💢تصمیم گرفت به جبهه برود.
در آن زمان تنها فرزندمان بر اثر بیماری در بیمارستان بستری بود. هرچه به محمد رضا گفتم:
الان نرو، صبر کن تا فرزندمان خوب شود و بعد برو.
قبول نکرد و گفت: تو همسر ارتشی هستی و باید صبور باشی...
💢در تاريخ ۱۳۶۰/۰۵/۱۲ خبر شهادت او را به ما دادند ولی خبری از پیکر او نبود.چهار ماه و ده روز از شهادت محمد رضا می گذشت وقتی پیکر او را آوردند امام جمعه فسا گفتند: بگذارید تا مردم بیایند و از مقام شهید با خبر شوند.
پیکرش هیچ #تغییری نکرده بود انگار تازه به شهادت رسیده است.
با دیدن جسد محمد رضا ایمانم به خدا قوی تر شد و از این که او شهید شده بود افتخار می کردم.
#شهید_محمدرضا_یاقوت
#شهداےفارس
#سالگردشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمد رضا یاقوت 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💢تصمیم گرفت به جبهه برود.
در آن زمان تنها فرزندمان بر اثر بیماری در بیمارستان بستری بود. هرچه به محمد رضا گفتم:
الان نرو، صبر کن تا فرزندمان خوب شود و بعد برو.
قبول نکرد و گفت: تو همسر ارتشی هستی و باید صبور باشی...
💢در تاريخ ۱۳۶۰/۰۵/۱۲ خبر شهادت او را به ما دادند ولی خبری از پیکر او نبود.چهار ماه و ده روز از شهادت محمد رضا می گذشت وقتی پیکر او را آوردند امام جمعه فسا گفتند: بگذارید تا مردم بیایند و از مقام شهید با خبر شوند.
پیکرش هیچ #تغییری نکرده بود انگار تازه به شهادت رسیده است.
با دیدن جسد محمد رضا ایمانم به خدا قوی تر شد و از این که او شهید شده بود افتخار می کردم.
#شهید_محمدرضا_یاقوت
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمدرضایاقوت🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🔰 #سیره_شهدا
📌در منزل خوش اخلاق و قابل تحسین بود. به گفته مادرش: او گل سرسبد خانواده بود. با پدر، مادر، خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود و همیشه به آنها سفارش میکرد که به فقرا و بیچارگان کمک کنند و نگذارند آنها طعم فقیری را بچشند.
🔰 به مادر میگفت: اولین چیزی که به منزل میآورید، مقداری از آن را به فقرا بدهید.
🔰 نماز و روزهاش ترک نمیشد و اسراف را از خصوصیات بد برای انسانها میدانست و خود نیز در این امر بسیار کوشا بود که مبادا اسراف کند، چه در لباس و پوشاک و چه در غذا و خوراک.
🔰سرانجام ۱۳۶۵/۷/۴ در جبهه پیرانشهر و در حین درگیری با دشمن، دست در دست معشوق نهاد و تا اعلا علیین پرواز کرد. پیکر مطهر و معطرش را در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهاند.
#شهید فریدبهنام
#سالروزشهادت
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید فرید بهنام 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🚨برات شهادت از بی بی حضرت معصومه(س)🌹
💠در کربلاے۴ ، ترکشـی به شانه اش نشـست.
او را به بیمارستانی در قم منتقل کردند، چند روز بعد هم به شیراز منتقل شد.
زخمـش عمیق بود و باید استراحت می کرد.
اما تا شنیـد عملـیاتے جدیـد در پیش است آمـاده شـد ڪه به جبهــه برگردد.هیچ وقت بدون اجازه من و پدرش نمی رفت.
گفت: مادر، خواب #حضرت_معـصومه (س)را دیدم، به من مژده داد این بار به آرزویـت می رسی و پیش ما میآیـی!
وقتی التـماس های او را دیدم.
گفـتم :عزیـزم باشه، برو!
توی کوچه چرخید و باز نگاهم کرد، باز خواب حضرت معصومه (س)را یادآوری کرد و برای آخرین بار هم خداحافظی کرد!
کربلاے ۵، حسینے شد ...
#شهیـد فرهاد (مجتبی )اجرایی
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید فرهاد(مجتبی ) اجرایی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#شهــیدسلامت_شیرازے_کہ_ایام_باردارےدست_ازخدمت_برنداشت😭
🔰مےگفت :اگر از این #لباس سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم #هنـر ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪروناییاش در خانه اشـک میریخت😭 و میگفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران #قرآن میخواند.😔
هر وقت صحـبت #مرخصے میشد میگفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند.
🔰وقتے #حاج_قاســم شهید شد، مریم گفت: باید برای #تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب #شهادت میکرد.💔
#شهیده_مریم_رحیمے
#شهداےفــارس
#شهداےسلامت
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیده مریم رحیمی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💢تصمیم گرفت به جبهه برود.
در آن زمان تنها فرزندمان بر اثر بیماری در بیمارستان بستری بود. هرچه به محمد رضا گفتم:
الان نرو، صبر کن تا فرزندمان خوب شود و بعد برو.
قبول نکرد و گفت: تو همسر ارتشی هستی و باید صبور باشی...
💢در تاريخ ۱۳۶۰/۰۵/۱۲ خبر شهادت او را به ما دادند ولی خبری از پیکر او نبود.چهار ماه و ده روز از شهادت محمد رضا می گذشت وقتی پیکر او را آوردند امام جمعه فسا گفتند: بگذارید تا مردم بیایند و از مقام شهید با خبر شوند.
پیکرش هیچ #تغییری نکرده بود انگار تازه به شهادت رسیده است.
با دیدن جسد محمد رضا ایمانم به خدا قوی تر شد و از این که او شهید شده بود افتخار می کردم.
#شهید_محمدرضا_یاقوت
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمد رضا یاقوت 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#پیش_بینےشهــیدازصف_مراسم_ختمش...
دور هم نشستــه بودیم...
حســام مےگفــت:مجلـس ختـم من را تو مسجـد نبے می گیرن,فلانی و فلانی و... هــم تو صــف اول مجلــس من می شینــن!
حسابے خندیدیــم.😊
بعــد از ڪربلاے ۴ بود...
رفتم مســجد نبے, دیــدم ختم حســام است...
وارد ڪه شــدم, صــف اول را که دیدم, دیــدم همان ها هستند که حسام گفته بود...
همان جا نشستــم به گریه ڪـردن...😭🌹
#شهیــدحســام_اسماعیلےفرد
#شهداےفـارس
#ایام_شهادت
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
♨️آیــا مےدانیـــد بعد فتــح خرمشـــهر، ڪدام قهرمـــان پرچم پیروزے را بر گنبـــد مسجد خرمشــهر برافراشـــت؟؟!!!
💠خرمشهــــر آزاد شـــده بود. قرار شد پرچم ایران را به نشـــانه پیروزی روی گنبد مسجــد خرمشهر نصب ڪنیم.
هنوز تک و توڪ عراقی ها در شهر بودند و هنوز روی شهر آتش بود...
یک روحانی بلند گفت کی حاضره این پرچم را ببره بالای گنبد!
قبل از همه، الله ڪرم، که موهایش ســـفید شده بودو راننده تدارکات بود پیش از همه پیش قدم شـــد و براے نصب پرچم پیروزی رفت روی گنبـــــد مسجــــد خرمشـــهر!
🍃🌷🍃
#شهیــدحاج کرم الله بوستانی
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید حاج کرم الله بوستانی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠 #شهیدے که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد....
🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن...
با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم.
گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟
(و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.)
گفتم :خــوب؟
گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟
گفتم کی؟
گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳
گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊
به چند نفر دیگه هم سپــرد.
هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است.
تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا!
سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است!
گفتن بله!
گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم...
چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے!
🍃🌷🍃
#شهید حاج عبدالله رودکی
#شهداےفارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالله رودکی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🕊
🍃پسرم خيلي #مهربان و #دلسوز بود. محبت خاصي به همه ي خانواده داشت و با بقيه ي بچه هايم فرق مي كرد. با اين كه در تهران سـاكن بـود و كمتـر وقـت مي كرد به شيراز بيايد، اما هر فرصتي پيش مي آمد، به شيراز مي آمـد و #همـه ي #كارهاي #عقب مانده ي ما را انجام ميداد.
🍃بار آخري كه سوريه بود، من اصرار كردم كه بـراي سـالگرد پـدرش نيايـد. حتي به بچه ها گفتم كه به او نگويند مراسم چه تـاريخي اسـت. امـا او بـا هـر زحمتي بود، خودش را به تهران رسانده بود و با خانواده اش بـه شـيراز آمدنـد و براي مراسم زحمـت زيـادي كشـيدند.
🍃حتـي #پخـت و #پـز و #آشـپزي مراسـم را خودشان انجام دادند. هر وقت #سر سفره مي نشستيم، #اول غذا را براي همه مـي كشـيد. گوشـت و مرغي اگر بود، بين همه تقسيم مي كرد و گاهي به خودش چيزي نمي رسيد. هر كس تهران كاري داشت به او زنگ ميزد. فاميـل و غريـب و همسـايه برايش فرقي نداشت.
👤راوی:مادرشهید
شهید مدافع حـــــرم دادالله شیبانی
#شهداےفارس
🌹شهادت ٩٣/٤/٢
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیددادالله شیبانی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠 شب عروسی از من خواست برایش دعا کنم.
گفتم چه دعایی؟
گفت از خدا بخواه که من شهید بشم!
جا خوردم, ناراحت شدم و گفتم شما اگر میخواهی شهید بشی و اینقدر عشق شهادت داری، پس چرا با من ازدواج کردی؟
گفت من دوست داشتم به هر دو عشقم برسم و از خدا خواستم کمکم کند!
هنوز یکی دو ماه از عروسی ما نگذشته بود که خبرهای بدی از جبهه ها به گوش رسید. گفت می خواهم برم جبهه!
خانواده مخالفت کردند. گفتن شما تازه ازدواج کردی!
مصمم گفت: اگر من از شما که ناموسم هستید دفاع نکنم، چه کسی این کار را انجام میدهد؟
#شهید الله قلی عقدکی
#شهداےفارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴- جزیره مجنون
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید الله قلی عقدکی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹 دو برادر، یک دعا...
شب قبل از عملیات رمضان بود. رفیقم جلیل عبدی با اصرار گفت: «تو دعا بخون، تیر بخوره به قلبم، همونجا شهید بشم. نه دستم قطع شه، نه صورتم له بشه...»
دعا کردم...
همون شب، تیر خورد به قلبش... همونجور که خواسته بود، شهید شد.
منم مجروح شدم...
بعد از مدتی که بهتر شدم، رفتم پیش خانوادهاش. جلال، برادر کوچکترش، منو برد سر قبر جلیل.
اونجا، کنار مزار برادرش، با اشک گفت: «تو رو به روح جلیل قسم، همون دعا رو برای منم بکن...»
اول قبول نکردم. ولی انقدر اصرار کرد که بالاخره دعا کردم.
مدتی بعد...
جلال هم شهید شد.
و درست همونجایی که عکسش رو گرفته بودم، کنار برادرش به خاک سپرده شد...
🕊 این بود قصهی دعای دو برادر...
جلیل و جلال عبدی نوروزانی
#شهداےفارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدان جلیل وجلال عبدی نوروزانی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃