#سرگذشت ها و روایت واقعی کانالمون که اعضا لطف کردن و برامون فرستاد🥰🌱
🛑 سلام دوستان من یه دختر قرتی بودم که عاشق روحانی محل شدم😅
اسمم هدی ست تو خانواده ای غیر مذهبی بزرگ شدم در حدی که اصلا نامحرم برام مهم نبود و پوششم درست نبود و حتی رفتارم...!!🙄😮💨
https://eitaa.com/Talangoory/6286
چند ماهی بود به دلیل مشکلات مالی از شهرستان اومده بودم تهران و توو یه مغازه ای کار میکردم که با یه خانوم چهل ساله☔️🍊👇
https://eitaa.com/Talangoory/18824
مادرم یه #پسرعمویی داشت به نام سعید،
موقعی که کوچیک بودم هر وقت میومد خونه ما برام یه چیزی میخریدو منو توو #بغلش میگرفت و نازم میکرد ولی🍊☔️👇
https://eitaa.com/Talangoory/6997
شوهرم نظامی بود،شغلش جوری بود که یهو بدون خبر میرفت تا یک هفته ده روز نمیومدم و دل من مثل سیر و سرکه میجوشید،😰🥶👇
https://eitaa.com/Talangoory/4498
شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم،شب واقعا خوبی شد و خیلی بهمون خوش گذشت... ❤️🔥🌱👇
https://eitaa.com/Talangoory/10544
شوهرم راننده یه مینی بوسه که صبح و شب پونزده تا خانوم رو میبره به تولیدی لباس و بر میگردونه..👇🥺💔👇
https://eitaa.com/Talangoory/20870
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°