اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است و عشق در مقر عز خود از يقين منزه و در حريم عين خود از بطون و ظهور مقدس، بلى بهر اظهار كمال، از آن روى كه عين ذات خودست و صفات خود را در آيينه عاشقى و معشوقى بر خود عرضه كرد و حسن خود را بر نظر خود جلوه داد، از روى ناظرى و منظورى نام عاشقى و معشوقى پيدا آمد، لغت طالبى و مطلوبى ظاهر گشت، ظاهر را بباطن نمود و آوازه عاشقى برآمد، باطن را بظاهر بياراست، نام معشوقى آشكارا گشت،
قطعه:
يك عين متفق كه جزو ذره اى نبود
چون گشت ظاهر اين همه اغيار آمده
اى ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت
مطلوب را كه ديد طلبكار آمده؟
عشق از روى معشوقى آينه عاشقى آمد، تا در وى مطالعه جمال خود كند و از وى عاشقى آينه معشوقى آمد، تا درو اسماء و صفات خود بيند، هر چند در ديده شهود يك مشهود بيش نيامد، اما چون يك روى بدو آينه نمايد هر آينه در هر آينه روى ديگر پيدا آيد، با آنكه در حقيقت جز يكى نبود،
شعر:
و ما الوجه؟ الا واحد غير انه
اذا انت عددت المرايا تعددا
بيت:
غيرى چگونه روى نمايد؟ چو هرچه هست
عين دگر يكيست پديدار آمده
#لمعه_اول
#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH