#مناجات_مهدوی_ورود_به_ماه_محرم2
گریز به علقمه
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف...
رسیده ماه محرم، خبر ز ماهم نیست
خبر ز روشنی این دل سیاهم نیست
ببخش علت تأخیر تو شدم آقا
بَدَم که دیدن تو قسمت نگاهم نیست
نشد که لحظه ای از زندگی شوم خرسند
که این حیات، بدون تو دل بخواهم نیست
همیشه علت هجرت خطای من بوده
دلیل فاصله جز قلب پر گناهم نیست
مرا ز درگه احسان خود مکن بیرون
مگو که فرصت جبران اشتباهم نیست
برای دیدنت آیم به روضه ی عباس
که غیر دیدن رویت دوای آهم نیست
میان علقمه جدّت به تکیه گاهش گفت
بلند شو که به جز تو کسی پناهم نیست
چه مختصر شده ای ای مقطع الاعضا
توان بردن تو سوی خیمه گاهم نیست
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_ورود_به_ماه_محرم3
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه والشریف
ای قرار ِقلب شیدا در کجا جویم تو را
ای بهشت آرزوها در کجا جویم تو را
باز شد ماه محرم زخم هجرت تازه شد
ای به زخم دل مداوا در کجا جویم تو را
روز وشب هستی تو ناظر بر گناهانم ببخش
رحمت باری تعالی' در کجا جویم تو را
شیعه مظلوم است بی تو،ای معزّالمؤمنين
ای همه دارایی ما در کجا جویم تو را
حسرت دیدارت آقا برده از دیده قرار
کی کنم رویت تماشا در کجا جویم تو را
در میان نوکرانت ،من نبینم بی کسی
ای بیابان گرد تنها! در کجا جویم تو را
از جفای قوم ظالم،کشته شد جدّت حسین
تشنه در بین دو دریا،در کجا جویم تو را
شد کنار مقتل او روبه روی زینبین
بر سر عمّامه دعوا در کجا جویم تو را
بسته شد دستان زینب،همسفر شد با عدو
شد کتک جای تسلّی' در کجا جویم تو را
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_ورود_به_ماه_محرم4
گریز به مقتل
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه والشریف
ای پناه قلب ما آقا نمی آیی چرا
آخرین نور خدا آقا نمی آیی چرا
آمده ماه محرم،خیمه ی اشکت کجاست
در کجا جویم تو را آقا نمی آیی چرا
کی گدای دیدن یک لحظه خال هاشمیت
می شود حاجت روا آقا نمی آیی چرا
سامرایی، کاظمینی، در بقیعی یا نجف
یا که در کرب وبلا آقا نمی آیی چرا
منتظر مانده میان کوچه با روی کبود
مادرت خیرالنسا آقا نمی آیی چرا
پشت درب خانه ی حیدر هنوزم مانده است
ناله ی( مهدی بیا) آقا نمی آیی چرا
بین محراب عبادت در میان سجده اش
فرق حیدر شد دو تا آقا نمی آیی چرا
زیر سقف خانه ی خود از جفای همسرش
خون جگر شد مجتبی' آقا نمی آیی چرا
رأس جدّ اطهرت در مقتل کربوبلا
شد شکسته با عصا آقا نمی آیی چرا
یک هزار و نهصد و پنجاه زخم کینه ها
با تنش شد آشنا آقا نمی آیی چرا
ارباً اربا پیکرش از پستی ده بی حیا
زیر مرکب شد رها آقا نمی آیی چرا
شد برای پاره پاره پیکر جدّت کفن
قطعه ای از بوریا آقا نمی آیی چرا
عمّه ی مظلومه ات همراه شمر و حرمله
رفته تا شام بلا آقا نمی آیی چرا
شد جواب ناله های دختران جدّ تو
تازیانه از جفا آقا نمی آیی چرا
خیزرانی شد لبش در غربت بزم شراب
بر روی تشت طلا آقا نمی آیی چرا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_حضرت_مسلم_علیه_السلام1
#شب_اول_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مولای ما که اشک نگاهت مداوم است
بر قلب تو همیشه غم ِشیعه حاکم است
بنگر که ما اسیر هزاران بلا شدیم
بهر نجات شیعه ظهور تو لازم است
پایان بده به غیبت خود صاحب الزّمان
دیگر بیا که غیبت تو، درد دایم است
داری به تن، لباس عزا ای غریب عصر
در سینه ی تو داغ شرربار مسلم است
داری برای غربت او گریه می کنی
او بی پناه در وسط قوم ظالم است
نامه نوشته کوفی ملعون ولی کنون
تنها به فکر رأس حسین و غنائم است
نامه نوشته کوفی و با اهل خود حسین
سمت دیار مردم بد عهد،عازم است
حالا به روی بام به وقت شهادتش
از نامه ی نوشته به ارباب ، نادم است
گردد به روی بام، سر از پیکرش جدا
زیرا برای عشق ِبه ارباب، مجرم است
صدشکر،دخترش سر او را ندیده است
ناموس او احاطه میان ِ محارم است
انگشترش نرفته به غارت به وقت مرگ
رأسش بریده گشته و انگشت سالم است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_حضرت_مسلم_علیه_السلام2
#شب_اول_محرم
#ورودیه
ای آشناترین که غریب زمانه ای
هستی ِشیعیان تو چرا بی نشانه ای
جای تو نیست کوه و بیابان بیا به شهر
طاووس جنّت از چه تو بی آشیانه ای
هر روزه با گناه، دلت را شکسته ام
دارم همیشه وقت شکستن بهانه ای
حاجات من شنیده ای اما تمام عمر
نشنیده ای ز من سخن عاشقانه ای
گفتم بیا همیشه ولیکن نساختم
در سینه ام برای حضور تو خانه ای
صاحب عزا، دوباره محرّم رسیده است
سمت کدام مجلس روضه روانه ای
شاه غریب، فکر غریبی ِمسلمی
یاد جفای کوفه و اشک شبانه ای
بالای بام،ناله زده ای حسین نیا
تا که رقیّه ات نخورَد تازیانه ای
با خون حنجرم بنویسم میا حسین
ای آشناترین که غریب زمانه ای
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_ورودکاروان_به_کربلا1
#شب_دوم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
آقا دوباره قلب تو غرق عزا شده
در سینه ات حسینیه ی غم به پا شده
با داغ روی داغ به همراه قافله
قلب تو هم مقیم زمین بلا شده
حق می دهمکه اشک تو تبدیل شد به خون
جدّت حسین راهی کرب وبلا شده
داری ورود قافله را میکنی مرور
با داغ های عمه دلت آشنا شده
وقتی که پای عمه شده آشنای طف
لبریز آه و ناله و سوز و نوا شده
گویا که لحظه ای که رسیده به کربلا
بر داغ های روز دهم مبتلا شده
حالا به دور عمه صفی از محارم است
از محملش به سمت حرم کوچه وا شده
حالا میان اکبر وعباس وقاسم است
دردش به یک نگاه حسینش دوا شده
می بینی ای غریب جهان چند روز بعد
زینب اسیر درد هزاران جفا شده
بر روی تل نظاره کند سوی قتلگاه
رأس حسین زینت سر نیزه ها شده
وای از زیارت تن عریان و بی کفن
جسمش میان گودی مقتل رها شده
در وقت بوسه روی رگش می کند نگاه
هر استخوان پیکر او جا به جا شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_ورودکاروان_به_کربلا2
#شب_دوم_محرم
#ورود_به_کربلا
ای نور ماه، در شب تار جوانی ام
بی تو گذشت کودکی ام، نوجوانی ام
جز مهربانی از تو ندیدم ولی ببخش
شد دائماً نصیب تو نامهربانی ام
خواندم تو را به وقت غم وحاجتم ولی
یادی نکردم از تو دم شادمانی ام
یک لحظه از فراق تو مضطر نبوده ام
دم میزنم چگونه که صاحب زمانی ام
گم کرده ام بدون تو خود را تمام عمر
آقا بیا که از تو بگیرم نشانی ام
کوبیده ام همیشه در ِخانه ی تو را
هرگز نشد که از سر ِکویت برانی ام
حالا اجازه می دهی ام نوکرت شوم
خدمت کنم به تو همه ی زندگانی ام
حالا که پای عمّه رسیده به کربلا
در پای روضه های خودت می نشانی ام؟
آهی کشید و ناله زنان گفت ای حسین
اینجا کجاست؟ شد سبب نیمه جانی ام
پایی برای رفتن من نیست، گوئیا
داری به سمت مقتل خود می کشانی ام
یک کوچه از محارم من صف کشیده اند
در پوشش است، سایه ی قدّ ِکمانی ام
امّا حسین، شام دهم را چه میکنی
هشتاد و چار کودک و زن، پاسبانی ام
در شهر شام از وسط رقص مستها
می آیی ای برادر من، بگذرانی ام😭
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_حضرت_رقیه_علیهاالسلام1
#شب_سوم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سامان قلب شیعه کجایی اِمامُنا
از ما چرا همیشه جدایی امامنا
در آسمان سینه ی ما شب همیشگی ست
صبح ِ امید، کی تو میایی امامنا
قسمت نشد که ثانیه ای من ببینمت
گردد ز دیده عقده گشایی امامنا
آقا بیا که برده فراقت قرار ما
بی تو نمانده هیچ صفایی امامنا
تازه ست زخم پلک دو چشمت ز اشک خون
ابری برای خون خدایی امامنا
از غُصّه ی اسیری ناموس ِ جدّ خود
صاحب بکای صبح و مسایی امامنا
حالا دگر خرابه ی شام است روضه ات
تب دار داغ شام بلایی امامنا
صاحب عزای حضرت ریحانة الحسین
در شام یا که کرب وبلایی امامنا
حتما کنار عمّه درون خرابه ای
خونین جگر ز رأس جدایی امامنا
سر را گرفته در بغل و محتضر شده
او هم نخورده آب و غذایی امامنا
گفتا: پدر نمانده به تو جای بوسه ای
زخمی ز چوب و سنگ و عصایی امامنا
دیدم لب تو چوب جفا خورد ای پدر
دیدم به روی طشت طلایی امامنا
بنگر که موی من شده از داغ تو سپید
من را بده ز غُصّه رهایی، امامنا
(عَجّل وَفاتی)است به لب مثل مادرت
خواهم شوم سه ساله فدایی امامنا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_حضرت_رقیه_علیهاالسلام2
#شب_سوم_محرم
چیست دیگر فرق گل با خار وقتی نیستی
نیست دنیا جز سرای نار وقتی نیستی
امر بر منکر، کنار نهی از معروف هاست
جاده ی بدعت شده هموار وقتی نیستی
مانده در پشت نقاب ِزهد هر روی سیاه
دین شده بازیچه ی گفتار وقتی نیستی
جای تقوا ارزش هر کس مشخص می شود
با ملاک درهم و دینار وقتی نیستی
زشت و زیبایند درهم،صف به صف یوسف نما
جمع گردیدند در بازار وقتی نیستی
نیست حتی یکنشان واضح از سرّ درون
مانده صدها رنگ بر رخسار وقتی نیستی
نه فقط درمان نگردد دردهای لاعلاج
هر طبیبی هم شده بیمار وقتی نیستی
می کشم با حبّ تو تنها نفس،حقّم بده
باشم از این زندگی بیزار وقتی نیستی
پشت این لبخندهای تلخ، غمهای جهان
شد همیشه بر سرم آوار وقتی نیستی
جملگی دیروزها، امروز و فرداها یکیست
شد تمام لحظه ها تکرار وقتی نیستی
منتظر هستی که من لایق شوم اما چه سود
برگناهان می کنم اصرار وقتی نیستی
بنگر ای آب حیات شیعیان،از زندگی
سیر گشته تشنه ی دیدار وقتی نیستی
انتظار من کجا و انتظار مادرت
دم به دم بین در و دیوار وقتی نیستی
منتقم برگرد تا کی با شکایت،روضه خوان
روضه ها می خواند از مسمار وقتی نیستی
گفت با گریه رقیه ،ای عموجانم ببین
می روم تا شام با اجبار وقتی نیستی
ای عموجان می دهد زجرم صدای زجر پست
درد دارد گوش من بسیار وقتی نیستی
بر سر نیزه ببین که ردشدن سخت است سخت
از میان مست ها هر بار وقتی نیستی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
۱#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_اولاد_حضرت_زینب_علیهم_السلام1
#شب_چهارم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
یابن الحسن، فدای تو و شال ماتمت
قسمت نشد که من بشوم یار و همدمت
ماه عزا رسیده ولی ای غریب شهر
یک شیعه نیست مستمع خیمه ی غمت
ای روضه خوان ِصبح و مسای تمام سال
با گریه سر شده شب و روز مُحرّمت
آقا دوباره روضه ی اولاد زینب است
خرج دو یاس او شده اشک دمادمت
زینب رسید نزد برادر به ناله گفت :
این دو کبوترم به فدای قد ِ خَمت
بگذار تا شهادت این لاله های من
باشد نشان عزّت من زیر پرچمت
در خیمه می روم که نبینم در این زمین
وقت شهادت دو گلم ، ناله ی دمت
شکر خدا شهید شدند و ندیده اند
درد اسارت من و آل مکرّمت
در داغ اکبرت شده موی سرت سپید
من هم شدم شریک، در این داغ اعظمت
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_اولاد_حضرت_زینب_علیهم_السلام2
#شب_چهارم_محرم
ای بودن تو، دلخوشی روزگار من
شد حبّ تو تمامی دار و ندار من
یک لطف توست ضامن خیر دو عالمم
الطاف دیگران که نیاید به کار من
کردم دعا برای ظهورت چه کم، ولی
هر شب شده دعای قنوتت، نثار من
من منتظر نبودم و تو بین خیمه ات
خیلی کشیده ای همه دم انتظار من
در ظلمتم اسیر، بیا ماه فاطمه
یک سر بزن به بی کسی ِشام تار من
وقت عزا برای دو سردار زینب است
روضه بخوان برای دل غمگسار من
گفت ای برادرم بده اذنی که لاله هام
باشند با شهادت خود افتخار من
در خیمه می روم که نبینم خجالتت
وقتی که می رود به خزان، لاله زار من
وقتی که روی دامن تو دست و پا زنند
هستی فقط به فکر دل بی قرار من
اما حسین، شکر خدا این دو نیستند
وقت هجوم لشکریان و فرار من
شکر خدا که این دو نبینند مقتل و
بوسه به روی حنجر تو، اضطرار من
رفتند و نیستند غیوران من دگر
در مجلس شراب عدو در کنار من
بعد از تو داغ، بر روی داغ است قسمتم
یک سال و نیم، تیره شود روزگار من
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام1
#شب_پنجم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ای منتقم که جان تو بر لب رسیده است
در روضه ها ز دیده ی تو خون چکیده است
یک دم خودت برای ظهورت دعا نما
بنگر ستم به حدّ نهایت رسیده است
بنگر که شیعه منتظرت مانده روز وشب
در زیر بار هجر تو قامت خمیده است
از بس که غیبتت شده طولانی ای دریغ
شیعه ز منکران تو طعنه شنیده است
در پشت پرده های گناهان، نگاه من
شرمنده شد که ماه رخت را ندیده است
آقا بیا به بزم عزای مه حسن
ماهی که روح بر تن هیئت دمیده است
دستان عمّه زینب خود را رها نمود
تا قتلگاه نزد عمویش دویده است
او دیده داغ قاسم و صدپاره پیکرش
حق می دهم دگر ز جهان، دل بریده است
عشق حسین را وسط بغض خارها
یاس حسن،به قیمت جانش خریده است
دستش سپر شده جلوی تیغ دشمنان
با تیر حرمله ،به مرادش رسیده است
شد آخرین فدایی راه عموی خود
حالا به روی سینه ی او آرمیده است
او هم شبیه قاسم ِ گلگون بدن ز بغض
در زیر نعل اسب عدو قد کشیده است
هر نعل تازه ای که رسیده، به همرهش
او را به نقطه نقطه ی میدان کشیده است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان