eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
231 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ برای خودشان کثرت #بچه و #فرزند_آوری! ✅ برای #شیعه #ایران: پرورش #سگ و گربه ! #بچه #کودک #رزق #پیامبر #ماهواره #منوتو #bbc #انگلیس #ملکه #نینی #جنین #برکت #اسرائیل #یهود #صهیونیسم #جهاد #رهبر #زن #ازدواج #جمعیت #تولد #فرزند #سلبریتی #بازیگر 🌹🌹🌹
🍀🍀🍀🍀🍀 🔴 #وحشیانه ترین #قانون قرن را ببینید👆 ما داریم توی این دنیا زندگی میکنیم👆 🔴 هر کس میخواهد ذات #وحشی و #خونریز و ضد #انسانیت #اسرائیل را بشناسد، همین یک مورد براش کافیه👆 #صهیونیست #یهود #کشور_یهود #ایران #شیعه #سنی #زرتشتی #مسیحی #یهودی #پهلوی #تاجیکستان #فلسطین #آپارتاید #کنست #نژادپرست #نژادپرستی #آمریکا #هیتلر #آریایی # 🍀🍀🍀
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤استاد : 🔰دشمنی ما و از روز شهادت مولا علی و ظهر عاشورا ریشه دارد تا ظهور حضرت حجت... 🌹🌹🌹
🌹🌹🌹 ابرمرد جهان #سید_علی_خامنه_ای 💪 #نتانیاهو :#خامنه_ای منطقه رو به لرزه انداخته او خیلی وقته که #رهبر ایران و منطقه و جهان اسلام شده #نتانیاهو : به هر سو مینگرم خامنه ای رو میبنم که پشت مرزهای #اسرائیل خیمه زده است💪 🌹🌹🌹
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 «رادیو فردا» | نارضایتی یهودیان ایرانی‌تبار ساکن رژیم اسرائیل از زندگی در سرزمین‌های اشغالی: فرزندانم به من می گویند که چرا به اسرائیل آمده‌اید و از این اینجا خوششان نمی‌آید. کاش میشد برگردیم ایران.. یه عده هم تو ایران نشستن، فکر میکنن اونایی که روی خون فلسطینی ها نشستن، چقدر مرفه و خوشحالن‼️ 🌺🌺🌺
🔴 هر شهرى که توسط اسرائیلى‌‏ها محاصره شده، آزاد خواهیم کرد و را به سقوط مى‏‌کشانیم. روزى اسرائیل چنان بترسد و در فکر باشد که مبادا از لوله‌ی سلاح‌مان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید. 🔴 با اسراییل وارد خواهیم شد و عملیات‏مان را علیه آنها شروع خواهیم کرد. هرکس با ماست؛ بسم‌‏الله... 💚 جاوید الاثر 🤍 ✌️ ❤️ السلام علیک یا ابا عبدالله 🇮🇷🇵🇸 @ sedaye_zohoor313 🏴🚩
زینبیان نوبت جهاد تبیین شماست 🔰 ویراست و توئیت در رابطه با حمله موشکی به 🔹 آخرین مواضع و مطالب مهم حجت‌الاسلام راجی را در ویراستی (توئیتر ایرانی) به آدرس ذیل دنبال کنید ________________ 🔸 اگر ویراستی را نصب دارید 🔸 اگر ویراستی را نصب ندارید 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🌹 لطفی : من صدای خرد شدن استخوان های را می‌شنوم... . 🌷 شهید آقا محمد مهدی لطفی از فرماندهان هوافضا سپاه که در پایگاه تیفور سوریه در سال 97 بشهادت رسید و بعنوان شهید راه نابودی اسرائیل معرفی شد. 🖤🖤 🖤🖤 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد مهدی لطفی نیاسر 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
✍️ 💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 💠 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده: 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃