🍃💐
چامهی عرفانه و زیبای " کوچههای عاشقی"
با آوای سراینده #هما_ارژنگی
یادگار سفری حیرتآفرین و حضوری عاشقانه در دیدار از بارگاه حضرت مولانا در قونیه
پیشکش عاشقان باد!
تهران، هشتم بهمن هزار و سیصد و هشتاد و پنج
میروم در کو چههای عاشقی
در دل و جانم هوای عاشقی
ضربههای عشق در رگهای من
سرخوش در هیهی و هیهای من
از کدامین نغمه من شوریدهام
یا کدامین راز پنهان دیدهام؟
در دلم نقبی گشوده سوی او
میروم تا بینشان کوی او
ساکن، اما جمله جانم در سماع
سوی شمس و آسمانم در سماع
درگه مولای جانم پیش روست
نیستی در لامکانم آرزوست
این روان پرور حریم دلگش
پلکان فرش و عرش کبریا
نفحهای از باغ روحافزای اوست
قطرهای از بیکران دریای اوست
با ادب بر درگهش سر میزنم
چون گدایی، حلقه بر در میزنم
میخروشم آه ای عدل بهار
دانهام من، قطره بارانی بیار
ای کلید قفل هر گنج نهان
حیرتافزاتر معمای زمان
ای چو شمس از مشرقم بر تافته
پود جانم را به تارت بافته
این سبوی کهنهام لبریز کن
عشق را در سینهام سرریز کن
دست یاری میرسد از سوی دوست
میکشد آنجا که خاطرخواه اوست
پیش مغناطیس او چون آهنم
کی توانم لاف زد کانجا «منم»
از حضور و غیبتم سازد رها
«نیستم»، تا با تو گویم ماجرا
«نیستی را چون توان ابراز کرد؟
چون توان تفسیر و شرح راز کرد؟
حیرت آمد رنگ علتها پرید
بار دانشهای ما از شاخه چید
بیبر و بی بارمان از خویش کرد
دورمان از عقل دوراندیش کرد
ای همه دربند اوهام و خطا
جنبشی باید که تا گردی رها
عشق، از خود بینیازت میکند
شعله جانی پاکبازت میکند
از فروغش نور باران میشوی
همچو الماسی درخشان میشوی
تو چنان نیلوفری در لایوگل
کز حقارت ماندهای مات و خجل
سر بر آور از گل ای نیلوفری
تا عیان بینی مقام سروری
تا ببینی ساجدان بادهنوش
جمله در رقص و سماعند و خروش
عشق شادیگستر و شادیفروش
میزند بر کاسهی سرها که، نوش
«هستی» تو، مایهی رنجوریت
«با خودیهایت» نشان دوریت
دامن یارت اگر افتد به دست
میشوی خود فارغ از بالا و پست
چون تمنایت نماند در جهان
میروی در جرگهی آن بیهُشان
بیسر و بیدست و بیپا میشوی
فارغ از رنج «من و ما» میشوی
ای خوشا آنان که بیپا و سرند
روز و شب اندر سماع دلبرند
سوز ساز جانشان افسونگر است
نالههای «این نیستان» دیگر است
بگذر از جان در مقام عاشقی
تا توانی برد نام عاشقی!
https://eitaa.com/TAMASHAGAH