eitaa logo
تماشاگه راز
274 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅حضرت مولانا می‌فرماید: "بزرگ‌ترین جنگ ما جهاد با نفس است" درست در لحظه‌ای که می‌اندیشیم به نور رسیده‌ایم، ناگهان سنگینی‌ای در دل‌مان پیدا می‌شود و ما را از راه‌مان بازمی‌دارد و غل و زنجيری از گل‌های نیلوفر به پاهایمان می‌پیچد و از راه رفتن بازمان می‌دارد. حال آن‌که بنای سفر بر سبکی است؛ دل‌مان باری جز عشق الهی نتواند کشید. هر بندی که روح‌مان را به غل و زنجیر بکشد باید بگسلیم و به دور افکنیم. درویش آن است که از تن گسسته، از روح وارسته، از حس رهیده. لكن این کار آسان نیست؛ درویش افتان و خیزان رود، روزی دُرنای آسمان شود و پرواز کند، روزی میان کوه‌های صعب‌العبور راهش گم کند، روزی مانند رودی خروشان جاری شود، روزی در بیابان‌های خشک، خیزان رود.... 📖 🖋️
دنیا خوب ، بد ، زشت ، زیبا فراوان دارد. تو خوب باش ، تو زیبا بمان! بگذار با دیدنت هر رهگذر ناامیدی لبخند بزند ، رو به‌ آسمان نگاه کند و زیر لب بگوید : هنوز هم پیدا می‌شود . ابراهیمی
باز من و شب و خیال دوست . زلال آب و پرواز و آسمانی که هرکجا باشم مال من است . جان جانان من ! همه ی نعمت هایت را بیکران سپاس🙏 به آرامش شب سلاااام✋
🍃بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا به خدا شكايت می‌کنم از مردمی كه در جهالت زندگی می‌کنند، و با گمراهی می‌ميرند. خطبه/۱۷
"اليحبك ماينكرك" "اليحبك مايعبرك" "اليحبك مايسهرك" کسی که تو را دوست دارد انکارت نمی کند. کسی که دوستت دارد از تو عبور نمی کند. کسی که تو را دوست دارد باعث شب زنده داری تو نمی شود.
‏پرسید: چگونه‌ای؟ گفت: چگونه بُوَد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک بر تخته‌ای بمانند؟ گفتند: صعب باشد! گفت: حال من هم چنین است!
تو به لطف خدا ، با مردم نرم و مهربان شدی ؛و اگر خشم و سنگدل بودی از اطرافت پراکنده می شدند.
گفتى ببين ! امشب ماه كامل است و من ديدم تو كامل تر بودى ماه تر سلاااام مهربانان ، جان و جهانتان به مهر حق روشن !💐✋
دامن مکش به ناز که هجران کشیده‌ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر پاداش ذلتی که به زندان کشیده‌ام از سیل اشک شوق، دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه، آب فراوان کشیده‌ام جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار آخر غمت به دوش دل و جان کشیده‌ام دیگر گذشته، از سر و سامان من مپرس من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام تنها نه حسرتم غم هجران یار بود از روزگار سفله، دوچندان کشیده‌ام بس در خیال، هدیه فرستاده‌ام به تو بی‌خوان و خانه، حسرت مهمان کشیده‌ام دور از تو، ماه من! همه غم‌ها به یک ‌طرف وین یک ‌طرف که منت دونان کشیده‌ام جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم افسوس نقش صورت ایوان کشیده‌ام از سرکشیِ طبع بلند است، شهریار پای قناعتی که به دامان کشیده‌ام