eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
انقطع نفس الله بس باقی هوس و انقطع نفس شیخ ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند : مردان شما در مسجد باشند ! ؟ گفت : در خرابات هم باشند . لختی دیگر شیخ را پرسیدند : یکی توبه کرده بود بشکست ! شیخ گفت : اگر توبه او را نشکسته بودی او هرگز توبه نشکستی . شیخ ما جوانان را منع از سماع نمی کرد و بالعکس تشویق می نمود ، که شما را هوا باشد ، هوا را با سماع در هوا ریزید بهتر از این باشد که در جای دیگر ریزید . شیخ می گفت : اهل دنیا صید شدگان ابلیس اند ، به کمند شهوات اهل آخرت صید شدگان حق اند به کمند اندوه 🌱
در کوی تو میدهند جانی به جوی جانی چه بود که کاروانی به جوی از وصل تو یک جو بجهانی ارزد زین جنس که ماییم جهانی به جوی
🌹 در کلام بزرگان: ❤️درکلام  : عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند. همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است. او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است. ❤️در کلام  هرچه گویم عشق را شرح و بیان  چون به عشق آیم خجل باشم از آن کلام  اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد. عشق جز دولت و عنایت نیست  جز گشاد دل و هدایت نیست  عشق را بوحنیفه درس نگفت  شافعی را در او روایت نیست ❤️در کلام  : عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد: خاصیت عشقی که برون از دوجهان است آن است که هر چیز که گویند نه آن است ❤️در کلام  : عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.» ❤️در کلام  : «هرکه را محبت حق بکشد دین او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی) تا رفت دیده و دل من در هوای عشق  بنمود جا به کشور بی منتهای عشق  وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون  اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق  ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود  بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق ❤️در کلام  تن به جان زنده است و جان از عشق  در بدن روح ما روان از عشق  عشق داند که ذوق عاشق چیست  باز جو ذوق عاشقان از عشق  هرچه در کاینات موجود استجُـود عشق است و باشد آن از عشق  عاشقان عشق را به جان جویندعاقلان اند غافلان از عشق نعمت‌الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق ❤️در کلام  : از شبنم عشق خاک آدم گِل شد  صد فتنه و شور در جهان حاصل شد  صد نشتر عشق بر رگ روح زدند  یک قطره از آن چکید و نامش دل شد ❤️در کلام   تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت. عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ... ماییم در سراچه هستی گدای عشق  خدمتگزار عالم و آدم برای عشق  از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند  تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق  در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق  با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق  در کشتی امید به گرداب حیرتیم  ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق  از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق  از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت  ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق در خانه من و تو بجز دردسر نبود  باید پناه برد به دولتسرای عشق  ای نوربخش گوش سر خویش را ببند  تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐 عـشٖـقِ تو زخـاص وعام پـنـهـان چه کنم ؟ دردی کـه ز حـد گـذشـت درمـان چه کنم؟ خـواهـم کـه دلـم بـه دیگـری میل کند من خواهم ودل نخواهد ای‌ جان چه کنم ؟ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐 عـشٖـقِ تو ز خـاص و عام پـنـهـان چه کنم دردی کـه ز حـد گـذشـت درمـان چه کنم خـواهـم کـه دلـم بـه دیگـری میل کند من خواهم و دل نخواهد ای‌ جان چه کنم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دل جای توشد وگر نه پرخون کنمش در دیده تویی و گرنه جیحون کنمش امید وصال تست جان را، ورنه از تن به هزار حیله ،بیرون کنمش در هجرانم قرار میباید و نیست آسایش جان زار میباید و نیست سرمایهٔ روزگار می‌باید و نیست یعنی که وصال یار میباید و نیست دردیکه ز من جان بستاند اینست عشقی که کسش چاره نداند اینست چشمی که همیشه خون فشاند اینست آنشب که به روزم نرساند اینست سودای سر بی سر و سامان یک سو بی مهری چرخ و دور گردان یکسو اندیشهٔ خاطر پریشان یک سو اینها همه یک سو غم جانان یکسو از دیده‌ی سنگ خون چکاند غم تو بیگانه و آشنا نداند غم تو دم در کشم و غمت همه نوش کنم تا از پس من به کس نماند غم تو https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پرسید کسی منزل آن مهـــر گسل گفتــم کـــه دِلِ منست او را منزل گفتا كه دلت كـجاست؟ گفتم بَرِ او پرسيد كه او كجاست؟ گفتم در دل https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‍✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دل جز ره عشق تو نپوید هرگز جان جز سخن عشق نگوید هرگز صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی در آن نروید هرگز 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ☘تماشاگه راز☘
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نقل است که "قاضی صاعد" که قاضی نیشابور بود و منکر شیخ بود و شنیده بود که شیخ گفته: «اگرهمۀ عالم خونِ طِلق گیرد ما جز حلال نخوریم». قاضی یک روز امتحان را دو برۀ فربه _ هر دو یکسان، یکی از وجه حلال و یکی از حرام _ بریان کرد و پیش شیخ فرستاد و خود پیش رفت. از قضا چند ترک مست بدان غلامان رسیدند و طبقی که برۀ حرام در آنجا بود از ایشان به زور گرفتند و بخوردند. کسان قاضی از در خانقاه درآمدند و یک بریان پیش شیخ نهادند. قاضی در ایشان می نگریست و به هم بر می‌آمد. شیخ گفت: «ای قاضی فارغ باش که مردار به سگان رسید و حلال به حلال خواران.» قاضی شرم زده شد و از انکار برآمد. / ذکر https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر" ابوسعید ابوالخیر در میان انبوه عارفان ایرانی، در فرهنگ سرزمین ما مقامی ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر ایرانی آمیختگی عمیقی یافته است.  «حالات و سخنان ابوسعید»، تا آنجا که اطلاع داریم، قدیم‌ترین زندگینامهٔ مستقلی است که از ابوسعید ابوالخیر باقی مانده است و در زبان فارسی شاید قدیم‌ترین زندگینامهٔ مستقل بازمانده از مشایخ تصوف باشد. گذشته از این جنبه، به لحاظ اطلاعات تاریخی و عرفانی و زبانی و ادبی موجود در آن، این کتاب از اهم کتب موجود در زبان فارسی به حساب می‌آید. از لحاظ اعتبار تاریخی، این کتاب به مراتب از اسرارالتوحید قابل اعتمادتر است. به عنوان مثال محل دیدار ابوسعید و ابن سینا به روایت مؤلف این کتاب در میهنه بوده است و به روایت صاحب اسرار‌التوحید در نیشابور و اسناد تاریخی نشان می‌دهد که ابن سینا هرگز به نیشابور وارد نشده است. "حکایت" گفتند روزی شیخ ابوسعید در بازار نشابور می‌رفت. نزدیک نخاس‌خانه رسید و آواز چنگ بشنید. بنگریست. کنیزک ترک مطربه چنگ می‌زد و این بیت می‌گفت، بیت: امروز درین شهر چو من یاری نی آورده به بازار و خریداری نی آن کس که خریدار بدو رایم نی و آن کس که بدو رای خریدارم نی. شیخ همانجا سجاده بیفکند و بنشست و فرمود که این کنیزک را بیاریت. در حال آوردند، فرمود: بیت بازگوی. باز گفت، شیخ فرمود که خصم کنیزک کجاست؟ گفتند حاضرست. آواز دادند، آمد. فرمود به چند می‌فروشی؟ گفت: یک هزار دینار. فرمود که خریدم. خصم گفت که فروختم. کنیزک را فرمود :که رایت به کیست؟ گفت: به فلان. فرمود که حاضر کنیت. حاضر کردند کنیزک را آزاد کرد و به زنی بدان خصم داد. فروشنده فریاد برآورد که بهای کنیزک.؟ فرمود که برسانم. از مریدان یکی می‌گذشت، شیخ آواز داد و فرمود که هزار دینار از واجبات بدین خصم کنیزک ده. قبول کرد و در ساعت برفت. *خصم: در این داستان کلمهٔ خصم در معنی مالک و نیز شوهر یا عاشق به کار رفته. چیزی در حدود آنچه امروز می‌گوییم طَرَف. منبع حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، جمال‌الدین ابوروح لطف‌الله بن ابی سعید بن ابی سعد، مقدمه و تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، چاپ هفتم، ۱۳۸۶. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‍ اي حیدر شهسوار وقـت مـدد اسـت اي زبده هشت و چار وقت مدد است من عاجزم از جهان و دشـمن بسـیار اي صاحب ذوالفقـار وقت مدد اسـت   https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نسیما جانب بستان گذر کن بگو آن نازنین شمشاد ما را به تشریف قدوم خود زمانی مشرف کن خراب آباد ما را https://eitaa.com/TAMASHAGAH
Dar Selseleh.mp3
6.21M
روزی که تو را ببینم ای یار عزیز آن روز یقین بدان که جان خواهم داد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‌ ♥️ دانی که چه ها چه ها چه ها می خواهم وصل تو، من بی سر و پا می خواهم فریاد و فغان و ناله ام دانی چیست؟ یعنی که تو را تو را تو را می خواهم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم همه تنم دل گردد که با تو راز کنم حرام دارم با دیگران سخن گفتن کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
💫 جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه بی یاد تو هر جا که نشستم توبه در حضرت تو توبه شکستم صدبار زین توبه که صد بار شکستم توبه
  دل جز ره عشق تو نپوید هرگز جان جز سخن عشق نگوید هرگز صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی در آن نروید هرگز https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آن را که حدیثِ عشق در دل گردد باید که زِ تیغِ عشق بسمل گردد در خاک تپان تپان، رخ آغشته به خون برخیزد و گردِ سر قاتل گردد 🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای را بندگانند که ایشان را در حجاب آرد با ایشان اَسرار گوید. اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
گر پاره کنی مرا ز سر تا به قدم موجود شوم ز عشق تو من ز عدم جانی دارم ز عشق تو کرده رقم خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اندر صف دوستان ما باش و مترس خاک در آستان ما باش و مترس گر جمله جهان قصد به جان تو کنند فارغ دل شو، از آن ما باش و مترس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خواهی چو خلیل کعبه بنیاد کنی و آنرا به نماز و طاعت آباد کنی روزی دو هزار بنده آزاد کنی به زان نبود که خاطری شاد کنی @TAMASHAGAH
روزی یکی به نزدیک شیخ آمد و گفت: ای شیخ آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من بگویی. شیخ گفت: باز گرد و فردا بیا. آن مرد برفت. شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در جعبه ای کردند و سر آن جعبه محکم بستند. دیگر روز آن مرد باز آمد گفت ای شیخ آنچه دیروز وعده کرده ای، بگو. شیخ بفرمود تا آن جعبه به وی دادند و گفت: مبادا سر این جعبه باز کنی! آن مرد جعبه را گرفت و رفت چون به خانه رسید، به این وسوسه افتاد که در این جعبه چه سرّ است؟ بسیار تلاش کرد که خویشتن را نگاه دارد. نتوانست صبر کند. سر جعبه باز کرد موشی بیرون جست و رفت. آن مرد پیش شیخ آمد و گفت: ای شیخ من از تو سر خدای خواستم تو موشی در جعبه ای به من دادی. شیخ گفت ای درویش ما موشی در جعبه به تو دادیم تو پنهان نتوانستی داشت، سر حق بگوییم چگونه میتوانی نگاه داری؟ اسرارالتوحید فی مقاماتِ شیخ @TAMASHAGAH
هم در ره معرفت بسي تاخته ام هم در صف عالمان سر انداخته ام چون پرده زپيش خويش برداشته ام بشناخته ام که هيچ نشناخته ام @TAMASHAGAH
«جهان درون انسان است» انسان دارای مراتب متعالی تا ملا اعلا... گر قُرب خدا می طلبی ، دلجو باش وندر پس و پیشِ خلق، نیکوگو باش خواهی که چو صبح،صادقُ‌القول شوی خورشید صفت ،با همه کس یک رو باش @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«جهان درون انسان است» انسان دارای مراتب متعالی تا ملا اعلا... گر قُرب خدا می طلبی ، دلجو باش وندر پس و پیشِ خلق، نیکوگو باش خواهی که چو صبح،صادقُ‌القول شوی خورشید صفت ،با همه کس یک رو باش @TAMASHAGAH
🔅                 در بغداد         روزی، مستی افتاده بود   و طاقت رفتن نبودش از مستی.          شیخ جنید برگذشت...    چشم آن مست بر شیخ افتاد       و شیخ را نیز بر وی افتاد.        مست شرم داشت گفت: «یا شیخ! چنین که هستم می‌نمایم؛      تو چنانک می‌نمایی هستی؟»           گریه بر شیخ افتاد...   حالات و سخنان        مقدمه، تصحیح و تعلیقات:        @TAMASHAGAH
یک چشم من اندر غم دلدار گریست چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روزِ وصال آمد ، او را بستم گفتم نگریستی ، نباید نگریست... @TAMASHAGAH
گر طالب راه حق شوی ره پیداست او راست بود با تو، تو گر باشی راست وانگه که به اخلاص و درون صافی او را باشی بدان که او نیز تراست 🍂🍂 @TAMASHAGAH