eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
230 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 از استاد آیت الله تحریری پرسیدند : در مواقعی که کارمان گره خورده چه کنیم ؟ فرمودند : 🔸 در اولین مرحله ، مشکلات را از خودمان ریشه یابی کنیم . به خودمان برگردیم ، در و ، ایرادی داریم یا نه . 🔸 مساله مهم دیگر ، و هستند . آیا از ما راضی هستند یا نه . 🔸 خواندن برای رفع مشکلات خیلی موثر است. 🔸 گفتن در منزل ، بطوری که در فضای اتاقها شنیده شود ؛ موثر است. 🔸 در منزل ، خیلی مهم است. 🌺🌺🌺
2.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 آثار فوق العاده آیت الکرسی بعد از نماز ها 💠 🌹 رسول الله صلی : هر كس این آیه را بعد از بخواند هفت آسمان شكافته گردد و به هم نيايد تا خداوند متعال به سوی خواننده نظر رحمت کند و ای را بر انگيزد كه از آن زمان تا فردای آن كارهای خوبش را بنويسد و كارهاي بدش را محو كند. 🕊 🌹 نبی اعظم الهی : يا علي، بر تو باد به خواندن آيه الكرسي بعد از هر نماز واجب - زيرا به غير از و و كسي به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی كند و هر كس بعد از هر نماز آيه الكرسي را بخواند به جز خداوند متعال كسی او را قبض روح نمي كند و مانند كسی باشد كه همراه پيامبران خدا كرده تا شهيد شده است. 🕊 🔷 از امام باقر علیه السلام نقل شده ؛ " هر كس آيه الكرسي را بعد از هر نماز بخواند از و بيچارگی در امان شود و او وسعت يابد و به او از فضل خودش مال زيادی بخشد. " 📚 مصابيح الدجى _ لئالی الاخبار ، جلد ۱ 🌹🌹🌹
🌺🌻👈سوره و مداومت بر آن باعث نورانی شدن انسان در قبر میشود و مهشور شدن با حضرت علی ( ع) هرشهری کوهی دارد کوه قرآن بقره است . 🍀مداومت بر سوره کمک به شفاعت انسان از بانوی عالم حضرت فاطمه میشود. 🍀قدرتمند ترین ها در سوره است 🍀سوره بر تمام مریضی ها درمان است 🍀سوره باب الفتوحات تمام مشکلات است . 🍀تمام سحر و باطل کردنش در سوره و است . 🍀اسم اعظم های خداوند در سوره است. 🍀 اعجازی دارد که اگر کسی بداند اورا هیچ گاه ترک نمی کند . 💥زبان بند در سوره و است . 💥هر زنی در هشت ماهگی سوره را بخواند بر سیب و فوت کند بر او و بخورد فرزند او دارای جمال زیبایی میشود. 💥هرانسانی قلبی دارد قلب قرآن است . 💥سوره فتح کننده است . 💥مداومت بر سوره و انسان را از مرگ بد نجات میدهد. 💥سوره ایمان انسان را قوی می کند . 💥مداومت بر سوره دیدار امام زمان را مهیا می کند . 💥هرکس به و اعتقاد ندارد به سوره بقره آیه ۱۰۱ و ۱۰۲ و ۱۰۳ سوره بقره را بخوند . 🌹کل قرآن در سوره بقره خلاصه میشود. 🌹کل در خلاصه میشود 🌹کل حمد در بسم الله الرحمن الرحیم در ب بسم الله و ب در نقطه آن خلاصه میشود که آن نقطه حال صورت امام عصر است
✍️ 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... ✍️نویسنده: 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃