eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
238 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️قسمت۷ 💭 توی همون حالت کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ،چرخیدم سمتش خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون - بهت گفتم برو بشین جای من برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم اما پیمان کپ کرد کلاس سکوت مطلق شده بود  عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن منتظر سکانس بعدی بودن ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود که یهو یکی از بچه ها داد زد - برپا و همه به خودشون اومدن بچه ها دویدن سمت میزهاشون و سریع نشستن به جز من، پیمان و احسان ضربان قلبم بیشتر شد از یه طرف احساس غرور می کردم  که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ما رو بفرسته دفتر و اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد  بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز  رفت سمت تخته   رسم بود زنگ ریاضی صورت تمرین ها رو مبصر کلاس روی تخته می نوشت تا وقت کلاس گرفته نشه بی توجه به مساله ها تخته پاک کن رو برداشت و مشغول پاک کردن تخته شد یهو مبصر بلند شد - آقا اونها تمرین های امروزه بدون اینکه برگرده سمت ما خیلی آروم فقط گفت - می دونم سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد  و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم - میرزایی - بله آقا - پاشو برو جای قبلی فضلی بشین قد پیمان از تو کوتاه تره بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه   بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس گچ رو برداشت - تن آدمی شریف است، به جان آدمیت  نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت امتحانات ثلث دوم از راه رسید توی دفتر شهدام از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم: - پسرم اعتقاد داشت بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ،باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه خودش همیشه همین طور بود توی درس و دانشگاه،توی اخلاق، توی کار و نماز و... این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود  علی الخصوص که دوتا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن رسما بین ما سه نفر  یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود رقابتی که همه حسش می کردن حتی بچه های بیخیال و همیشه خوشِ کلاس رقابتی که کم کم باعث شد فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود 😐 یک و نیم نمره داشت همه سوال ها رو نوشته بودم ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود با ناامیدی از جا بلند شدم - خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی و اِلا اول و دوم که هیچ شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که چشمم افتاد روی برگه جلویی و جواب رو دیدم مراقب اصلا حواسش نبود هرگز تقلب نکرده بودم اما حس رقابت و اول بودن حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم حس برتری ... حس ...  نشستم و بدون هیچ فکری سریع جواب رو نوشتم با غرور از جا بلند شدم  برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط یهو به خودم اومدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود یاد جمله امام افتادم اگر تقلب باعثِ ... روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم - خاک بر سرت مهران چی کار کردی؟ کار حرام انجام دادی ... هنوز آروم نشده بودم که صبحت امام جماعت محل مون نفت رو ریخت رو آتیش - فردا روز اگر با همین شرایط  یه قدم بیای جلو بری مقاطع بالاتر و به جایی برسی بری سر کار اون لقمه ای هم که در میاری حرامه خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید فردا این بچه میره سر کار حلال  و با تلاش و زحمت پول در میاره اما پولش حلال نیست لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش تک تک اون لقمه ها حرامه گاهی یه غلط کوچیک می کنی حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری  اما سر از ناکجا آباد در میاری می دونی چرا؟  چون توی اون پیچ از مسیر زدی بیرون حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری  نتیجه؟ باید پیچ رو برگردی حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره کلمات و جملاتش پشت سر هم به یادم می اومد و هر لحظه حالم خراب تر می شد 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ ‍ ‍📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️قسمت۸ 💭  بچه ها همه رفته بودن اما من پای رفتن نداشتم توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم نه می تونستم برم  نه می تونستم از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم که خدایا من رو ببخش از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد   - حالا مگه چی شده؟  همه اش 1/5 نمره بود تو که بالاخره قبول می شدی این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا من می خواستم برای تو شهید بشم قصدم مسیر تو بود اما حالامن رو ببخش عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر  پشت در ایستادم - خدایا خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده به هر کی نخواد، نه عزت من از تو بود من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم تو، من رو همه جا عزیز کردی و این تاوان خیانت من به عزت توئه و در زدم ...  رفتم داخل دفتر معلم ها دور هم نشسته بودن چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن با صدای در، سرشون رو آوردن بالا - تو هنوز اینجایی فضلی؟ _چرا نرفتی خونه؟ - آقای غیور ببخشید میشه یه لحظه بیاید دم در؟ سرش رو انداخت پایین - کار دارم فضلی اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا اگرم واجبه از همون جا بگو  داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو بغض گلوم رو گرفت جلوی همه؟  به خودم گفتم: - برو فردا بیا امروز با فردا چه فرقی می کنه جلوی همه بگی اون وقت ... اما بعدش ترسیدم _اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟  کارمون واجبه معلوم بود خسته و بی حوصله است - یا بگو یا در رو ببند و برو سرده سوز میاد چند لحظه مکث کردم ... - مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود  نیومدن آقای غیور امتحان خداست  امتحان خدا؟  یا امتحان علوم؟ - آقا ما تقلب کردیم یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا چشم هاشون گرد شده بود علی الخصوص مدیر و ناظم که توی زاویه در تا اون لحظه ندیده بودم شون - برو فضلی مسخره بازی در نیار تو شاگرد اول مدرسه ای چرخیدم سمت مدیر ... - سلام آقا به خدا جدی میگیم من سوال سوم رو یادم نمی اومد  بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی بعدشم دیگه آقای رحمانی یکی از معلم های پایه پنجم بدجور خنده اش گرفت - همین یه سوال؟ همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی برو بچه جون همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست  خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم - آقا اجازه لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید حق الناس گردن هر دوی ماست - عجب پر رویی هم هست ها قد دهنت حرف بزن بچه سرم رو انداختم پایین حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ ‍ ‍📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️قسمت۹ 💭 اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ترسیدم جواب بدم دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن - آقا ما اونقدر از شما چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم حقی از ما وسط نیست نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد اما دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم و سرم رو انداختم پایین دوباره دفتر ساکت شد - برو در رو هم پشت سرت ببند کارنامه ها رو که دادن علوم 20 شده بودم اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد نماز که تموم شد رفتم جلو  نشستم کنار امام جماعت - حاج آقا یه سوال داشتم از حالت جدی من خنده اش گرفت - بگو پسرم - حاج آقا من سر امتحان علوم تقلب کردم بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه منم رفتم گفتم اما معلم مون بازم بهم 20 داده الان من هنوز گناه کارم یا نه؟پولم حروم میشه یا نه؟   خنده اش محو شد مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده همیشه می گفت - به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و... حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد - سوال سختیه اینکه شما با این کار چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده و حق الناس گردنت بوده توش شکی نیست اما علم من در این حد نیست که بدونم آینده شما چی میشه آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه یا نه اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده چون شما گفتی که این کار رو کردی و در صدد جبران براومدی ناخودآگاه در حالی که سرم رو تکان می دادم انداختمش پایین - ممنون حاج آقا ولی نامه عمل رو  با فکر کنم و حدس میزنم و اما و اگر و شاید نمی نویسن 😔 و بلند شدم و رفتم تا شنبه دل توی دلم نبود  سر نماز از خدا خجالت می کشیدم چنان حس عذابی بهم دست داده بود که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه سبک تر از حال و روز منه🙁 شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون کارنامه به دست و امضا شده رفتم جلوی دفتر در زدم و رفتم تو تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم - آقا اجازه چرا به ما 20 دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید خنده اش گرفت ... - علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر سرم رو انداختم پایین - ببخشید آقا سلام صبح تون بخیر از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر - روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این دو روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم - آقا یعنی ۲۰ نمره خودمون بود؟😁 دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم - میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم میتونی نمره مستمرت رو ببینی 👀 دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم - نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون۲۰ دادید از خوشحالی پله ها رو دو تا یکی تا کلاس دویدم🙈 پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد - خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن دفتر رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...‌ 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
‍ «لا تَيأَس و أَنتَ تَعلَم أنَّ الله دوماً يخلق نوراً جديداً بعد كلِّ ظَلام» نااُميد نشو... وقتى ميدونى خدا هميشه بعد از تاريكى نور جديدی ميسازه ✨ آرامش 🌱
هدایت شده از کانال توبه
‌ 🌱 چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو... که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو... 🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحه‌ی نابِ وصال... به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو...
هدایت شده از کانال توبه
👌تلنگرانه🇮🇷 *چرا بعضیها از تاریخ درس نمیگیرند؟* 🔺 گفت: نباید به آمریکا اعتماد می‌کردم‼️ 🔺 گفت: بزرگترین اشتباه عمرم، اعتماد به آمریکا بود‼️ 🔺 گفته است: اشتباه استراتژیک من و عامل اصلی شکست انقلاب مصر،اعتماد به آمریکا بود‼️ 🔺 گفت: دلیل سقوط من اعتماد بی‌جای من به آمریکا بود‼️ 🔺 در یمن گفت: اگر فریب آمریکا را نمی‌خوردم، در قدرت باقی می ماندم‼️ 🔺تمام تاریخ‌نگاران معاصر در کشور معتقدند... دلیل سقوط دولت مردمی و کودتای 28 مرداد 1332 به دلیل اعتماد بی‌جای مصدّق به آمریکا بود‼️ 🔺 در لحظه اعدامش گفته بود: این طناب دار را آمریکائی‌ها به گردن من انداختند‼️ 🔺 می‌گوید: دلیل فروپاشی سلطنت من اعتماد به آمریکا بود. یعنی حتی شاه هم بعد از سال‌ها رفاقت و خدمت به آمریکا، فهمیده بود که نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد‼️ 🔺جمله معروف محمدرضا شاه: آن زمان که صاحب قدرت بودم، تصور می‌کردم که اتحاد من با غرب بر مبنای اتحاد و اطمینان دوجانبه برقرار است، شاید این اطمینان و اعتماد... یک_اشتباه_بود ..." 🔺از برجام و اعتماد عده ای به آمریکا هم که همه مطلعند...‼️ *نتیجه اعتماد به غرب هم دیده شد!* ⚠️ حالا برخی در کشور، هم‌چنان امیدوارند تا آمریکا ، این شیطان بزرگ و اروپایی‌ها این شیاطین کوچک، برایشان آستین بالا بزنند و مشکلاتشان را حل کنند!!!!! چرا؟چرا؟ از تاریخ_عبرت‌ نمی گیرند⁉️:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✍
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯هیچی نمیشه در توضیح این ویدیو گفت ،فقط باید دید و تفکر کرد!
خوب شد پزشکیان رئیس‌جمهور شد! 📌 آقای رئیس جمهور سلام! خواستم خداقوت عرض کنم و التماس دعا حقیقتا لطف الهی بود که رقیب شما در انتخابات رأی نیاورد؛ فکرش را‌ بکنید اگر یک جنگ‌طلب امروز جای شما نشسته بود، احتمالا همان روز اول تحلیفش، یکی از سران مهم مقاومت که مهمان ما بود را بیخ گوش کاخ ریاست جمهوری می‌زدند! حتی ممکن بود اسرائیل برای اولین بار به صورت رسمی به خاک ما تعرض کند یا فکرش را بکنید، اگر دولت دست جماعت کاسب تحریم و جنگ‌طلب بود، امکان داشت در تله جنگ بیوفتیم، آن وقت روزی را تجربه کنیم که سید حسن نصرالله را هم زبانم لال هدف بگیرند بدتر از آن، احتمالا دامنه جنگ آن‌چنان وسیع می‌شد که جانشین و جانشین جانشین دبیرکل حزب الله هم ممکن بود از دست ما برود بعد فکرش را بکنید، اگر آن‌ها سرکار می‌آمدند با سوریه چه میکردیم؟ چقدر محتمل بود با دولت آن‌ها، سوریه را هم از دست بدهیم؛ چون زبان دیپلماسی بلد نیستند، یکهو دیدید می‌نشینند و بشار را گول می‌زنند و پشت پرده هم سوریه را به‌هم میریزند، ما را هم بازی نمی‌دهند به هرحال، جای شکرش باقی است، شما آمدید، لاتی راه می‌روید، کاپشن می‌پوشید و در تله‌ی جنگ نمیوفتید خدا دکتر ظریف را برای‌ راهبردهایتان حفظ کند...
‏ایران با جلب مشارکت روس‌ها در پیشبرد طرح راهبردی‌اش در سوریه در سال ۲۰۱۵، پس از بیش از ۲قرن، به جایگاه قدرت منطقه‌ای دست یافت؛ قریب به ۹سال به ظرفیت ایجاد شده در پی این تحول، بی‌توجهی کرد و حالا با سقوط سوریه به دست تروریست‌ها، سطح قدرت ایران تنزل یافته است. ‏در شرایط کنونی، بسیار مهم است که این تنزل سطح به صورت یک عقب‌گرد بی‌ضابطه رقم نخورد بلکه با بازبینی ظرفیت‌ها و بازتعریف نقش‌ها، ایران خود را در قامت یک کشور ذی‌نفوذ در منطقه بازیابی کند و اهرم‌ها و ابزارهای قدرت‌اش را به درستی در این سطح مبتنی بر شرایط بین‌المللی به کار گیرد. ‏لازمه چنین امری، در وهله نخست پذیرش شکست و واکاوی صادقانه عوامل و دلایل آن و در گام بعد، بازیابی خود در بُعد و ساحت شناختی است. از این مسیر، در گام سوم، بازسازی و بازآرایی توان ملی و منطقه‌ای امکان‌پذیر خواهد بود. ‏در غیر این صورت، نسخه‌های خودباختگان و عوامل بیگانه، ایران را در آستانه فروپاشی تصویر خواهد کرد و راه تسلیم و سازش را به عنوان نسخه نجات، تجویز خواهد کرد. مسیری که به سرعت ایران را در مسیر تجزیه قرار خواهد داد. ‏ایران در راهبرد منطقه‌ای خود با یک شکست راهبردی مواجه است نه با یک فروپاشی راهبردی؛ درک این تفاوت و عوامل و رخدادهای منجر به این شکست، کلید پاسخ به چالش کنونی است، نه چنگ‌زدن به نسخه‌های از پیش آماده‌ی تسلیم. مقایسه ایران ۱۴۰۳ با ایران ۱۳۶۷، بخشی از جنگ شناختی علیه ماست. ✍علی صمدزاده
⭕️ قابل توجه ساده‌لوحان مسئول‌پرست👇 1⃣ تصویر سمت راست: ‏علیرضا اکبری ✔️سابقه‌ی ۷۰ماه حضور در جبهه؛ ✔️معاون وزیر دفاع؛ ✔️مشاور دبیر شورای عالی امنیت ملی؛ ✔️رئیس مؤسسه مطالعات راهبردی؛ ✔️مشاور فرمانده نیروی دریایی؛ ✔️معاون حوزه‌ی امنیتی دفاعی وزارت دفاع؛ ✔️معاون روابط خارجی وزارت دفاع؛ ✔️عضو ارشد هیئت نظامی ایران در مذاکرات پایان جنگ (قطعنامه ۵۹۸) ✔️مشاور همراه هیئت مذاکرات هسته‌ای ⚠️که در نهایت جاسوس انگلیس از آب دراومد و سال ۱۴۰۱ اعدام شد😳 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ 2⃣ تصویر سمت چپ یار دست‌راست سید‌حسن نصرالله: ✔️ جاسوسی که فریب پول وزندگی اشرافیگری راخورد. ✔️او در لباس روحانیت وخود را از سادات جا زده بود. ✔️او پیشنماز بچه های حزب الله بود ✔️او یار دست راست نصرالله بود اما قاتل نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین شد😳 ✔️بعد از لو دادن مکان رهبران حزب الله به اسرائیل پناهنده شد تا از وعده های حرامزادگان بهرمند شود. ✔️اما گالانت با دست خود او را گلوله باران کرد و گفت: کسی که قاتل بهترین دوستش باشد، برای اسرائیل دوست نخواهد شد😳 ✍🏻 البته نفوذی‌ها همیشه آدم‌ها را لو نمی‌دهند بلکه روی ذهن مسئولان ارشد کار کرده، در موضوعات مهم نظیر حجاب، فضای مجازی و انتقام‌سخت آنها را دچار "خطای محاسباتی" و "تصمیم‌گیری دشمن‌پسند" میکنند😳 خطر مسئولان نفوذی🚨 ✍🏻 علی سجادی
👤 توییت استاد ✍ اردوغان ملعون و کثیف با طمع دست‌اندازی به شمال سوریه در دام‌ طراحی صهیونیست‌ها افتاد. 🔹او‌ صرفا یک ابزار و کاتالیزور بود. چنان بلایی بر سر ترکیه بیاید که درس عبرت تاریخ شود. 🔸پروژه کردستان بزرگ به‌زودی استارت خواهد خورد. 🆔 @Masaf