ای درویش،
به یقین بدانکه ما مسافریم و البته ساعت فساعت خواهیم گذشت،
اگر دولت است میگذرد و اگر محنت است هم میگذرد،
اگر دولت داری اعتماد بر دولت مکن که معلوم نیست که
ساعتی دیگر چون باشد و اگر محنت داری دل تنگ مکن که
معلوم نیست که ساعتی دیگر چون باشد.
"در بند آن باش که از تو آزاری به کسی نرسد و به قدر آنکه بتوانی راحت میرسان".
🖌 ما لحظهبهلحظه در حال گذر هستیم. چه ثروتمند باشیم و چه فقیر، هر دو میگذرند.
کسی که فقیر است، ممکن است فردا دیگر فقیر نباشد و همچنین کسی که ثروتمند است ممکن است اتفاقی بیافتد و فردا دیگر ثروتمند نباشد و فقیر بشود.
سپس میگوید تا آنجایی که میتوانید، به دیگران آزار مرسانید و به آنها سخت نگیرید. حکیم فردوسی در شعر زیبایی میگوید:
ز روز گــذر کردن اندیشه کن
پرسـتیدن دادگـر پیشـه کن
بترس از خدای و میازار
ره رستگاری همین است و بس
📒کتاب عرفان شرقی، شرح استاد دینانی بر رساله ”مقصد اقصی” عزیزالدین نسفی، صفحه ۹۵
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یاهو!
"یامَن لا هو اِلا هُو"
ذکری که جبرئیل به حضرت علی( ع) تعلیم داد
واژه ی مبارکه ی "هو" منادا واقع شده است.
و این نشان می دهد که "هو"یک هویت ظاهر در مظاهر هستی است .
در آیین هندو کلمه ی مقدس" اوم" معادل واژه ی شریف "هو" است.
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اگر می دونستید که آدمها چقدر
بودن باهم
خندیدن
حرف زدن
درد و دل کردن
ودمنوش نوشیدن با هم احتیاج دارند،
قدر عزیزانتون رو بیشتر می دونستید...
🍏🍎
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ترک دنیا هرکه کرد از زهدخویش
پیش آمد پیش او دینار بیش
#مولانای جان
هرکس دنیا را به خاطر زهد و پارسایی خویش رها کند ، دنیا به او روی می اورد.
(دنیا چون سایه است ،اگر دنبالش بروی ازتو می گریزد و اگر ازان بگریزی درپی ات خواهد آمد )
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول صداقت داشته باش ...
🌹دکتر دینانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"حکایت جوحی و آن کودک که پیش جنازه پدرش نوحه می کرد"
جمعی ، تابوتِ پدری را بر دوش می بردند و کودکی همراه با آن جمع ، نالان و گریان می رفت و
در خطاب به تابوت می گفت : آخر ای پدرِ عزیزم ، تو را به کجا می برند ؟
تو را می خواهند به خاک بسپرند . تو را به خانه ای می برند که تنگ و تاریک است و هیچ چراغی در آن فروزان نمی شود .
آنجا خانه ای است که نه دری دارد و نه پیکری و نه حصیری در آن است و نه طعام و غذایی .
پسرکی فقیر به نام جوحی که با پدرش از آنجا می گذشت و به سخنان آن کودک گوش می داد
به پدرش گفت : پدر جان ، مثلِ اینکه این تابوت را دارند به خانۀ ما می برند .
زیرا خانه ما نیز نه حصیری دارد و نه چراغی و نه طعامی .
این حکایت را عبید زاکانی در لطایف ، ص 116 بدین طریق آورده است : جنازه ای را بر راهی می بردند .
درویشی با پسر بر سرِ راه ایستاده بودند ، پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست ؟
گفت : آدمی ،
گفت : کجاش می برند ؟
گفت : به جایی که نه خوردنی باشد و نه پوشیدنی ، نه نان و نه آب ، نه هیزم ، نه آتش ، نه زر ، نه سیم ، نه بوریا ، نه گلیم ،
پسر گفت : بابا مگر به خانۀ ماش می برند .
مولانا در این حکایت می گوید : که قلب گمراهان و عاریان از معنا نیز همچون گور ، تنگ و تاریک است و از هر گونه لوازمِ ایمان و ایقان ، عریان است .
مولانا در عین حال با طنزی تلخ ، زندگی طبقاتِ محروم جامعه را بخوبی نقاشی کرده است .
***
"کودکی در پیش تابوت پدر
زار مینالید و بر میکوفت سر"
کودکی پیشاپیش تابوت پدر خود ، زار زار می گرید و بر سر و روی خود می زند .
"کای پدر آخر کجاات میبرند
تا ترا در زیر خاکی آورند"
آن کودک با گریه می گفت : آخر ای پدر تو را دارند به کجا می برند ؟ می برند که تو را به خاک بسپرند .
"می بَرندت خانۀ تنگِ و زَحیر
نَی در او قالی و ، نَه در وی حصیر"
تو را به خانه ای تنگ و دردناک می برند که در آن خانه نه فرشی هست و نه حصیری .
اکبرآبادی گوید : زحیر در اینجا به معنی به سختی نفس کشیدن است .
یعنی گور ، جایی است که به سختی می توان در آن نفس کشید .
نیز گفته اند می تواند به معنی درد و غم باشد .
یعنی گور ، جایگاهِ درد و غم است .
"نَی چراغی در شب و نَه روز ، نان
نَی در او بویِ طعام و ، نَه نشان"
در شب نه چراغی دارد و در روز نه نانی ، نه از آنجا بوی غذا می آید و نه نشانی از آن وجود دارد .
"نَی درِ معمور ، نَی در بام راه
نَی یکی همسایه کو باشد پناه"
آن خانه نه در و درگاه آباد دارد و نه راهی به سطحِ زمین . و نه همسایه ای هست که یاور و پشتیبان تو باشد .
[ معمور = آباد شده ، آباد ]
دفتر دوم #مثنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH