eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و احترام داستان زندگی من یکم دردناک ولی امیدوارم شماها با خوندنش اشتباه منو دیگه تکرار نکنید‼️ اسم من ساراست و 24 سالمه قضیه شروعش برمیگرده به کودکیم و نوجوانیم، مادرم یه پسرعمویی داشت به نام سعید، مجرد بود ولی دو سال بعدش ازدواج کرد و هیچوقت زنش بچه دار نشد! موقعی که کوچیک بودم هر وقت میومد خونه ما برام یه چیزی میخرید و منو تو بغلش می‌گرفت و نازم میکرد و می‌گفت ماشاءالله چه دختر خوشکلیه😍 چند سالی از این قضیه گذشت و منم بزرگتر شدم،حالا پایه نهم بودم تا یه روز از مدرسه داشتم برمیگشتم یه مرتبه آقا سعید با ماشینش اومد گفت سارا سوار شو برسونمت. منم که کاملا بهش اعتماد داشتم سوار ماشین شدم که یه مرتبه دیدم رفت سمت خونه خودشون. گفتم سعید آقا کجا داریم می ریم گفت سارا جان مامان بابات امروز ناهار اومدن خونه ما، تعجب نکردم چون پیش میومد یهویی اونا بیام یا ما بریم خونشون و زیاد باهم بیرون میرفتیم.. اما تا واردخونه شدم یه مرتبه سعید درو پشت سرش بست و با لبخند و با لحن زشتی گفت : خوش اومدی عزیز دلم😳🤯 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
📚 🌴در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد. 🌴او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد. و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود. 🌴روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟ او پاسخ داد: بله همین گونه بوده که می گویی… 🌴خدمتکار جوان دوباره پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟ ارباب ثروتمند پاسخ داد: بله همینطور خواهد بود… 🌴خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟ 👌یا عماد من لا عماد له ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸🌸غدیر یعنی؛ کسانی‌که عقب مانده‌اند برسند و کسانی که جلو رفته‌اند برگردند... غدير يعنی؛ با حرکت کردن. عاشورا نتيجه از ياد بردن است! الهی همیشه غدیری باشیم✨💛 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
انقد روحیم داغون شده بود و جسم و روحم آسیب دیده بود که ازون شرکت و رییس و آدماش متنفر شده بودم، دیگ
سلام کرد و اومد روبروم نشست، آروم جوابشو دادم ولی رومو کردم اونور، نفهمیدم چرا دکتر یهو گفت من برم بیرون یه تلفن کنم میام.. مارو تنها گذاشت،🙁 آراس گفت : متاسفم، واقعا من زود قضاوت کردم نباید تو صورتت میزدم، نمیخواستم اینطوری بشه😔 همش تقصیر منه به دکتر سپردم هرکاری لازمه بکنه تا دوباره صورتت درست شه نگین خانم😓 پاشدمو گفتم ممنون از لطفتون خودم پول دارم، بدهی هم جور میکنم تا آخر ماهه پستون میدن، خیالتون راحت فقط ازتون خواهش میکنم دیگه هرگز سمت من نیاین نمیخوام ببینمتون! هیچوقت!! 🤨 ابروهاش رفت بالا معلوم بود خیلی بهش برخورده ولی من منتظر جوابش نموندمو زدم بیرون.. ‌شب و روز زانو غم بغل گرفته بودمو تو فکر جور کردن پول عمل بودم، 😔 رفتم بانک و درخواست وام دادم ولی کلی ضامن و شرایط و دنگ و فنگ داشت، هیچکس حاضر نبود انقد پول بهم قرض بده روم هم نمیشد از بابام چیزی بخوام چون میدونستم نداره..! بشب خیلی دلم شکسته بود، پاشدم صبح رفتم امامزاده نزدیک خونمون و بغضم ترکید من چقدر بدبخت بودم، اصلا شانس نداشتم انگار خوشبختی بما نیومده😭😭 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام و احترام داستان زندگی من یکم دردناک ولی امیدوارم شماها با خوندنش اشتباه منو دیگه تکرار نکنید‼️
بی توجه رفتم داخل خونه ولی برخلافِ تصورم هیچکس نبود، مشکوک شدم🤨 برگشتم سمتشو گفتم پس کجان، گفتین همه اینجان که!؟ سعید گفت بشین میگم برات گفتم نه ممنونم بفرمایید شما!؟ با حرص گفت : شما چیه سارا، بمن بگو سعید، بعدم نشست رو مبل و ادامه داد ببین سارا جونم من از همون بچگی خاطرتو میخواستم و الآنم دوستت دارم خیلی بیشتر از همه..! حرفاش حس بدی بهم میداد، ته دلم ازش میترسیدم 😣😰 لب زدم : ممنونم اگه اجازه بدین من میرم خونمون، !؟ نیم خیز شدو با تحکم گفت : بشین حرفام تموم شه خودم میبرمت یالا،🤨 یه اخمی هم کرد که نمیدونم چرا نشستم، بلند شد. اومد کنارم نشست، زل زد تو چشمامو همینطور که داشت حرف میزد دستشو گذاشت رو شونم _ببین سارا جونم، من خیلی دوست دارم تمام دنیا رو بگردی مثل من پیدا نمیکنی، بزار عشقمو بهت نشون بدم، میدونم که تو هم منو دوس داری ولی خجالت میکشی، خودمو کشیدم عقب ترو گفتم :چی دارین میگین من شمارو دوس دارم ولی جای عموم نه بیشتر😤 خودشو بهم نزدیک تر کرد و دستشو انداخت دور کمرم و دم گوشم گفت انقد شیطونی نکن خوشگل من!! یجوری شدم🥶 صدامو بردم بالاو دستشو از خودم جدا کردم پاشدم گفتم آقا سعید این حرفا چیه میزنین خجالت بکشین، !! حالش اصلا طبیعی نبود... گفت شیطون بلای من چقد ناز داری تو، منکه میدونم تو هم بدت نمیاد باهم باشیم!! بدو رفتم سمت در حال و درو باز کردم، تا کفشامو بپوشم اومد و از پشت گرفتم با مشت کوبیدم تو سرو صورتش ولی دستامو محکم گرفت... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه چی از دور قشنگه وقتی نزدیک میشی می فهمی اون چیزی که تو فکر میکردی یه چیزی بوده که تو از دور میدیدی ... 💞🍃 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️محبت کردن... محبت مانند "شکر" است و آدم‌ها مانند "یک فنجان چای" کم بریزی، احساس کمبود می‌کنند و زیاد بریزی، سیر می‌شوند. 👌باید در محبت کردن به آدم‌ها میانه نگه داری تا نه آن‌ها آسیب ببینند نه تو. قبل از اینکه شکر بریزی، ظرفیت فنجان را بسنج؛ که چای‌های کم شیرین، بی‌میل می‌کنند و چای‌های بیش از اندازه شیرین، حال آدم رو به هم میزنه ... 💞🍃 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
خيلي چيزها تجزیه ناپذیر است مثل: حرف ها ،رفتار ها نقاب ها، تظاهر ها اينها زخمی بر دلها می زنند ڪه با گذشت صدها سال هم جايشان درد ميڪند هم تازه مي مانند. بيشتر مراقب هم باشيم.!! ‌‌•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوبی و معرفت پیشِ خدا گم نمیشه رفیق خوش قلب باشیم ❣ هر کسی نونِ دلشو میخوره 😊🌸        •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام کرد و اومد روبروم نشست، آروم جوابشو دادم ولی رومو کردم اونور، نفهمیدم چرا دکتر یهو گفت من برم
با چشمای پف کرد و بی حوصله پیاده برگشتم خونه که ماشین آراس رو سر کوچمون دیدم،😒 ازش بدم میومد، مصبب بدبختی های من! حتما برای پولش اومده بود ولی هنوز تا سر ماه دو هفته فرصت داشتم که😒 رفتم جلو دو تقه به شیشه ماشینش زدم، تو فکر بود! پرید رو هوا و با دیدن من یجوری شد نصف صورتم باند پیچی بود، نگاهم کرد شرمندگی و خجالت تو صورتش موج میزد ولی مغرورتر ازین حرفا بود، لب باز کردمو مهلت حرف زدن بهش ندادم: شما اینجا چیکار میکنین، کم نبود بلاهایی که سرم آوردین مگه نگفتم نمیخوام ببینمتون، واسه چی پاشدین اومدین دم درمون، حتما باید آبرومم بریزین تا دست از سرم بردارین، واقعا که همین العان برین ازینجا وگرنه زنگ میزنم به پلیس و ازتون شکایت میکنم😠 پشتمو کردم بهش و راه افتادم سمت خونه، زود از ماشین پیاده شد و بلند گفت : نگین خانم من نیومدم مزاحمتون بشم اومدم از پدرتون اجازه بگیرم برای خواستگاری چی خشکم زده بود 😳🤯 برگشتم سمتش پوز خندی زدمو گفتم با این کار اشتباهتون جبران میشه بلایی که سرم آوردین، دست از مسخره کردن من بردارین برین سراغ یکی دیگه.. گفت نه اتفاقا اصلا اونجوری که شما فکر میکنین نیست..!. سرمو به حالت تاسف تکون دادمو بدو رفتم خونمون بیشتر از قبل اعصابم بهم ریخت😤 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم ابر🌥 آرزوهات از خوشحالی بباره😍 الهی آمین🙏🏻 💞🍃 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی آنقدر عذاب می کشی و آنقدر به نقطه ی ذوب و انجمادِ مداوم می رسی ؛ که سنگِ صبر و طاقتت می شکند ، 🥺😔 ناگهان قیدِ همه چیز را می زنی و بی خیالِ خواستن ها ، داشتن ها و رسیدن ها می شوی ... از این نقطه تا نقطه ی بی تفاوت شدن به چیزها و آدم هایی که روزی برای داشتن و به دست آوردنشان آسمان را به زمین می دوختی ؛ راه زیادی نیست . به این نقطه که رسیدی ؛ یادگرفته ای که نه هیچ چیز و نه هیچکس ارزشِ این را ندارد که بخاطرش به خودت سخت بگیری و لحظه ها را به کامِ احساست تلخ کنی ، آسوده و آرام ، در جاده ی زندگی ات قدم می زنی ؛ بی آنکه به فکرِ بی مهریِ کسی باشی و در حسرتِ نداشتنِ چیزی ... اهمیت نمی دهی به خیلی چیزها ... 👌دلخوشی های ساده ی هرروزه ات را در آغوش می گیری و با تمامِ هوش و منطق و حواست ؛ در آرامشی تدریجی ، زندگی می کنی . "نرگس صرافیان طوفان‌" ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══