ترسایی شنید که در میان مسلمانان اصحاب فراست می باشند.
به خانقاه شیخ ابوالعبّاس قصّاب درآمد.
شیخ گفت: «بیگانه در کوی آشنایان چه کار دارد؟»
ترسا بازگشت و گفت: «یکی معلوم شد.»
از آنجا عزم خانقاه شیخ ابوالعبّاس نهاوندی کرد.
چون به آنجا درآمد، شیخ هیچ نگفت.
چهار ماه با ایشان وضو می ساخت و نماز می کرد.
بعد از چهار ماه پای افزار در پای کرد که برود،
شیخ فرمود که: «جوانمردی نبود که چون حقّ نان و نمک افتاد، بیگانه بیایی و بیگانه بروی!»
ترسا مسلمان شد و آنجا مقام کرد و بعد از شیخ به جای شیخ بنشست.
#نفحات_الانس
#ذکر_شیخ_ابوالعباس_نهاوندی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH