#ای_دوست
مپرس از حال ماا ویرانم ای دوست
پیاله بر کف وُ حیرانم ای دوست
شراب تلخ وُ ساقی وُ ، دلِ شب
خیال محفلِ جانانم ای دوست
جنون پهلو زده اندر دلِ من
چو مجنون بی سر و سامانم ای دوست
نهان است خون دل چون داغ لاله
چو آتش در دل وُ سوزانم ای دوست
مثال زخم دیرینه ، پر از درد
همی در ناله و افغانم ای دوست
به حد وصف نیاید قصه ی ماا
تهی از جانم وُ پایانم ای دوست
به آه نیمه شب جانی پر از درد
گرفتارم ... همی بارانم ای دوست
غمین از قصه ی مجنون و لیلی
فزونتر .. لیک در پنهانم ای دوست
نِیَم یوسف نه در چاهم نه کنعان
به دل بندم ، به دل زندانم ای دوست
نه جانانی نه درمانی نه جانی
چه در مانی ؟ که بی درمانم ای دوست
رها کردم دلم را از تنِ خویش
از این افتاده تر ،، نالانم ای دوست
نگو #راحم چنینم ، عشق فرمود
که خوش میسوزم و ُ سوزانم ای دوست
#راحم
@TAMASHAGAH
گفتمش : روزی خیالش از دلم بیرون کنم
#دل بگفت او با من است
#من با #خیالش میروم…
#راحم تبریزی
@TAMASHAGAH
آنکه در سینهی ما می تپد از صبح تا شب ...
نه دل است و نه دگر، بلکه تو هستی و تویی
#راحم تبریزی
@TAMASHAGAH