست که آسایش به ارمغان می‌آورد. به همین‌خاطر، وقتی، به تعبیر عطار، «اندوهی طویل» داریم، سراغ خانهٔ دوست را می‌گیریم، به امیدِ انس و آسایشی... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_5890746082543011449.MP3
8.69M
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهى!🕊 ناتوانم و در راهم ... و گردنه هاى سخت در پيش است و رهزنهاى بسيار در كمين و بار گران بر دوش ... ای هدایت کننده ؛ مارا به راه راست هدایت کن . آملی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است #محمدعلی_بهمنی 🌼🌼🌼🌼🌼 سلام یاران جان ، همدلان نیکو سرشت تماشاگه راز درسایه ی نگاه لطیف حضرت دوست تندرست باشید و دلارام 💐✋ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⁣این هدیه را اگر نپذیری کجا برم جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم یار عزیز! یوسف من کم تحمل است این برده را برای اسیری کجا برم بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه موی سفید را سر پیری کجا برم ای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را گر پیش پای دوست نمیری کجا برم جان هدیه ای ست پیشکش آورده از خودت این هدیه را اگر نپذیری کجا برم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_6037338650704872208.mp3
10.59M
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است گاهی تو را کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است 🌼🍃🌼🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
وقتی که چیزی خوب پیش نمی رود، میتوانیم با خود فکر کنیم که... "جهان علیه من است" یا می توانیم در آن اتفاق به دنبال "یک موهبت پنهان و نشانه" باشیم. که بعد ها خودش را در زندگی نشان خواهد داد✋🕊 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
 عارفی می گوید: که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند. یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد ،به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی شوی؟ گفت :من امروز روزه ام، گفتم : دزدی وروزه گرفتن عجب است. گفت :ای مرد! این راه،راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام،شاید روزی سبب شودوبا او آشنا شدم. آن عارف می گویدیکسال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند وآثار توبه از وی مشاهده کردم؛رو به من کرد وگفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد!   https://eitaa.com/TAMASHAGAH
زمین بدون انسان، خود را باز خواهد یافت. انسان بدون زمین چه خواهد کرد؟! https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود سر نه چیزست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود غایت آنست که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود عجبست آن که تو را دید و حدیث تو شنید که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد خاصه دردی که به امید دوای تو بود ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست پادشاهیش همین بس که گدای تو بود غزل٢٦٠ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در بینایى کور بودیم، در شنوایى کر بودیم، در گویایى گنگ بودیم، یک سال با کس سخن نگفتیم. نام دیوانگى بر ما نهادند. و ما روا داشتیم، حکم این خبر را که "لا یکمل ایمان العبد حتى یظنّ النّاس انّه مجنون"[ایمان بنده کامل نمی گردد تا آن گاه که دیگران او را دیوانه پندارند]. به تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی  امام علی در وصف پرهیزگاران فرموده‌اند: یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ قَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم (بیننده می‌پندارد که آنها بیمارند در صورتی که بیماری ندارند و می‌گوید: دیوانه‌اند در صورتی که دیوانه نیستند، بلکه امر بزرگی آنان را آشفته نموده است.
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران گناه کیست که من با توام تو با دگران اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنّم است بهشتی که نیستی تو در آن به جستجوی تو در چشم خلق خیره شدم غریبه اند برایم تمام رهگذران نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب چقدر راهزن اینجاست بین همسفران عجب زعشق که هرکس حکایتی دارد از این گدازه‌ی آتش فشان در فوران خموش باش که با دیگران نمی گویند رموز تجربه وحی را پیامبران
♥️ گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی ور باد نبودی که سرِ زلف ربودی رخسارهٔ معشوق به عاشق که نمودی؟ ای درویش! آن امانت که بر جمله موجودات عرض کردند، جمله ابا کردند و قبول نکردند و آدمی قبول کرد آن امانت عشق است عشق است که اینها می کند. افراد موجودات جمله مملو از عشق اند. شیخ عزیز الدین نسفی انسان کامل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالعشق💐 من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی خلق گویند برو دل به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌼🍃 الهی ؛ تو دانی که عاجزم از مواضعِ شُکر تو ... به جای من شکر کن خود را ، که شکر آنست و بس منصور حلاج