عاشق را دائم درد "فراق وطن" است
زیرا که وصال لایق مرتبه محبوبست
و فراق در خور مرتبه عاشقی
از آن است که معشوق همواره
در مقام "ناز" است و عاشق همیشه در "گداز".
#حدائق الحقایق
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃🌼
عالَمِ خدا بس بزرگ و فراخ است، تو در حُقّهای کردی که « همین است که عقلِ من ادراک میکند.»
پس، کارِ کسی که خالقِ عقل است، در عقل محصور کردی...
آن نبی نیست که تو تصوّر کردهای. آن نبیِ تو است، نه نبیِ خدا.
نقشِ خود خواندی.
نقشِ یار بخوان!
ورقِ خود خواندی، ورقِ یار بخوان!
#شمس تبریزی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
و گفت: خوف و رجا دو بال مردند،
مانند مرغ چون هر دو بایستد مرغ بایستد و چون یکی بنقصان آید ،دیگری ناقص شود.
و گفت:
محبت آن بود که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و ...
ترا هیچ بازنماند از تو.
#تذکره الاولیاء
ذکر ابوعلی رودباری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اینکه عشق را از همان آغاز مثنوی دوای نخوت و ناموس انسان و معالج و درمانگر وی از بیماری های ناشی از آن احوال می خواند نشان آن است که نزد وی رهایی از خودی که نخوت و ناموس تعبیری از آن است بی تجربه ی عشق حاصل نمی آید،
و پیداست که تا عشق انسان را به "غیر خود" پایبند ندارد و به مرتبه ای که بتواند "غیر" را از همه حیث بر خود مقدم بدارد نرساند، رهایی از خودی که سفر الی الله از آنجا آغاز می شود برای روح قابل حصول نمی گردد.
از اینجاست که در علاج بیماری "خودی" عشق افلاطون و جالینوس دیگر محسوب است و اگر مولانا آن را طبیب جمله ی علت های ما می خواند البته گزاف و مبالغه نیست،
و در موارد دیگر هم وقتی عشق را امری ورای شرح و بیان می شمرد و خود را از توصیف آن عاجز نشان می دهد ظاهرا وسعت تجربه ی روحانی خود را در قبال محدودیت تعبیر در نظر دارد و باز دعوی وی مجرد مبالغه ای شاعرانه نیست...
(عبدالحسین زرین کوب، بحر در کوزه، 1389، 21)
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی زبان روشنترست...
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
روش معتزله حس های ظاهری است ولی چون دچار گمراهی شدند خودشان را سنی و صاحب شهود می دانند تا ادعا کنند از صاحبدلان هستند.اگر این گروه خود راسنی هم معرفی کنند نسبت ناروایی است.
هر که در حس ماند، او معتزلی است
گر چه گوید: سُنّی ام، از جاهلی است
هر کس درحواس ظاهری گرفتار باشد او معتزله است و اگر بگوید من به شهود حق اعتقاد دارم و رسیده ام از جهالت و نادانی اوست.
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
هر کس که بتواند از کمند حواس ظاهری آزاد بشود و از نتیجه فعالیت حواس ظاهر خود را دور نگهدارد او سُنّی است و اهل بینش و مکاشفات برای عقل مانند چشم هستند و بینایی درونی دارندو اثر این بینایی تقرّب خداوند است.
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
اگر قرار بر این بود که هر حسّ ظاهری که حیوانات هم از آن بهره مند هستند میتوانست موجود برترین را ببیندو بتواند حضرت حق را شهود کند، پس گاو و الاغ هم می توانست حق را مشاهده کند و از اولیاء الله باشند.
#شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
زان باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
دوشینه شکستیم به یک توبه دوصد جام
امروز به یک جام دوصد توبه شکستیم
یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم
نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم
در نقطهٔ وحدت سر تسلیم نهادیم
و از دایرهٔ کثرت موهوم برستیم
#فرصت_شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌸هوالمحبوب🌸
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام
بار عشق و مفلسی صعب است میباید کشید
قحط جود است آبروی خود نمیباید فروخت
باده و گل از بهای خرقه میباید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همیکردم دعا و صبح صادق میدمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشهای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
حضرت حافظ💐
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار .....
هاتف_اصفهانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز🍃
🔆هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی
🔆چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
🔆چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی
🔆از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او
اگر کنم گلهای غمگسار من باشی
🔆در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
🔆شبی به کلبه احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوکوار من باشی
🔆شود غزاله خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم ، شکار من باشی
🔆سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
🔆من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
🔆من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
حضرت حافظ💐👌
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_5785186639789688617.mp3
5.53M
تصنیف فوق العاده زیبا و بسیار دلنشین "مست نگاه"
از #همایون_جان_شجریان
شعر و آهنگ: #محمدجواد_ضرابیان
دستگاه: #سه_گاه
لبِ خندانِ تو؛
برقِ چشمانِ تو؛
برده قرار از دلِ عاشقِ زارم…
با منِ بی نوا؛
بیش از اینم جفا دگر مکن یارم
ای گلِ ارغوان؛ همچو سرو چمان
ای در شبِ تارِ من؛ روشنایی
بتِ چین و ختن؛
روح و جانی به تن…
دل می ربایی
آتش زده ای بر دل؛
وای از من و آه از دل
زندگی بی تو شده بی حاصل؛
دل شده مجنون…
چه کنم با دل؟
مستم ز نگاه تو…
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌾
یک شیوهی نازت به مراد دل ما نیست
ای خویِ تو ناسازتر از خوی زمانه
سالک قزوینی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH