یا ساقی...
.
امان نداده امان نامه های دشمن را
که آب کرده درون نیام، آهن را
.
نخواست جنگ کند آنچنان که میل اش بود
که او نخواست در این راه، صحبت من را
.
به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید
به شب دچار شود هرکه روز روشن را...
.
تو کیستی که چنین عاشقانه بخشیدی
به دست دسته ی پروانه، دشت سوسن را
.
نگو دو دست پر از آب کرد و ریخت به خاک
که لحظه ای نکند فکر آب خوردن را
.
رها نکرد علم را، رها نخواهد کرد
غیور کی بدهد دست غیر، میهن را
.
به دشت هر خبری هست دور خیمه توست*
مرو که می بری از خیمه گاه، مامن را
.
مرو که گله ی گرگ است رو به روی حرم
گمان مکن که بفهمند حرمت زن را
.
امید داد به طفلان که باز خواهم گشت
به حالتی که نبینند، بست جوشن را
.
رفیق نیمه ی راه است، دست نیم شده
روا نبود که تنها گذارد این تن را
.
به دست هات بگو تن قفس برای من است
به باد می دهم اصلا وبال گردن را
.
و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک
گرفت آتش رعدی امان خرمن را
.
به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است
اگر چه دست نداری، بگیر دامن را
.
#مصطفی_نصیری
*به دهر هر خبری هست زیر پرچم توست
اگر کسی در دیگر زند ز بی خبری است
علیرضا قاسمی
و بحر آمده از نهر، آب بردارد
برای خواهش طفلان،جواب بردارد
.
به نخلها برسانید کوچه باز کنند
که ساقی آمده از خم شراب بردارد
.
از استواری گامش شناختند او را
نیاز نیست که دیگر نقاب بردارد
.
خدا که نیست،ولی هرچه از خدا دیدم
همیشه ساقی کرب و بلا به بر دارد
.
غزل رسید به روضه و کاش شاعر هم
غمی ز شانه ی حال خراب بردارد
.
رسید تیر به مشک و درید و باعث شد
عمو بماند و دست از شتاب بردارد
.
بدون دست ز شرمندگی ز هُرم تراب...
..چگونه سر،پسرِ بوتراب بردارد؟
.
به نام دین به حرم خورده باز چوب حراج
گناه زاده رسیده ثواب بردارد
.
ز قافله و اسارت نمیزنم حرفی
مباد چشم خدا التهاب بردارد
.
نبود و نیست در این ماجرا کسی حتی
ز سایه ی سر زینب حجاب بردارد
.
از آن دمی است حکایت که تیر سرخ آمد
که تا سپیده ی حنجر شتاب بردارد
.
به حرمله برسانید منصرف بشود
و دست از سر طفل رباب بردارد...
.
علی اکبر لیلا عبا به دوش آمد
که آیه آیه پدر از کتاب بردارد
.
گلی ز سوز عطش گریه میکند،آنقدر
که دشت کرب و بلا را گلاب بردارد...
.
#مصطفی_نصیری