eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
6 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3 🌹داستان هایمان براساس واقعیت می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 به حق فاطمه سلام‌الله‌علیها ✏️ خدایا! ما را با دست فاطمه (س) از خاک بردار، تا در آتش و ذلّت نمانیم! 📄 برشی از کتاب 📚 روزهای فاطمه (س) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 ✅ نه غرورِ پيروزى، نه يأسِ شكست! اگر در نهايتِ كار، منتظر نتيجه حتمى شويم و بگوييم حتماً پيروز مى‌شويم، باخته‌ايم. يأس از نتيجه و جزم بر نتيجه، هر دو مشكل دارد و بحران ايجاد مى‌كند؛ در حالى كه بايد بدانيم اگر پيروز شديم چه كنيم و اگر شكست خورديم چه كنيم. مبانى و اهداف حكومت دينى، مسئله را خيلى متفاوت مى‌كند. با توجه به اين اهداف، معلوم مى‌شود كه در رابطه با نتايج كار، چه پيروزى و چه شكست، چه بايد كرد؟ اين بصيرت كه «براى من چه پيش مى‌آيد» ديگر مهم نيست؛ «چه بايد بكنم» مهم است و اين، مسئله را خيلى متفاوت مى‌كند. پيروزى يك تكليف دارد، شكست و مصيبت سنگين، تكليف ديگر. شكست در روحيه افراد اثر دارد. بسيار مهم است كه اين‌ها را چگونه بازسازى كنيم و چگونه نسل جديد را به‌وجود آوريم و جايگزين كنيم. نه غرور پيروزى را بگيريم، نه يأسِ شكست و سازش را كه حالا كه شكست خورده‌ام، سازش كنم و از هدف‌ها چشم بپوشم و تخفيف دهم؛ بلكه هراندازه گرفتارى‌مان زيادتر باشد، تازه بايد مقدمات كارمان را فراهم كنيم. وقتى كه ديديم با اين امكاناتى كه داريم، به هدف‌ها نمى‌رسيم، بايد امكانات را بيشتر و زمينه‌ها را فراهم كنيم تا به نتيجه مناسب برسيم. 📚 تحلیلی نو از حکومت دینی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 🌤صبح زود بیوک بیدار شد کت شلوار قهوه‌ای رنگی رو تنش کرد و رفت سر صندوقش، چند بسته اسکناس و سجل
💚💐🪴 میخواستم بیوک و محمد امین که میرسن من حاضر دم در باشم و منتظر نذارمشون دخترها روی دیوار ایوون آینه‌ی گرد دور پلاستیکی رو آویزون کرده بودن!! موقعیکه داشتیم از اونجا رد میشدیم یک لحظه سرم رو بلند کردم و خودم رو توی آیینه دیدم! همونجا وایسادم و از دیدن خودم تعجب کردم، پس بخاطر همین بیوک میگفت نمیخواد با این حالت تا خونه‌ی محمد امین بیایی! لعیا هم دلسوز شده بود!🥺 خبری از گونه‌های بلند و قرمزم نبود، طی مدت زمان کمی انگار آب رفته بودم، صورتم یک تخته سفید بی روح بود و زیر چشم هام هم گود افتاده بود!! لیلا و دختربس که دیدن وایسادم و خودم رو نگاه میکنم شروع کردن حرف زدن باهام -ننه چون خو.ن زیادی ازت رفته اینطوری شده -کم خو.ن شدی خب …بخاطر همینه رنگ به رو نداری -حالا میری پیش طبیب خوب میشی ان‌شالله از قبلم قبراق تر میشی☺️🥲 داشتیم از پله‌ها میرفتیم پایین لعیا و بچه‌هاش هم فین فین کنان پشت سرمون میومدن، توی شوک بودم چقدر آدم در مقابل هرچیزی ضعیفه! منیکه یک ثانیه هم نمیتونستم یک جا بند باشم رو این مریضی از پا درآورده بود! تا ما رسیدیم پایین خدیجه و امیر هم دم در بودن! امیر ساک کوچک خدیجه رو توی دستش گرفته بود و غمگین نگاهم میکرد،مثل همیشه دستم رو دراز کردم سمتش و خودش رو انداخت توی بغلم🥰🥲 بوسیدمش و بهش گفتم که زود برمیگردم صدای ماشین محمد امین از دور که به چوشمون خورد از دخترها هم‌خدا حافظی کردم و بهشون گفتم نگران چیزی نباشن!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘ اثرات صادقانه از زبان آیت الله بهجت(ره) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 اگه دشمن اذیتت میکنه این کار رو انجام بده... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 ظلم نکنید. 🎬 حکایت بسیار عجیب راجع به ظلم کردن ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 🔴 خاطره‌ای از آیت‌الله حائری شیرازی خانم دکتر حائری شیرازی، فرزند آیت‌الله حائری؛ خاطره‌ای شیرین از پدرشون در پیج اینستاگرامش منتشر کرده که خواندنی هست؛ آیت‌الله حائری شیرازی: یک وقتی گوجه فرنگی کاشته بودم، داشتم وجین می‌کردم. یکی از همراهان کمک کارم شد. دست کرد علف هرزی را از پای بوته گوجه بکند که ناغافل علف و بوته را با هم در آورد. گفتم: حواست باشد به فرزندت نصیحت می‌کنی، علف هرزی را بالا می‌کشی ریشه بوته را همراهش بیرون نکشی! دینش را از او جدا نکنی گفت: چکار کنم؟ گفتم: باید با یک دست بوته گوجه را بگیری، با دست دیگر یواش یواش علف هرز را در آوری. ریشه این‌ها در هم است باید با یک دست نگهش داری. ............ بعد در ادامه نوشته‌اند پدر می‌گفت: در موقع فرماندهی وقتی افراد تحت امرتان را می‌خواهید تنبیه کنید با یک دست باید به او محبت کنید و با دست دیگر مجازات! با دو دست مجازات نکن چرا؟ چون در آیه اینطور می‌فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعضُهم أولياء بعض يَأْمُرُونَ بِالمعروف یعنی اول دوستش بدار بعد امر به معروفش کن ... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ام البنین سلام الله علیها اسوه ایثار 👤 حجت الاسلام والمسلمین رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍جناب حاج محمد تهرانی به نقل از پدرشان، مرحوم میرزاابولقاسم عطار می‌گفتند: آیت الله میلانی به من فرمودند: میرزا! هر وقت حال داشتی دعا کن با ولایت امام حسین(علیه السلام) از دنیا بروم! بعد با دست‌شان اشاره کردند و فرمودند: بقیه‌اش هیچ، هیچ، هیچ! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 میخواستم بیوک و محمد امین که میرسن من حاضر دم در باشم و منتظر نذارمشون دخترها روی دیوار ایوون آ
💚💐🪴 همه بغض کرده بودیم و سعی میکردیم خودمون رو قوی نشون بدیم!🥺 بین صلوات هایی که لیلا میفرستاد و فوت میکرد سمتم و بغض امیر وناله‌های سوزناک لعیا که دل همه رو تنگ کرده بود سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت شهر..! توی راه حالم خیلی بد بود اما خجالت میکشیدم به روی خودم بیارم، توی اون سرما عرق از پشتم چکه میکرد خیلی بی حال بودم و سرم رو به زور نگه داشته بودم!😣🤧 تمام طول راه خدیجه حواسش بهم بود دستم رو محکم توی دستش میفشرد و با دسمال نخی که توی دست دیگش بود دونه‌های عرق رو از روی پیشونیم پاک میکرد!🥺😢 به تهران که رسیدیم بیوک گفت اول میریم پیش مهتاب یه استراحتی میکنیم، گلویی تر میکنیم بعد از اونجا میریم شفا خونه! خدیجه که میدونست من دارم تلف میشم از درد گفت: حالا بعدا واسه رفتن پیش مهتاب و خستگی راه در کردن وقت هست فعلا بریم دلبر رو به یه طبیبی چیزی نشون بدیم داره از دست میره!! محمد امین هم حرف خدیجه رو‌ تایید کرد و اینچنین شد که دم در یه شفا خونه نگه داشت و من به کمک خدیجه از ماشین پیاده شدم، بیوک و محمد امین جلوتر از ما رفتن و نوبت گرفتن!!😔😮‍💨 سالن شلوغ بود و خانومی که نوبت هارو مینوشت حال و روز من رو که دید گفت اشکالی نداره بدون نوبت برید تو، خودش هم قبل ما وارد اتاق شد، بیوک و محمد امین دم در منتظر موندن و من همراه خدیجه رفتم پیش طبیب! وارد که شدیم دیدم همون خانومیکه نوبت مینویسه داره به طبیب میگه که حالم بده و اورژانسی باید ویزیت بشم🤧 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به کسانی که با همه گرفتاریها حالشون خوب خوبه.. پر از انرژی مثبتند غمهاشونو تبادل نمی‌کنند ولی تا دلتون بخواد لبخند هدیه می کنند تقدیم به شما دوستان خوبم صبح زیباتون بخیر و نیکی 🌷روز زیبا تون پر از شادی✨🌸 ‌‌‍‌‌‌‍‌•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•