eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
238 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال توبه
⚡️هرگاه که در نمازمان عجله کردیم و خواستیم آن را زودتر به پایان برسانیم ❕ بیاد بیاوریم ......... 🔘 همه ی آنچه که می خواهیم بعد از نماز به آنها برسیم و همه ی آنچه که می ترسیم از دست بدهیم ✅ بدست همان ذات مقدسی است که در مقابلش ایستاده ایم!!!
🌺🤚🏻 هر چند گنـاه رو سیاهــم کرده است در زندگـی و عمـر تباهــم کرده است بگذار هم آنگـونه که خواهی بشوم گویم که امام من نگاهم کرده است 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 حضرت مادر💔 دستم را به پرچمت میگیرم شبیه رزمنده ها... که دلشان گرم بود به سربند یا زهرا (س) گرمای دست مادر گرم میکند یخ دنیا را... 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
‌ 📜کــلام‌فقیـه| فاطمه زهرا سلام الله علیها، صدیقۀ‌کبری است، إنسیۀ‌حورا است، سیده‌ نساء عالمین است؛ سلام الله علیها، جنبۀ قطبیت و مرکزیت دارد برای مقام و مقام و مقام . ◼️ این فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است. این مجهولة القدر بر تمام عالمیان است. 💬 آیت الله العظمی وحیدخراسانی 📅 ۵/آبان/۱۳۷۲ @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚 💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
📜 گوشه‌ای از حضرت زهرا سلام‌الله علیها 🥀 وَ جَاءَ فِي كَثِيرٍ مِنَ اَلْكُتُبِ مِنْهَا كَشْفُ اَلثَّعْلَبِيِّ وَ فَضَائِلُ أَبِي اَلسَّعَادَاتِ : فِي مَعْنَى قَوْلِهِ: لاٰ يَرَوْنَ فِيهٰا شَمْساً وَ لاٰ زَمْهَرِيراً أَنَّهُ قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ بَيْنَا أَهْلُ اَلْجَنَّةِ فِي اَلْجَنَّةِ بَعْدَ مَا سَكَنُوا رَأَوْا نُوراً أَضَاءَ اَلْجِنَانَ فَيَقُولُ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ يَا رَبِّ إِنَّكَ قَدْ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ اَلْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ اَلْمُرْسَلِ لاٰ يَرَوْنَ فِيهٰا شَمْساً فَيُنَادِي مُنَادٍ لَيْسَ هَذَا نُورَ اَلشَّمْسِ وَ لاَ نُورَ اَلْقَمَرِ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ تَعَجَّبَا مِنْ شَيْءٍ فَضَحِكَا فَأَشْرَقَتِ اَلْجِنَانُ مِنْ نُورِهِمَا. 🥀 ابن شهر آشوب گويد: در كتابهاى بسيارى و از آن جمله در الكشف و البيان في تفسير القرآن نوشتۀ ثعلبى (۴۲۷ ه‍‌) و فضائل العشرة نوشتۀ ابو السّعادات در تفسير آيۀ: اهل بهشت آفتاب و سرمايى نمى‌بينند، از ابن عبّاس نقل كرده‌اند: 🥀 پس از آنكه اهل بهشت در آن ساكن مى‌شوند نورى را مشاهده مى‌كنند كه بهشت را نورانى كرده است لذا سؤال مى‌كنند: پروردگارا! تو در قرآنى كه بر پيامبر خود نازل كردى فرموده‌اى: در بهشت آفتاب را نمى‌بينند؟ در اين حال منادى ندا مى‌دهد: اين نور خورشيد و ماه نيست، بلكه و عليهماالسّلام تبسم کرده‌اند، پس اين نور از ايشان ساطع گرديد و بهشت را روشن نمود. 📕 بحارالأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۴۵ @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
📜 گوشه‌ای از حضرت زهرا سلام‌الله علیها 🥀 وَ جَاءَ فِي كَثِيرٍ مِنَ اَلْكُتُبِ مِنْهَا كَشْفُ اَلثَّعْلَبِيِّ وَ فَضَائِلُ أَبِي اَلسَّعَادَاتِ : فِي مَعْنَى قَوْلِهِ: لاٰ يَرَوْنَ فِيهٰا شَمْساً وَ لاٰ زَمْهَرِيراً أَنَّهُ قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ بَيْنَا أَهْلُ اَلْجَنَّةِ فِي اَلْجَنَّةِ بَعْدَ مَا سَكَنُوا رَأَوْا نُوراً أَضَاءَ اَلْجِنَانَ فَيَقُولُ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ يَا رَبِّ إِنَّكَ قَدْ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ اَلْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ اَلْمُرْسَلِ لاٰ يَرَوْنَ فِيهٰا شَمْساً فَيُنَادِي مُنَادٍ لَيْسَ هَذَا نُورَ اَلشَّمْسِ وَ لاَ نُورَ اَلْقَمَرِ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ تَعَجَّبَا مِنْ شَيْءٍ فَضَحِكَا فَأَشْرَقَتِ اَلْجِنَانُ مِنْ نُورِهِمَا. 🥀 ابن شهر آشوب گويد: در كتابهاى بسيارى و از آن جمله در الكشف و البيان في تفسير القرآن نوشتۀ ثعلبى (۴۲۷ ه‍‌) و فضائل العشرة نوشتۀ ابو السّعادات در تفسير آيۀ: اهل بهشت آفتاب و سرمايى نمى‌بينند، از ابن عبّاس نقل كرده‌اند: 🥀 پس از آنكه اهل بهشت در آن ساكن مى‌شوند نورى را مشاهده مى‌كنند كه بهشت را نورانى كرده است لذا سؤال مى‌كنند: پروردگارا! تو در قرآنى كه بر پيامبر خود نازل كردى فرموده‌اى: در بهشت آفتاب را نمى‌بينند؟ در اين حال منادى ندا مى‌دهد: اين نور خورشيد و ماه نيست، بلكه و عليهماالسّلام تبسم کرده‌اند، پس اين نور از ايشان ساطع گرديد و بهشت را روشن نمود. 📕 بحارالأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۴۵ @Tobeh_Channel
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵ و ۶ علی مصرانه میخواست که از عراق برویم و کجا بهتر از ایران,اما من بازهم مخالفت کردم واصرار داشتم به کربلا نقل مکان کنیم, آخر دل کندن از کشورم وحرمهای امامانم سخت بود و ازطرفی فکر تمام شدن همین دیدارهای گهگاهی ومخفیانه‌ی خانواده ام, باعث میشد دل کندن سخت تر شود.اما علاقه ی شدید علی به من وبچه ها باعث شده بود ,اینبار از حرفش کوتاه نیاید. علی همه ی بچه ها را از جان بیشتر دوست داشت اما علاقه ی بین علی وعباس, و بالعکس عباس وعلی,خیلی خیلی بیشتر بود, حتی بعضی شبها که علی به خاطر کارش دیر به خانه میامد وگاهی وقت اذان صبح به منزل میرسید,این بچه ,پابه پای من بیداربود وتا چشمش به علی,نمیافتادو خیالش راحت نمیشد ,خواب به چشمش نمیامد وهمین علاقه,کار به دستش داد.... یک هفته از ان اتفاق گذشته بود ومن چمدانها رابسته بودم,اما همچنان امید داشتم تا درلحظات اخر علی تصمیمش عوض شود وراهی کربلا شویم...علی کاری بیرون داشت وچون ماشینمان رافروخته بودیم موتور یکی از دوستاش راامانت گرفته بود, عباس با خواهش والتماس,خواست همراهش برود,هرچه کردم,این بچه درخانه بماند، نماند,حتی به کمک حسن وحسین متوسل شدم وگفتم به عباس بگویید تا باهم بازی مورد علاقه ی عباس، که قایم موشک بازی بود را میکنیم ,اما این ترفند هم کارگر نشد ودراخر عباس با شیرین‌زبانی وبا ایه ای از قران جوابمان را داد: _ان الله لایغییرمابقوم حتی لایغییر ما به انفسهم.... تا این ایه راخواند علی,سرشاراز شوقی پدرانه,عباس راسوارکولش کرد وروبه من گفت: _مامانی توبا بچه هات بازی کن ,منم با پسرم میریم وزووود برمیگردیم... کاش وای کاش ان لحظه من محوحرکات این پدروپسر نشده بودم ومخالفتی سرسختانه میکردم.علی وعباس رفتند تا نیم ساعته برگردند ,اما نیم ساعت,یک ساعت شد,دوساعت شد,چهارساعت شدونیامدند دلم به شور افتاده بود,هرچه زنگ میزدم گوشی علی خاموش بود,نمیدانستم دراین شهر غریب که هیچ کس رانمیشناختم و با کسی مراوده نداشتم با چهارتا بچه ,به کجا بروم ودست به دامن چه کسی بشوم.کم‌کم نگرانی من به بچه ها هم سرایت کرد حسن وحسین یک جور سوال پیچم میکردند ,زینب وزهرا جوردیگر,مثل همیشه درپریشانی و ناراحتی‌ام وضوگرفتم وسجاده را پهن کردم وبه نماز ایستادم.بعداز نماز به سجده رفتم واز خدا خواستم تا علی وعباس را برساند, سراز سجده بر داشتم با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که دل سنگ را اب میکرد,حسن و حسین و زینب وزهرا ,هرکدام سجاده‌هایشان راپهن کرده بودند وچشمان اشک الودشان خبراز دعا واستغاثه شان میداد.همونطور که گونه بچه ها را میبوسیدم, زنگ در به صدا درامد, انگار خدا به این زودی جواب دعاهایمان را داده بود. هر پنج نفرمان با خوشحالی به طرف در حرکت کردیم....اما علی که کلید داشت.... حسین زودتر از ما خودش رابه ایفون رساند,گوشی را برداشت وگفت: _بابا کجایی چرا دیرکردی؟ تصویر یکی از دوستان علی را که چندبار با علی دیده بودمش در مانیتور ایفون ظاهر شد... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۷ و ۸ به سرعت چادرم رابه سرکردم وخودم را جلوی در رساندم,دررابازکردم وبدون اینکه متوجه باشم وسلام علیکی کنم ,گفتم: _ابومحمد...از علی چه خبر؟ازظهر رفته , هنوز نیامده.. ابومحمد همینطور که سرش پایین بود گفت: _سلام همشیره,ابوعباس(به علی میگفت ابوعباس)حالشون خوب هست,خداراشکر خطر رفع شده,من امدم شما وبچه ها را به جای امنی ببرم... خدای من ,این چی میگفت,خطررر؟!مگه چه اتفاقی برای,علی وعباس افتاده؟زانوهام شل شد وهمون جلوی در,روی زانو نشستم وگفتم: _مگه چی شده؟علی رفت که زود برگرده, عباس کجاست؟ ابومحمد درحالی که اشاره به من میکردتا لیوان اب را از دست زهرا بگیرم گفت:_اصلا نترسید,یه سوءقصدبود که نافرجام موند, شما برید اماده بشید ووسایل مورد نیازتان رابردارید واشاره کرد به ماشین پشت سرش وادامه داد: _داخل ماشین منتظرتان هستم,برای اینکه خدای نکرده به جان شما وبچه هاتون گزندی وارد نشه باید به یه جای امن برویم, احتمال داره خونه شما شناسایی شده باشه.مستقرکه شدیم ,همه چی را براتون تعریف میکنم. یه حسی ته دلم میگفت,یک اتفاق بد افتاده وابومحمد داره دست دست میکنه وبه من نمیگه....خدای بزرگ...من دیگه طاقت اینهمه بلا وآزمایش راندارم....جان علی وعباسم رابه توسپردم..چمدانهایی را که بسته بودیم تا از نجف بریم ,ابومحمد داخل ماشین گذاشتشان وبچه ها را هم آماده کردم وبرای اخرین بار به خونه ام ,خونه ای که مملو از خاطرات ریز ودرشت من وعلی وبچه ها بود,نگاهی انداختم.درها را قفل کردم وسوار ماشین ابومحمد شدیم.. ابومحمد نزدیک خانه خودش درمنطقه ای که اکثرا نظامیها باخانواده شان زندگی میکردند, خانه ای را نشانمان داد وهمینطور که پیاده میشد گفت: _فعلا به طور موقت وخیلی کوتاه اینجا میمانید, اینجا الان امن هست ,بفرمایید.. خانه کوچک ودوخوابه ای بود با وسایل مورد نیاز یک خانواده...وارد هال که شدیم, چمدانها را وسط هال رها کردم وگفتم:_ابومحمد تورا به جان مولاعلی ع که همجوارش هستیم ,قسمت میدهم,حقیقت رابگو من طاقت هرچیزی را دارم,من سربریدن پدرومادرم را جلوی چشمام دیدم وطوریم نشد,الان راستش رابگو چه برسر علی وعباسم امده...بگو ,این پنهان کاری بیشتر اذیتم میکند... با اشاره ابومحمد,به زهرا گفتم بچه ها را داخل یکی از اتاقها ببرد وسرگرمشان کند. ابومحمد وقتی از نبود بچه ها مطمئن شد گفت: _ببین ام عباس,توالان تمام امید این طفلهای معصوم هستی,اگر توبهم بریزی, روح وروان این بچه ها بهم میریزد,خواهش میکنم خونسردیت راحفظ کن,ان شاالله لطف خدا شامل حالمان میشود واین‌مشکل هم رفع میشود,راستش انگار عوامل موساد محل کار ابوعباس راشناسایی میکنند ووقتی علی با عباس میاید طرف اداره,به سمتش شلیک میکنند,خوشبختانه موتور چپ میشود و فقط یک گلوله به پهلوی علی,اصابت میکندکه انهم به دلیل اینکه زود به بیمارستان رساندنش وسریع تحت عمل جراحی قرارگرفت,گلوله را دراوردندومانع خونریزی شدند والان حالش خوب خوب است . نفس راحتی کشیدم و لبخندی زدم وگفتم خداراشکر,وناگهان با به یاد اوردن عباس, لبخند روی لبم خشکید وباصدای ضعیفی گفتم: _عبااااس؟!! ابومحمد: _نگران نشین,طبق گفته ی شاهدان عینی, عباس هیچ صدمه ای ندیده اما انگار توسط همان افرادی که تیراندازی کرده بودند,ربوده شده...ولی اصلا نگران نباشید ,تمام نیروها و سربازان گمنام امام زمان عج درتلاشند تا درمدت زمانی کوتاه ,عباس را پیدا کنند وبه دست شما برسانند.. دیگه چیزی نفهمیدم مدام صدای ابومحمد در سرم اکومیشد: _عباس را ربودند.... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
📞 اخوی به گوشی؟؟ ما که اومدیم توی این میدون! 🚨 ولی به بچه‌های جنگ نرم بگو : همه جوره حواسمون هست، به هر کلمه که می نویسن...! 👌 بگو اینو یادشون باشه : ، شاهدن و ناظر 🌺🍃 بی بی زینب (سلام‌الله‌علیها) 💞 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید قاسم غریب 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
36.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ ⭕️پست ویژه کانال توبه 🎥🔴 قیام سید خراسانی / آیا رهبر ایران، همان سید خراسانی در روایات عصر ظهور است⁉️ 🔸 اندکی پیش از ظهور حضرت مهدی (عج)، در میان ایرانیان شخصی با عنوان (سید خراسانی) خروج کرده که رهبری سیاسی مردم را بر عهده می‌گیرد. (آخرین رهبر سیاسی ایران) و شعیب بن صالح نیز، رهبری نظامی لشکریان خراسانی را بر عهده می‌گیرد و در ضمن، شعیب بن صالح بعنوان فرمانده کل سپاه حضرت مهدی منصوب میشود. @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* @Tobeh_Channel ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️