eitaa logo
تࢪاۅُش🫀✍🏻
115 دنبال‌کننده
46 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💜✍🏻 ° گمشده‌ای حیران میان روزگار° درپی روحم می‌نویسم و عشق را میان واژه‌هایم پیدا می‌کنم🫀🌱 آمنه‌سادات‌حکیم|•مبٺݪآ•| https://harfeto.timefriend.net/17152507383474 •°•°• https://www.instagram.com/Im_mobtala
مشاهده در ایتا
دانلود
از شگفتی‌های تو شب نوشتن اینه‌که انگار شخصیت‌هات وسط اتاق ایستادن و اتفاقات رو رقم می‌زنن، و تو نگرانی صداشون بقیه رو بیدار کنه!
دیروز توی حرم امام رضا، تو صف ضریح بودم. یه خانوم خیلی‌خیلی خوشگل عراقی، با دختر کوچیکش پشت سرم وایساده بود. بعد از یه‌ربع که نزدیکای ضریح رسیده بودیم، دختر کوچولوی خوشگل پرسید: ماما! لَعَد اِشوَکِت نوصَل؟ «مامان! پس کی‌می‌رسیم؟» _ دِ نوصَل ماما. دِ نوصَل دِ نوصَل لِلشِّفاء « داریم می‌رسیم مامان. داریم می‌رسیم. داریم می‌رسیم به شفا»
من هربار اینجا گفتم برام دعا کنید که یقین دارم به خیر بودن دعاهاتون، بعد از چندساعت یا دو سه روز کاری که غیرممکن بود از نظرم برام جور می‌شد...
پس این‌بار هم قلبم رو روشن کنید و دعا کنید سه‌تا چیز برام جور بشه.. این‌بار شدیداً یقین دارم به خیر بودن دعاهاتون. که دعاهای شما به واقع سبز و روشنی بخشه💚🌿
اون که می‌گفت اعتقادی به گذر زمان نداره! ولی امروز زدم رو شونه‌اش و گفتم: ببین مومن! کو پس گفتی چندماه مونده به آخر سال؟ بیا ماه آخر رسید. یه‌سال پیرتر شدی. بشین به حالت زار بزن. یه آهی کشید و خیره به آسمون گفت: آره! گذشت و یه‌سال بیشتر ندیدمش. نمیدونم به گذر زمان اعتقاد پیدا کرد یا نه! ولی من فهمیدم این‌ همه سال اعتقادم اشتباه بود... اگه گذر زمان وجود داره پس چرا چندساله که همونجور نشسته و به آسمون خیره شده و منتظره؟ گمونم گذر زمان واسه چشم‌انتظارا معنی نداره... وقتی چشم انتظارن، می‌مونن تو همون لحظه و هی رفتنشو توی مغزشون پلی می‌کنن...
حواست به شیشه دلت هست؟ الکی تکونش نده، خودتو هم آزار!
دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا این طفل یتیم است در آغوش بگیرش...
آنکه از دوست تحمل نکند عهد نپاید🌿
ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، معشوقه مان و جامعه…! کتاب📚چهار میثاق نویسنده🖊دون میگوئل روئیز
تࢪاۅُش🫀✍🏻
ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. سر
حکایت خیلیامون نیست؟ از طرد شدن و زمین خوردن نترس! "گاهی به خاطر اینکه از رفتن به یک راه جدید می‌ترسیم، حاضریم یک راه اشتباه را بارها برویم! نترس" (معصومه امیرزاده) حواست باشه ترسات زندگیتو داغون نکنه. ما آدمای زمینی خیلی ترسوییم! موندم چرا خودمونو دست بالا می‌گیریم و به کسی که داریمش اعتماد نمی‌کنیم! باید ضعفمون و هیچ بودنمون یه‌جوری بیاد جلو چشممون که دیگه نتونیم بلند شیم، تا اعتماد کنیم بهش؟ دیر نیست اون موقع؟ چرا باید آدمی باشیم که دیر می‌رسه؟
این لحظه که با صدای بارون می‌نویسم و با بچه‌هام کلاس نویسندگی دارم، یکی از قشنگ‌ترین لحظه‌هامه. صدای بهاره! عطر بهاره! هوا هوای عاشقیه. ابرا می‌بارن و انگار یهو میرن تو آغوش یکی و اون آرومشون می‌کنه. الهی که قلبامون مثل بهاری که هواش بارونیه، زود آروم شه.
«استاد فلسفه‌مون می‌گفت:دورغکی به آدما نگید"دوستت‌دارم" باورشون میشه…»