هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙 دعاهای ماه مبارک رمضان
بعد ازهرنماز واجب 🌙
✨(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم )✨
یا عَلِىُّ، یا عَظیمُ، یا غَفُورُ، یا رَحیمُ
اَنْتَ الرَّبُّ الْعَظیمُ، الَّذى لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ ،وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ، وَهذا شَهْرٌ عَظَّمْتَه، ُوَکَرَّمْتَهُ، وَشَرَّفْتَهُ، وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُور،ِ وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذى فَرَضْتَ صِیامَهُ عَلَىَّ، وَهُوَ شَهْرُرَمَضانَ، الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآن، َهُدىًلِلنّاسِ،وَبَیِّنات،مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ، وَجَعَلْتَ فیهِ لَیْلَةَ الْقَدْر،ِوَجَعَلْتَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْر،ٍفَیاذَالْمَنِّ، وَلا یُمَنُّ عَلَیْکَ، مُنَّ عَلَىَّ بِفَکاکِ رَقَبَتى مِنَ النّارِ، فیمَنْ تَمُنُّ عَلَیْهِ ، وَاَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ✨
🌙✨🌙
✨ اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِى عامِى هٰذَا وَفِى كُلِّ عامٍ مَا أَبْقَيْتَنِى فِى يُسْرٍ مِنْكَ وَعافِيَةٍ وَسَعَةِ رِزْقٍ، وَلَا تُخْلِنِى مِنْ تِلْكَ الْمَواقِفِ الْكَرِيمَةِ، وَالْمَشاهِدِ الشَّرِيفَةِ، وَزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَفِى جَمِيعِ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ فَكُنْ لِى
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ فِيما تَقْضِى وَتُقَدِّرُ مِنْ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضاءِ الَّذِى لا يُرَدُّ وَلَا يُبَدَّلُ أَنْ تَكْتُبَنِى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ، الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ، وَاجْعَلْ فِيما تَقْضِى وَتُقَدِّرُ أَنْ تُطِيلَ عُمْرِى وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ رِزْقِى، وَتُؤَدِّىَ عَنِّى أَمانَتِى وَدَيْنِى، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ. ✨
🌙✨🌙
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💧اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِالسُّرُورَ
💙اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ
💧اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ
💙اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ
💧اَللّهُمَّ اقْض دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ
💙اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ
💧اَللّهُمَّ رُدَّکُلَّ غَریبٍ
💙اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ
💧اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ
💙 اُمُورِالْمُسْلِمینَ
💧اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ
💙اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناک
💧اَللّهُمّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنابِحُسْنِ حالِکَ
💙اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا
💧مِنَ الْفَقر اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیر✨
🌙✨🌙
✨اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍوَارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى كُلِّ عامٍ وَ اغْفِرْ لى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ✨
🌹🌹🌹
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💚حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:💚
🔆 هركس چهل صبح(پیوسته) (دعای) عهد را بخواند:
1️⃣از یاوران قائم ما باشد
2️⃣و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد او را از قبر بیرون آورند
3️⃣و در خدمت آن حضرت باشد
4️⃣و حق تعالی به هركلمه از حسنه او را كرامت فرماید
5️⃣ و هزار گناه از او محو كند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد را بخوانی،مقدراتت عوض میشود...🍃
#صبحتبخیرمولایمن
🏝 کجای عالم در روضهی جدتان،
دم گرفتهاید؟...
اشکهایتان در مرور غربت فاتح خیبر ، بر کدام زمین خوشبخت جاری است؟
زیر سقف کدامین آسمان،
قرآن به سر گرفته اید؟...
خداوند شاهد است که
در لحظههای نورانی اجابت،
در شوق و شور احیا،
در زمزمهی اشکبار "بک یا الله" ،
جز ظهورتان
و شادمانی قلبتان و سلامتی جانتان...
چیزی از خدا نخواستهایم...
...که جز آمدنتان،
هر چه آرزوست،
کودکانهای بیش نیست🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#صبحتونمهدوی
🖤🖤🖤
202030_508959623.mp3
4.7M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز بیستم
✨اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ أَغْلِقْعَنِّي فِيهِ أَبْوَابَ النِّيرَانِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ يَا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ.
خدايا در اين ماه درهاى بهشت هايت را به رويم باز كن، و درهاى آتش دوزخ را به روزيم بربند، و به تلاوت قرآن موفقم بدار، اى فرو فرستنده آرامش در دل مؤمنان. ✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
#اینجا_صدایی_نیست(خاطرات رضا پورعطا)
🔹بخش دوم
🍁قسمت: 15
صدای یا حسین او را شنیدم. بهت و ناباوری در چهره معصوم علی موج می زد. نگاهش را کمی آن سوتر چرخاند و با دیدن استخوان های شهید دیگری بر سرش کوبید. گفتم آن استخوان های حبیب الله شوریده است. علی دستش را برای بچه ها تکان داد و از آنها خواست وارد شوند. بچه ها با ترس و لرز وارد میدان شدند. فریاد کشیدم نترسید. اینجا هیچ مینی نیست... خیالتان راحت! منطقه شبیه به مناطق آبرفتی بود. ظاهرش آدم را به خطا می انداخت.
وقتی نداعلى بالای سر استخوان ها رسید، با تعجب گفت: باورم نمیشه! سپس با عصبانیت رو کرد به سربازهای پاسگاه و گفت: آخه بی معرفت ها.... اگر ده متر این طرف ترتان را نگاه می کردین می مردین؟... شما دیگه چه آدمهایی هستین؟ غرولند نداعلی را که شنیدم، لبخندی زدم و گفتم: آنها تقصیری ندارن... حتما ترساندنشان. الان هم هر لحظه منتظرن پای یکی از ما روی مین بره... ببین با چه وحشتی به ما خیره شدن.
همه نگاه ها در یک نقطه مشترک یعنی استخوانهای شهید، با هم تلاقی می کرد. بچه ها را رها کردم و جلوتر رفتم. حال خیلی خوبی نداشتم. چهره نیروها یک به یک پیش چشمانم نمایان می شد. در مدت آموزش، خیلی با هم مأنوس شده بودیم. ای خدا، کاش می توانستم از ته دل فریاد کنم و نام تک تک آنها را صدا بزنم و بگویم که من نامرد نیستم... من شما را فراموش نکردم. از یک تپه رملی نه چندان بلند بالا رفتم و مغموم و شرمنده روی آن نشستم و دشت بی انتها را از نظر گذراندم. سکوت پر رمز و رازی در دشت حاکم بود. گذر باد از لابلای سیم خاردارهای زنگار گرفته ای که فقط قوس بالایی شان از زیر رمل های طلایی بیرون مانده بود، موسیقی غمگینی می نواخت. گویی دشت رملی به احترام قهرمانان مظلوم دیروز، مارش عزا می نواخت. کجا رفت آن هیاهو و وحشت شب؟
🔅🔅🔅
اگر می توانستم خودم را به او (تیربارچی) برسانم، بچه ها نجات پیدا می کردند. عملیات لو رفته بود. نامردها ما را خیلی موذیانه قیچی کرده بودند و توی تله انداخته بودند. شعاعهای طلایی طلوع خورشید از انتهای زمین دیده می شد. سکوت مرگباری برقرار بود. کاش می توانستم کمی گردنم را بچرخانم. باید اطرافم را می دیدم. سیم خاردار بدجوری من را به زمین چسبانده بود. باورم نمی شد که هنوز زنده ام. ناگهان سر و صدای عراقیها در گوشم پیچید. به سختی نگاهم را از زیر سیم ها به سمت سنگر تیربارچی انداختم. سه تا بعثی عراقی روی خاکریز ایستاده بودند و با حالتی غرورآمیز صحنه پیش روی خود را نشان هم می دادند. از خنده مستانه آنها فهمیدم که چه مصیبتی بر سر بچه ها آمده. از شدت ناراحتی نفسم به شماره افتاد. یکی شان که ظاهرا مافوق بقیه بود با اشاره به نفراتی که در میدان مانده بودند از بغل دستی اش خواست آنها را هدف گلوله قرار دهد. سعی کردم هیچ گونه حرکتی نکنم. اما چشمان خوفناک لعنتی به من افتاد. به من خیره شد و من را از نظر گذراند. تعجب را در چهره زمختش دیدم که مرا در آن نقطه می دید. دستش را بر شانه بغل دستی اش گذاشت و مرا نشان داد. افسر عراقی که کلتی در دست داشت و به بچه ها شلیک می کرد، به سمت انگشت اشاره افسر عراقی تغییر مسیر داد و مرا هدف قرار گرفت و شلیک کرد. چشمانم را بستم و به خدا پناه بردم. همه چیز را تمام شده دیدم. چند قدم جلو آمد و با دقت مرا نشانه گرفت و شلیک کرد. آن قدر درد کشیده بودم که برخورد تیر را احساس نکردم. تیر مستقیم به پایم خورد..
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ حتما ببینید!
کلیپی که وصف حال این شبهای ماست،
فدای غربت حسین زمانمان 💔
👤#کلیپ حاجمحمود #کریمی ؛ استاد #رائفی_پور
🖤🖤🖤