eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 لٰاتَخٰافُوا هست نُزْلِ خايفان هست در خور از برایِ خائف ، آن ” مترسید ” رزق و روزی کسانی است که فقط از خدا می ترسند . این پاداش ، سزاوار کسی است که فقط از خدا می ترسد . هر که از خدا ترسد از کسی نترسد . مثنوی دفتر اول کریم زمانی مصرع اول اشارت است به آیهٔ ۳۰ سورهٔ فُصِّلَت : اِنَّ الَّذينَ قٰالُوا رَبُّنٰا اللهُ ثَمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلٰئِکَةُ اَلّٰا تَخٰافُوا وَلٰاتَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ آنهایی که گفتند پروردگار ما الله است و بر گفته خود پافشاری و استواری کردند ملائکه بر آنان نازل گشته و می گویند نترسید و غم نخورید و به بهشت بشارت و خوشوقتی داشته باشید بهشتی که در دنیا همواره وعده اش را به شما می دادند . استقامت در خصوص طریقی به کار رفته که به خط مستقیم کشیده شده باشد و حقِّ را به چنین راهی تشبیه کنند . و استقامت انسان به این معنی است که همواره ملازم طریقهٔ مستقیم باشد . استقامت در لغت به معنای اعتدال هم گرفته شده است یعنی امر در حدّ اعتدال باشد . پس مراد از ثَمَّ اسْتَقٰامُوا این است که ملازم وسط راه باشند و دچار انحراف نگردند و بر سخنی که گفته اند استوار باقی بمانند . و اینکه مادامی که کفار با شما معتدل بودندد، شما هم برای آنان اعتدال داشته باشید . این آیه از آینده ای که در انتظار مؤمنین است و ملائکه با آن به استقبال ایشان می آیند ، خبر می دهد ، و آن تقویت دلها و دلگرمی آنان و بشارت به کرامت است . ترس همیشه از مکروهی است که احتمالِ پیش آمدن دارد و یا عذابی که از آن می ترسند . حزن و اندوه هم همواره از مکروهی است که واقع شده و شری که پدید آمده مانند گناهانی که از مؤمنین سر زده و از آثارش غمگینند و یا خیراتی که با سهل انگاری از آنها فوت شده و اندوهگین هستند ، و ملائکه ایشان را دلداری می دهند به اینکه ایشان از چنان خوف و چنین اندوهی درامانند ، چون گناهانشان آمرزیده شده و عذاب از ایشان برداشته شده است و آنگاه به بهشت وعده داده می شوند . تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 زآن سبب فرمود یزدان : وَالضُّحٰى وَالضُّحٰى نورِ ضمیرِ مُصطَفٰى آفتابش چون برآمد زآن فلک با شبِ تن گفت : هین مٰا وَدَّعَک از آن رو خداوند فرمود : سوگند به چاشتگاه که چاشتگاه ، جلوه ای از روشنیِ دلِ حضرت ختمی مرتبت (ص) است . هنگامی که آفتاب حضرت رسول از فلک تابیدن گرفت ، به این جسم که همانند شب ، پوشاننده است گفت : بهوش باش که حقّ تعالی تو را رها نکرده است . مولانا آیه را طبق مشرب صوفیانهٔ خود تفسیر کرده و می گوید : مراد از ضحی نورِ ضمیر حضرت محمَّد (ص) است و مراد از لیل وصفِ ستاریّت اوست از این جهت که معایبِ مردمان را می پوشاند و به رویشان نمی آورد . و همچنین گفته اند : ستاریّت حضرت ختمی مرتبت از آن رو است که تنِ مبارک او حجاب نورِ ضمیر اوست تا خلایق تابِ صحبتً او را داشته باشند . مثنوی دفتر دوم استاد کریم زمانی اشاره است به آیهٔ ۱تا۳ سورهٔ ضحٰى : وَ الضُّحٰى ، وَ اللَّيْلِ اِذٰا سَجٰى ، مٰا وَدَّعَکَ وَ مٰا قَلٰى ، وَلَلْٰاخِرَةُ خَيْرٌ لَکَ مِنَ الٰاُولٰى سوگند به روز در آن هنگام که نور خورشید گسترده می شود ، و سوگند به شب هنگامْ که سکونت و آرامش می بخشد ، که پروردگارت نور وحی را از تو قطع نکرده و تو را مورد خشم قرار نداده است . و مسلماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است . چند روزی به رسول خدا (ص) وحی نشد ، به طوری که مردم گفتند خدا با او وداع کرده و او را مورد خشم و قهر قرار داده ، در پاسخشان این سوره نازل شد و خدای تعالی به وسیلهٔ آن حضرت را شاد کرد . کلمهٔ ضحی به معنای گسترده شدن نور خورشید است ، وقتی فعل سجی در کلمهٔ لیل استعمال می شود ، معنای سکونت و آرامش شب را می دهد ، هنگامی است که ظلمت شب همه جا را فرا گیرد . آیهٔ مٰا وَدَّعَکَ وَ مٰا قَلٰى جواب دو سوگند قبل است ، و مناسبت نورِ روز با مسألهٔ وحی ، و تاریکی شب با انقطاع وحی بر کسی پوشیده نیست . و آیهٔ وَلَلْٰاخِرَةُ خَيْرٌ لَکَ مِنَ الٰاُولٰى در معنای ترقی دادن مطلب نسبت به آیهٔ قبل است ، که مفاد آیهٔ قبلی موقف کرامت و عنایت الهی را به رسول خدا (ص) را اثبات می کرد ، در این آیه می فرماید تازه زندگی دنیای تو با آن کرامت و بزرگی که داری ، و عنایتی که خدای تعالی به تو دارد در برابر زندگی آخرتت چیزی نیست و زندگی آخرت تو از دنیایت خیلی بهتر است . تفسیر المیزان علامه طباطبائی .https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 او چو نورست و ، خرد جبریلِ اوست آن ولیِّ کم ازو ، قِندیل اوست آنکه زین قِندیل کم ، مِشکاتِ ماست نور را در مرتبه ، تَرتیب هاست او مانند نور است و عقل به منزلهٔ جبریلِ او ، و آن ولیّ که در مقامی فروتر از او قرار دارد به مثابهٔ قِندیل اوست ، یعنی از او نور و بهره می گیرد . آن کس که در مقامی فروتر از قِندیل قرار دارد ، مشکاتِ ما به شمار می رود ، نور به اعتبار مرتبه ، درجاتی دارد . برداشت دیگر : همین که انسان کامل ، وحدت ذاتی خود را با حقّ تعالی درک کرد از جبریل نیز برتر می شود ، چنانکه وقتی حضرت رسول (ص) به معراج رفت ، جبریل از ادامهٔ همراهیِ آن حضرت فرو ماند . مثنوی دفتر دوم استاد کریم زمانی اشارت است به آیهٔ ۳۵ سورهٔ نور : اَللهُ نُورُ السَّمٰوٰاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکٰوةً فيهٰا مِصْبٰاحٌ الْمِصْبٰاحُ في زُجاجَةٍ الزُّجٰاجَةُ کَأَنَّهٰا کَوْکْبٌ دُرِّيٌ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبٰارَکَةٍ زَيْتُونَةٍ ... خدا نور آسمان ها و زمین است و همچون محفظه ای است که در آن چراغی باشد و چراغ در شیشه ای ، شیشه ای که گویی ستاره ای است درخشان ، و آن چراغ با روغن زیتی روشن باشد ... ”نور” چیزی است که اجسام کثیف و تیره را برای دیدن ما روشن می کند و هر چیزی به وسیلهٔ آن هویدا می گردد . اما خودِ نور برای ما به نَفْسِ ذاتش مکشوف است ، چیزِ دیگری آن را ظاهر نمی کند . پس نور چیزی است که ظاهر بالذات و مظهرِ اجسامِ قابل دیدن می باشد . خداوند تعالی برای هیچ موجودی مجهول نیست ، چون ظهور اشیاء برای خود و برای غیر ، ناشی از اظهار خداوند است ، اگر خدا چیزی را اظهار نمی کرد و هستی نمی بخشید ، ظهوری نمی یافت ، پس ظاهر بالذات ، خداوند است . خداوند تعالی نوری است که آسمان ها و زمین با اشراق او بر آنها ، ظهور یافته اند . همچنان که انوار حسی نیز این طورند ؛ خود ظاهرند و با تابیدن به اجسامِ ظلمانی آنها را روشن می کنند ، با این تفاوت که ظهور اشیاء به نورِ الهی عینِ وجود یافتن آنهاست اما ظهور اجسامِ کدر به وسیلهٔ انوار حسی غیر از اصلِ وجود آنها می باشد . در این میان نورِ خاصی هست که تنها مؤمنین با آن روشن می شوند و به وسیلهٔ آن به سوی اعمال صالح راه می یابند و آن نورِ معرفت است که دلها و دیده های مؤمنین به آن روشن می شود و در نتیجه به سوی سعادت جاودانه هدایت می شوند و آنچه در دنیا برایشان غیب بود ، در آن روز عیان می شود . خدای تعالی نور را به چراغی مثل زده که در شیشه ای قرار دارد و با روغن زیتونی در غایت صفا بسوزد و چون شیشهٔ چراغ شفاف است مانند کوکب دُرّی بدرخشد و نورٌ على نور تشکیل دهد ، این چراغ در خانهٔ مؤمنینی آویخته شده است که خدای تعالی را تسبیح می کنند . تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 چون تو گوشی ،او زبان ،نَىْ جنسِ تو گوش ها را حقّ بفرمود : أَنْصِتُوا پس شما خاموش باشید أَنْصِتُوا تا زبان تان من شوم در گفت و گو ای مرید ، فعلاً تو در مرتبهٔ گوشی و انسان کامل در مرتبهٔ زبان ، پس تو باید شنونده باشی و او گوینده . خداوند به گوش ها امر کرده است که خاموش باشید . بنابراین شما خاموش باشید و ساکت باشید ، تا من زبان شما شوم و شما به وسیلهٔ من گفتگو کنید . مثنوی دفتر اول و دوم استاد کریم زمانی اشاره به آیهٔ ۲۰۴ سورهٔ اعراف دارد : وَ إِذٰا قُرىَٔ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دارید و خاموش مانید ، باشد که مورد لطف و رحمت حقّ شوید . ”انصات” سکوت توأم با استماع و گوش دادن است و بعضی گفته اند : به معنای استماع با سکوت است و معنای ” أنصت الحدیث ” این است که به حدیث گوش می داد در حالی که سکوت کرده بود . معنای آیه این می شود : به قرآن گوش فرادهید و ساکت باشید . وقتی قرآن خوانده شود واجب است بر تو که سکوت نموده و گوش فرادهی . بعضی گفته اند این آیه دربارهٔ نماز جماعت و گوش دادن به قرائت امام جماعت است ولیکن به حسب دلالت عام دارد و سکوت هنگام قرائت قرآن ، چه در نماز و چه در غیر نماز واجب است . قرآن کریم به مقتضای آسمانی و الهی بودن، شایستۀ احترام و تکریم است؛ کتاب بزرگی که عظمت آن از عظمت خداوند نشأت گرفته است. قرآن تجلی آشکار پروردگار است. بر هر مسلمانی مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسی قرآن را تلاوت کند، به احترام قرآن سکوت کرده و با جان و دل، پیام خدا را بشنود و در زندگی خود از آن الهام گیرد، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است. این حکمِ مستحب به قدری مهم است که در بعضی از روایات از آن تعبیر به واجب شده است. امام علی (ع) می فرماید : آنچه بر گوش ها واجب است عبارتند از گوش فرا دادن به ذکر خدا و خاموش ماندن به هنگام تلاوت آیاتش و ترک استماع چیزهایی که او را به خشم می آورد. مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص۱۴۳ تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 چون مَلَک با عقل یک سَر رشته‌اند بهرِ حکمت را ، دو صورت گشته‌اند آن مَلَک چون مرغ ، با او پَر گرفت وین خِرَد بگذاشت پرّ و ، فَر گشت مانند فرشته و عقل که از یک گوهرند ؛ لیکن به اقتضای حکمت و مصلحت الهی به دو صورتِ جداگانه درآمده‌اند . منظور از عقل ، عقل کلّی است که حکماً آن را ذاتاً و فعلاً جوهری مجرّد می‌دانند . جوهر روحانی عقل کلّی از ماده و عوارض ماده مبرّاست و موجودی کامل است و در ذات و افعال خود نیازی به جسم ندارد . فرشته مانند پرنده ، بال و پر درآورده ؛ اما عقل ، پر و بال را رها کرد و شکوه و جلالی بیشتر بدست آورد . علی (ع) : در تفاوت عقل و فرشته ، عقل جوهری نورانی و مجرّد و مدبّر در وجود انسان است و فرشته جوهری نورانی و مجرّد و مدبّر در اکوان است . ( خطبه ۱و۹۰ نهج البلاغه) مثنوی دفتر سوم استاد کریم زمانی اشاره است به آیه‌ی ۱ سوره‌ی فاطر : اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ فٰاطِرِ السَّمٰوٰاتِ وَ الْاَرضِ جٰاعِلِ الْمَلٰئِکَةِ رُسُلاً اُولي اَجْنِحَةٍ تمام حمدها مخصوص خدا است که آسمان‌ها و زمین را ایجاد کرد و فرشتگان را رسولانی بالدار قرار داد . آسمان‌ها و زمین مجموع عالمی است که شامل آسمان‌ها و زمین و مخلوقاتی که در آن دو است ، می‌شود ، در نتیجه عبارت آیه از قبیل اطلاق اعضای بزرگ و اراده‌ی کل است مجازاً . «فطر» به معنای شکافتن از طرف طول است ، اگر کلمه‌ی «فاطر» بر خدای تعالی اطلاق شده ، به عنایت استعاره‌ای بوده‌است ، گویا خدای تعالی عَدَم را پاره کرده و از درون آن آسمان‌ها و زمین را بیرون آورده‌است . در کلمه‌ی فاطر عنایت بر طرد عدم و بر ایجاد چیزی است از اصل‌ ، ایجاد ابتدایی و بدون الگو می‌باشد . حمد تنها برای خدا است که آسمان‌ها و زمین و ملائکه را ایجاد کرد ، پس خدای تعالی در آنچه می‌کند محمود است چون در آنچه می‌کند غیر از جمیل نیست . ملائکه مخلوق خدا و واسطه‌هایی بین او و عالَم مشهود ، که آنان را موکل بر امور عالَم تکوین و تشریع کرده‌است . وجود فرشتگان هم مجهز به چیزی است که می‌توانند کاری کنند و با آن از آسمان و زمین عبور کنند که قرآن نام آن را «جناح» بال گذاشته و این مستلزم آن نیست که ملائکه مانند پرندگان بال دارند ، این مقدار از لفظ می‌فهمیم که ، نتیجه‌ای که پرندگان از بال‌های خود می‌گیرند ، ملائکه هم آن نتیجه را می‌گیرند . از صحیفه سجادیه از امام سجاد (ع) نقل شده : بارالها ! بر حاملان عرشت درود فرست که هرگز از تسبیح تو خسته نمی‌شوند و از تقدیست به تنگ نمی‌آیند و از عبادت تو به ستوه نمی‌آیند و از وله و عشق ورزیدن به تو غافل نمی‌شوند ، سفیران کرام بر راه و حافظان کرام نویسنده و طواف کنندگان بیت معمورند ، آنچه تو دستور دهی بدون عصیان فرمان می‌برند . تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 از وفایِ حقّ تو بسته دیده‌ای اُذْکُروا اَذْکُرْکُمْ نشنیده‌ای اما تو از وفای به عهد الهی صرف‌نظر کرده‌ای ، زیرا حقیقتِ آیه‌ی قرآن « یادم کنید تا یادتان کنم » را به گوش جان نشنیده‌ای . مثنوی دفتر پنجم استاد کریم زمانی اشاره به آیه‌ی ۱۵۲ سوره‌ی بقره : فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید. بعد از آن كه خداى تعالى بر پيامبر اسلام و امت مسلمان منت نهاد، نخست پيامبر بزرگوار را كه از خود مردم بود بسوى ايشان گسيل داشت و اين خود نعمتى بود كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نميشود، نعمتى كه منشاء هزاران نعمت شد - و فهماند خدا از ياد بندگانش غافل نيست - آرى خدا بشر را از اينكه بسوى صراط مستقيم هدايت كند و به اقصى درجات كمال سوق دهد، فراموش نكرده بود. در مرحله دوم قبله را كه مايه كمال دين و توحيد در عبادت و تقويت فضائل دينى و اجتماعيشان بود، تشريع فرمود. اينک در اين آيه متفرع بر آن دو نعمت ، دعوتشان مى‌كند به اينكه بياد او باشند و شكرش بگذارند، تا او هم در مقابل ياد بندگان به عبوديت و طاعت ، ايشان را بدادن نعمت ياد كند و در پاداش شكرگزارى و كفران نكردن ، نعمتشان را بيشتر كند. در آيه مورد بحث امر به «يادآورى» متعلق به (ياء) متكلم شده ، فرموده : مرا ياد بياور، اگر ياد آورى خدا را، عبارت بدانيم از حضور خدا در نفس ، ناگزير بايد قائل به تجوز شويم ، و بگوئيم : منظور ياد نعمتها و يا عذاب‌هاى خداست ، و اما اگر تعبير نامبرده را تعبيرى حقيقى بدانيم ، آن‌وقت آيه شريفه دلالت ميكند بر اينكه آدمى غير از آن علمى كه معهود همه ما است ، و آن‌را مى شناسيم ، كه عبارتست از حضور معلوم در ذهن عالم ، يک نسخه ديگرى از علم دارد ، چون اگر مراد همان علم معمولى باشد، سر به تحديد خدا در مى آورد، چون اين قبيل علم عبارت است از تحديد و توصيف عالم معلوم خود را ، و ساحت خداى سبحان منزه از آنست كه كسى او را تحديد و توصيف كند، همچنانكه خودش فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ، اِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ، منزه است خدا از هر توصيفى كه اينان برايش می‌كنند، مگر توصيف بندگان مخلص ». تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚 جان ز هجر ِعرش اندر فاقه‌ای تن ز عشق ِخاربُن چون ناقه‌ای جان گشاید سوی ِبالا بال‌ها در زده تن در زمین چنگال‌ها تا تو با من باشی ای مُرده‌ی وطن چپش ز لیلی دور مانَد جان ِمن روح لطیف به سبب دور افتادن از عرش در فقر و مسکنت به سر می‌برد ، در حالی که جسم از شدّت علاقه به بوته‌ی خار مانند شتر ، چاق و ستبر شده‌است . روح ، بال‌های همّت خود را به سوی عوالم ملکوتی و رفیع می‌گشاید ، در حالی که جسم ، چنگال‌های تعلّق خود را در زمین فرو برده و سخت بدان چسبیده است . ای مُرده‌ی وطن ، ای جسمی که شیفته‌ی دنیایی و آن را مأوی و مسکن خود ساخته‌ای ، تا وقتی که تو با من همراه باشی ، روح ِمن از لیلی ِحقیقت و کمال دور خواهد ماند ، تا وقتی که آدمی اسیر جسم و شهوات باشد از حقیقت دور می‌ماند . مثنوی دفتر چهارم کریم زمانی چنانکه در قسمتی از آیه‌ی ۱۷۶ سوره‌ی اَعراف می‌فرماید : وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ و اگر می‌خواستیم درجات و مقاماتش را به وسیله آن آیات بالا می‌بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذت‌هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفسش پیروی نمود . (اخلاد) به معناى ملازمت دائمى است، و اخلاد به سوى ارض، چسبيدن به زمين است، و اين تعبير كنايه است از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن. پس اينكه فرمود: (و لو شئنا لرفعناه بها) معنايش اين مى‌شود كه اگر ما مى خواستيم او را به وسيله همين آيات به درگاه خود نزديک مى‌كرديم (آرى در نزديكى به خدا ارتفاع از حضيض و پستى اين دنيا است همچنانكه دنيا بخاطر اينكه انسان را از خدا و آيات او منصرف و غافل ساخته و به خود مشغول مى‌سازد اسفل سافلين است ) و بلند شدن و تكامل انسان بوسيله آيات مذكور كه خود اسباب ظاهرى الهى است باعث هدايت آدمى است، و ليكن سعادت را براى آدمى حتمى نمى‌سازد زيرا تماميت تأثيرش منوط به مشيت خدا است و خداوند سبحان مشيتش تعلق نگرفته به اينكه سعادت را براى كسى كه از او اعراض كرده و به غير او كه همان زندگى مادى زمينى است، اقبال نموده حتمى سازد. آرى، زندگى زمينى آدمى را از خدا و از بهشت كه خانه كرامت او است باز مى دارد، و اعراض از خدا و تكذيب آيات او ظلم است، و حكم حتمى خدا جارى است به اينكه مردم ظالم را هدايت نكند، (و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ). لذا بعد از جمله (و لو شئنا لرفعناه بها) فرمود: (لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه ) و بنابراين بيان، تقدير كلام اين مى‌‌شود: (لكنا لم نشاء ذلك لانه اخلد الى الارض و اتبع هواه و ليكن ما چنين چيزى را نخواستيم براى اينكه او به زمين چسبيده و هواى دل خود را پيروى كرده، و چنين كسى مورد اضلال ما است نه مورد هدايت ). همچنانكه فرموده : (و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء). تفسیر المیزان علامه طباطبائی https://eitaa.com/TAMASHAGAH