و حالا میریم سراغ #کتاب #صد_سال_تنهایی؛
پ.ن: موسمِ بیخانمانی کتابهاست...
وقتی به ورق های آخر زندگیاش میرسید، فهمید آنهایی را که از همه بیشتر بدش میآمد، بیشتر دوست داشته بود...
#کتاب
#صد_سال_تنهایی
کتاب #صد_سال_تنهایی
بخاطر سورئال بودن داستان و جدایی اتفاقات از واقعیت، به دلم ننشست... کل داستان در حال فرار نوشته شده بود انگار... از در میزد از دروازه میاومد بیرون... بی سر و تهِ بی سر و ته... گفته بودم داستان خارجی نخونم، چون قبلا هم خونده بودم و معنا و مفهوم خاصی ازشون برداشت نکرده بودم جز پوچی و توقف... درسته که اکثرشون اینجوری نیستن ولی خب دیگه... فرهنگ و آموزههاشون اینجوری اقتضا میکنه که به درک معنای درستی از زندگی نرسن و بدتر، روح انسانها رو تخریب کنن... استثناهایی هم هستن مثل بینوایان، اما خیلی انگشت شمارن اینجور آثار...
بگذریم... خدا نادر خان ابراهیمی رو قرین رحمت کنه که... واقعا کتابهاش، زندگی رو یادِ آدم میدن... پرت و پلا نیستن حرفاش...
#کتاب