سرباز سایبری لشکر ولایت:
◼️حسین جانم ⛵سفینة النجاة
0️⃣1️⃣( #داستان:
📼آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) مؤسس حوزه علمیه قم می گوید:
⚰️هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که شخص به من گفت: «کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد» پس از بیدار شدن گفتم، البته خواب است.
شاید تعبیر نداشته باشد.
روز سه شنبه و چهارشنبه به درس مشغول بودم و خواب از خاطرم رفت.
🤒روز پنج شنبه به باغ مرحوم سید جواد رفتیم.
آنجا لرز شدیدی مرا گرفت. هر چه روانداز بود روی من انداختند، ولی من در میان آتش تب می سوختم.
گفتم: «زودتر مرا به منزل برسانید».
💭به یاد خواب سه شب پیش افتادم و نشانه های مرگ را در خود دیدم.
ناگهان دو نفر بر من آشکار شدند و دو طرفم نشستند و گفتند: « اجل این مرد رسیده است، مشغول قبض روح او شویم».
❤️در این هنگام، با توجه عمیق قلبی به امام حسین(ع) متوسل شدم و گفتم: «ای حسین عزیز، دستم خالی است. زاد و توشه ای برای آخرت تهیه نکرده ام
🤲🏻ناگهان شخصی نزد آن دو آمد و گفت؛« سیدالشهدا فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم، که مرگش را به تأخیر اندازد».
◼️گر به قدر کرمش دست بگیرد همه را
◼️روز محشر گنه خلقِ جهان است کمش
🤲
🌻 #داستان رفع فقر با #صلوات
مردی خدمت رسول خدا آمد و از فقر شکایت کرد ،آن حضرت فرمود:وقتی داخل خانه خود شدی ،سلام کن خواه کسی باشد خواه نباشد،و بر من سلام فرست و بعد از آن سوره ی اخلاص را بخوان.
آن مرد چنان کرد و در اندک روزی توانگر گردید ، چنان که به همسایگان و خویشان خود کمک مالی می کرد...
@bdbhwf
#داستان
#شیر_نگهبان
#قضاوت_عجولانه
🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁
شیر نگهبان
به نام خدای مهربان
یه روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز
یک شیر قوی هیکل وجود داشت که از جنگل و حیواناتش محافظت می کرد .
حیوانات جنگل دلشون به شیر گرم بود و از هیچی نمی ترسیدند
تا اینکه یکروز شیر در حال گشت زنی دور جنگل بود
هوا تاریک شد
شیر خوب دیگه نمی دید ، صدای خش خش برگ هارو شنید
و چون می دونست اون موقع حیوانات جنگل خواب هستند
گفت حتما دشمن کمین کرده
یه گوشه نشست 🦁
همینکه صدا نزدیک شد ، پرید و به اون حمله کرد
در همین زمان بود که صدای ناله ی گاو وحشی بلند شد و گفت
آقا شیره منم گاو 🐄
شیر گاو زخمی رو رها کرد و هرچی خواست توضیح بده
من فکرکردم دشمنی
گاو باور نکرد و زخمی رفت تو جنگل 🐮
فردا حیوانات دیگه با دیدن گاو و شنیدن حرف هاش
باورشون شد که شیر می خواد اونها رو بخوره
و همه جمع شدند تا شیر رو از جنگل بیرون کنند 😳
داشتند تصمیمشون رو می گرفتند که لاکپشت دانا رسید 🐢🐢🐢
و بهشون گفت چرا از شیر دلیل کارش رو نمی پرسید
اون اینهمه سال ازمون مواظبت کرد و به کسی صدمه نزد
حالا اگه اونو بیرون کنیم
کی از جنگل محافظت کنه
اونموقع جون هممون به خطر میوفته 🤔
و شیر اومد و توضیح داد
و حیوانات فهمیدند چون شب بوده و خوب نتونسته ببینه فکر کرده
گاو دشمنه
برای اینکه دیگه این اتفاق نیفته
قرار شد
شب ها جغد که خوب میبینه به شیر کمک کنه
تا دیگه این اتفاق تکرار نشه
قصه ی ما تموم شد
🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉
قصه ی شیر 🦁 نگهبان
قصد داره
به کودک بیاموزه
🐛زود قضاوت نکنه
🦅تا حرف دیگران رو نشنید کاری انجام نده
🐢از افراد دانا مشورت بگیره
🏴
#داستان
#گل_نرگس
#معصومین
گلهای من🌸🌺🌻🌷🌹 امروز می خواهم قصه امام زمان که اسمشون مهدی هست رو براتون تعریف کنم. مامان های شما الان وقتی می خواهند نی نی کوچولو به دنیا بیاورند کجا می روند ؟🚑
بله به بیمارستان می روند. بچه ها ، اما حدود هزار و دویست سال قبل که هنوز بیمارستان وجود نداشت مامانها نی نی هاشون رو توی خونه به دنیا می آوردند .🏡
مادر امام زمان نرجس خاتون هستند ایشان وقتی می خواستند مهدی رو به دنیا بیاورند امام یازدهم امام حسن عسگری رفتند و به عمه حکیمه خاتون اطلاع دادند تا ایشان بیایند و به نرجس خاتون کمک کنند. عمه حکیمه آمدند و کمک کردند و یک نی نی کوچولوی خوشگل و زیبا به دنیا آمدند و او را داخل پارچه سفید و نرم گذاشتند .☺
آن زمان که مثل الان لوله کشی آب نبود . برای همین عمه آمدند داخل حیاط که دست هایشان را کنار حوض آب بشورند ، در همین موقع یک پرنده خیلی خوشکل و زیبا که بال های نرم و سفیدی داشت و بوی خیلی خوبی می داد را دیدند . ☺
خیلی تعجب کردند چون تا حالا چنین پرنده ای ندیده بودند . رفتند که به امام حسن خبر بدهند که تعداد پرنده ها زیادتر می شد ، یکی از پرندها که خوشگل تر از همه بود وارد اتاق نرجس خانم شد و مهدی کوچولو را برداشت و از آنجا رفتند . امام حسن که وارد اتاق شد دید نرجس خانم گریه می کنند و می گویند پرنده ها مهدی را با خودشان بردند . امام حسن لبخند می زدند 😊و می گفتند که آنها فرشته بودند که مهدی را با خودشان بردند ، نرجس خانم باز گریه می کردند و می گفتند مهدی گرسنه می شود ، غذا می خواهند.🍼
امام حسن عسکری علیه السلام گفتند که آنها مواظب مهدی هستند ، تازه چند وقت دیگر او را به پیش ما می آورند .
بچه ها همین طور هم شد ، چند وقت دیگر فرشته ها او را آوردند ، اما دوستان شیطان که نمی خواستند ما امام داشته باشیم تا مواظب ما باشد ، امام زمان را اذیت می کردند ، برای همین باز خدا فرشته ها را فرستاد تا امام را نزد خودشان ببرند . بچه ها فرشته ها هر هفته پیامها و کارهای ما را نزد امام می رسانند اگر ما کار خوب انجام داده باشیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه ) خوشحال می شوند 😄ولی اگر کار بدی انجام داده باشیم امام زمان ناراحت می شوند .😔
بچه ها اگر امام زمان بیایند ما هر چیز خوبی که دوست داریم داشته باشیم می تونیم داشته باشیم ، حیوانات وحشی به ما کاری ندارند و ... همه جا پر از خوبی میشه.
😄🌾😀🌸😊🌺😊🌿😃💐
بچه ها برای اینکه امام زمان بیایند ما باید کار های خوب انجام بدهیم ، حرف های خوب بزنیم و همیشه برای آمدن امام زمان دعا کنیم
برای همین همیشه بعد از صلوات بر پیامبر و خانواده ایشان برای آمدن امام زمان دعا می کنیم و می گوئیم:
وَ عَجِّل فَرَجَهُم
یعنی :خداجون امام زمان ما رو زودتر برسون😊💐