آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
از نی آتش بیرون می آید نه باد
و این آتش عشق است
#مولوی
#مثنوی معنوی
دفتر اول
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هدایت شده از تماشاگه راز
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
از نی آتش بیرون می آید نه باد
و این آتش عشق است
#مولوی
#مثنوی معنوی
دفتر اول
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نی حریف هر که از یاری برید
پرده ها اش پرده های ما درید
نی یار هرکسی است که در فراق یار است
پرده های موسیقی نی پرده های راز را برای ما درید
#مولوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مفهوم زمان در نزد عارفان🍃
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
#مولوی
#مثنوی معنوی
دفتر اول
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هر گوشه یکی مستی
دستی زده بر دستی
و آن ساقی هر هستی، با ساغر شاهانه
#مولوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
زان روزنِ دزدیده ،
من ،
چو مَه ،
پیامت می کنم....
#مولوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد
چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد
ای ز نوشانوش بزمت هوشها بیهوش باد
وی ز جوشاجوش عشقت عقل بیدستار باد
چون زنان مصر جان را دست و دل مجروح باد
یوسف مصری همیشه شورش بازار باد
ساقیا از دست تو بس دستها از دست شد
مست تو از دست تو پیوسته برخوردار باد
مغز ما پرباد باد و مشک ما پرآب باد
باد ما را و آب ما را عشق پذرفتار باد
شاه خوبان میر ما و عشق گیراگیر ما
جان دولت یار ما و بخت و دولت یار باد
سرکشیم و سرخوشیم و یک دگر را میکشیم
این وجود ما همیشه جاذب اسرار باد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۴۸
🍃🍃
در غزلی دیگر، که در آن خدا متکلم است و انسان مخاطب، به عظمت مقام انسان اشاره میشود که در واقع موسی، مصطفی، یوسف، مسیح و اسفندیار و مرتضای وقت است، اما در این جهان و تعلقات آن چون ماهی در زیر ابرِ تن مانده است و از او دعوت میشود که چون ذوالفقار غلاف تن را که چوبین است بشکند و خود را از شکستهدلی برهاند و آزاد کند:
«منگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
به عصا شکاف دریا که تو موسیِ زمانی
بدران قبای مه را که ز نورِ مصطفایی
بشکن سبویِ خوبان که تو یوسفِ جمالی
چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی
به صف اندرآی تنها که سفندیارِ وقتی
درِ خیبر است برکن که علیّ مرتضایی...
تو چنین نهان دریغی که مهی به زیرِ میغی
بدران تو میغِ تن را که مهیّ و خوشلقایی...
تو چو تیغِ ذوالفقاری تنِ تو غلافِ چوبین
اگر این غلاف بشکست تو شکستهدل چرایی..
ز غلافِ خود برون آ، که تو تیغِ آبداری
ز کمینِ کانْ برون آ، که تو نقدِ بس رَوایی...»
#مولوی /دکتر تقی پورنامداریان
داستان پیامبران در #کلیات شمس
"شرح و تفسیر عرفانی داستانها در غزلهای مولوی"
@TAMASHAGAH
🌱
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چندست ز تو تا جان تو طرفهتری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبهٔ ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
#مولوی/کلیات شمس، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، صص ۹۵۸_۹۵۷
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...
#مولوی✨
@TAMASHAGAH