eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5960656261652417315.mp3
4.43M
و گفت : دوست چون با دوست حاضر آید دوست را بیند ، خویشتن را نبیند . @TAMASHAGAH
زیرکی بفروش و حیرانی بخر زیرکی کوری است، حیرانی بصر عقل قربان کن بقول مصطفی حسبی الله گو که الله ام کفی «شیخ بهایی» @TAMASHAGAH
معشوقی مقامی بالاتر از عاشقی است.. ابتدا انسان عاشق می‌شود و از عاشقی حظّی بسیار می‌برد، امّا نباید در همین مرحله بماند.. عشق اگر در انسان پیش‌رونده باشد و به سوی تعالی حرکت کند، او را در نهایت به معشوق و حظِّ معشوقی سوق می‌دهد.. به تعبیرِ مولانا، امروزِ انسان عاشقی است و فردایِ او می‌بایست معشوقی باشد. گویی عاشقی مشق معشوقی است. می‌توان آن را تمرین دوست داشتن برای دوست داشته شدن نامید... توقّع دوست داشته شدن قبل از دوست داشتن توهّمی بیش نیست.. اوّلین پلهٔ نردبانِ عشق، عاشقی و آخرین پلهٔ آن معشوقی است. این نردبان را «پله پله تا ملاقات خدا» باید پیمود. امروز دلم عشقست فردای دلم معشوق امروز دلم در دل فردای دگر دارد مولوی دیوان کبیر ✨ @TAMASHAGAH
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش حافظ @TAMASHAGAH
حكايت: خردمندى را پرسيدند: بدبخت كيست‌؟ گفت: آن‌كس كه قبول كرد قول كسى كه او را نشناخت و تواضع كرد كسى را كه از وى احسان نديد، و دوستى گرفت با كسى كه از وى سود نبرد. 🌱🌱🌱 آنچه نه از تست پى آن مرو دل مده اندر ره غيرى گرو در طلب منزل خود ره بپوى يوسف گم‌كردۀ خود را بجوى چند كنى گريه به هر مرده‌يى چند شوى آتش هر گرده‌يى بهر دل خود جگرى كن كباب بر گل خود پاش ز چشم خود، آب مايه نگه دار به سوداگرى دايه مشو تا كه كنى مادرى خرابات اصطهباناتی شیرازی @TAMASHAGAH
🍃هوالطیف
جان جانان من! جانم باش كه فقط به در خانه ی تو برسم، دستی که فقط درِ خانه تورا بزنم، نگاهی كه جز روی تو نبینم،وگوشی  كه جز صدای تو رانشنوم. مرا برای خود و دیگران،برای پیرامونم ، منشا خیر و برکت،رزق و روزی بگردان.! سپاسگزارم عشق جان سپاسگزارم🙏
جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر /مولانای جان @TAMASHAGAH
سلام به آنها که تمام نمی شوند...💐✋
دچار یعنی؛عاشق! و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد چه فکر نازک غمناکی! @TAMASHAGAH
تاکنون از خود ساخته‌اید، پس از آن هم همان خواهد بود، اگر برای تغییرِ بهتر خود تلاش نکنید. دیو اگر صومعه‌داری کند اندر ملکوت همچوابلیس همان طینت ماضی دارد ناکس است آنکه به دُرّاعه و دستار، کس است دزد دزد است وگر جامهٔ قاضی دارد   @TAMASHAGAH
هر که طوافِ قلب کند مقصود یافت، و هر‌که راهِ دل غلط و گُم چنان دور افتاد‌،که هرگز خود را بازنیابد. گفتم ملکا! تو را کجا جویم من‏؟ وز خلعتِ تو وصف‌ کجا گویم من‏؟! گفتا که: مرا مجو به‌عرش و به‌سما نزدِ دلِ خود!‌که نزدِ دل پویم من             @TAMASHAGAH
              چه نکو طریق باشد ،                         که               خدا "رفیق" باشد...                 جان   به راه های اتصال یکدیگر به خدا،                  دست نزنیم؛     اجازه بدهیم هر کس به گونه ‌ی     خودش به خدایش وصل شود،           "نه" به شیوه ما ! @TAMASHAGAH
گر بِرود جان ما در طلبِ وصلِ دوست حیف نباشد که دوست، دوست‌تر از جانِ ماست 🍃 @TAMASHAGAHE
در راه تو یک مذهب و یک شیوه نیَم هر لحظه، به نو، مذهب دیگر دارم @TAMASHAGAH
سعدی در حکایتی در باب دوم بوستان، می‌گوید که پیرمردی یا مرشدی در راه مکه در هر قدم دو رکعت نماز می‌خواند! و در راهِ رسیدن به خدا چنان تند می‌رفت که خار را در پای خود احساس نمی‌کرد. در نهایت فریب شیطان خورد و غرور او را می‌گیرد و کار خود را به چشم پسند می‌بیند. (مثل بسیاری از اهل زهد و پرهیز که یکی از آفاتشان این است که خود را بهتر از دیگران می‌بینند و گمان می‌کنند که آنها اهل نجات و سعادت ابدی و عاقبت به خیری‌اند و بقیه معلوم نیست چنین باشند). به هر حال یک سروش غیبی به او آواز می‌دهد که گمان نکن هدیه‌ی گرانبهایی برای خدا آورده‌ای! اگر طاعتی کرده‌ای! بلکه اگر با احسان و نیکوکاری، دلی را از تشویش و ناراحتی آسوده کردی از هزار رکعت نماز در هر منزل بهتر است: شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خطوه کردی دو رکعت نماز چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای به آخر ز وسواس خاطر پریش پسند آمدش در نظر کار خویش به تلبیس ابلیس در چاه رفت که نتوان از این خوب‌تر راه رفت گرش رحمت حق نه دریافتی غرورش سر از جاده برتافتی یکی هاتف از غیبش آواز داد که ای نیکبختِ مبارک نهاد مپندار اگر طاعتی کرده‌ای که نزلی بدین حضرت آورده‌ای به احسانی آسوده کردن دلی بِهْ از الْفْ رکعت به هر منزلی ✍ 📕 @TAMASHAGAH
چه شعر زیبایی هست این شعر نزار قبانی : حرف‌هایِ تو مثل قالیِ ایرانی‌ست... و چشم هایت، گُنجشک‌های دَمشقی... که بینِ دو دیوار می‌پَرَند. قلبِ من مثل کبوتر، بالای حوضچه‌ی دستانت پَر می‌کشد... تو آن وَطَنی هستی، که به دیگران هویت می دهد... و کسی که تو را دوست ندارد، بی وَطَن است. @TAMASHAGAH
عشق دردیست از خزانهٔ خاص عشق را کی دهند جز به خواص‌؟! جهد کن تا ز اهل عشق شوی که به جز عشق نیست راه خلاص @TAMASHAGAH
دیری ست بیشتر وقت خود را در خانه میگذرانم. از برخورد های با این و آن کاسته ام. گاه یک قطره باران که روی دست ما می افتد از همه ی دیدار ها زنده تر است .. و عشق تنها عشق مرا رساند به امکان یک پرنده شدن... @TAMASHAGAH
«زمانی برای تلف کردن نداریم» مرگ بزرگترین خسران زندگی نیست... بزرگترین خسران زندگی، آن چیزی است که در شما می میرد هنگامی که هنوز زنده اید... کازینز @TAMASHAGAH
به خاک‌پای عزیزت که عهد نشکستم ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستانِ امید اگر به دامنِ وصلت نمی‌رسد دستم شگفت مانده‌ام از بامدادِ روزِ وداع که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم بلای عشقِ تو نگذاشت پارسا در پارس یکی من‌ام که ندانم نماز چون بستم نماز کردم و از بی‌خودی ندانستم که در خیالِ تو عقدِ نماز چون بستم نمازِ مست شریعت روا نمی‌دارد نمازِ من. که پذیرد ؟که روز و شب مست‌ام؟ چنین که دستِ خیالت گرفت دامنِ من چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم؟ من از کجا و تمنای وصلِ تو ز کجا؟ اگرچه آبِ حیاتی،هلاکِ خود جستم اگر خلافِ تو بوده‌ست در دلم همه عمر نه نیک رفت، خطا کردم و ندانستم بِکُش چنان‌که توانی، که سعدی آن کس نیست که با وجودِ تو دعوی کند که من هستم سعدی، غزلیات به‌ تصحیحِ محمدعلی فروغی، تهران: هرمس.، ١٣٩٩، چاپِ ۴، صص ۷۵۷-۷۵۸ @TAMASHAGAH
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید بنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را جان ای کیمیا ای کیمیا!در من نگر زیرا که من صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم جان @TAMASHAGAH
هر کس بویی از عشق ببرد، شاعر می شود. عشق است که روح بیگانگی را از ما می گیرد و از روح دوستی و مهر سرشارمان می سازد. اوست که خوش خویی می بخشد و ترش رویی را می زداید. موهبتش، موهبت نیک خواهی است نه کین خواهی و بدخواهی؛ مهر عظیم است. خردمندان را به تأمل و خدایان را به شگفتی وا می دارد. آن که از او محروم است، می طلبدش، و آن که از نعمت درک او برخوردار است چون گنجی عزیزش می دارد. /افلاطون @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥🕊      نصیحت‌گو مرا گوید:      که برکن دل ز عشق او       نمی‌داند که عشق او     رگی با جانِ من دارد!            📻