#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
السلام علیک یا رحمتَ اللهِ الواسِعَة
و یا بابَ نِجاةِ الاُمّة
غافله رسید کربلا،
همه رو نگه داشت
دونه دونه داره میپرسه،
مَاسمُ هٰذِهِ الاَرض
اسم این سرزمین چیه؟
نه اینکه ابی عبدالله نمیدونه اینجا کجاست،
بیست و پنج سال قبل با پدرش علی اومد اینجا،
دید باباش علی دو رکعت نماز خوند
توی سجده ی آخر به شدت گریه کرد
بعد از اینکه نمازش تموم شد، مشتی از این خاک رو برداشت اول بو کرد
بعد فرمود
وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ
طُوبیٰ لَک ،
خوش به حالت
روی تو کسانی زمین میفتند
يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرحِسابٍ،
فرمود
هٰذا مَصارِعُ عُشّاق،
بعد اونایی که علی رو نمیشناختند
گفتند آقاجان چرا اینجوری گریه میکنی
فرمود دارم میبینم
حسینم اینجا تو خون داره دست و پا میزنه،
دونه دونه اسامی رو شنید
تا گفتند نام این سرزمین کربلاست
فَبَکی الحُسین،
گریه کرد
فرمود همینجا خیمه ها رو برپا کنید عباسم،
هر منزلی که میرسیدند
اول اصحاب سوار میشدند و میرفتند،
تاریخ مینویسد تا دونه دونه زن و بچه رو خودش سوار نمیکرد ،
ابی عبدالله سوار نمیشد اینجا که رسیدند، نمیدونم چرا صدا زد عباس ،
تو این زن و بچه رو پیاده کن،
با چه عزت و احترامی
این زن و بچه روپیاده کرد،
عباس جان،
خیمه ی زنها و بچه ها رو تو پستی بزن. مبادا اینا معرکه ی جنگ رو ببینند،
همینم شد هیچ کدومشون معرکه ی جنگ رو ندیدند
اما دو جا زینب پابرهنه از خیمه بیرون اومد،
یکی برا مقتل علی اکبره،
دوم برا مقتل خود حسینه،
این مسیر طولانی رو دختر علی پابرهنه میدوید،
آخ بمیرم،
دید آخر آنچه را که نباید ببینه،
سی هزار نفر محاصره اش کردند
▪️او میدویدو....
دست روی سر گذاشت راوی میگه دیدم دختر علی زمین میخوره
هی بلند میشه
هی میگه یاغِیاثَ المُستَغِیثین
اما دیدن لحن مناجات زینب عوض شد،
هی میگه وا حسینا
آخه ببینه
وَ الشّمر جٰالسٌ عَلی صَدرِه
حسیــــــــــــن
====================
حجة الاسلام والمسلمین میرزامحمدیروضه شب ۲ سال ۹۵.mp3
زمان:
حجم:
8.81M
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
السلام علیک یا رحمتَ اللهِ الواسِعَة
و یا بابَ نِجاةِ الاُمّة
غافله رسید کربلا،
همه رو نگه داشت...
====================
#شب_دوم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلا
▪️چه می شود که شبی هم کنار ما باشی(۲)
▪️به درد عاشق بیچاره ات ، دوا باشی
▪️رضایت دل زهراست از رضایت تو
▪️خدا کند که همیشه زما رضا باشی
▪️خدا نیاورد آن روز را که بینم من
▪️غضب کنی و از این بینوا جدا باشی
▪️در آن قنوت سحرگه برای یک لحظه
▪️چه میشود که دعا گوی این گدا باشی
یابن الحســـــــــــــن ....
▪️امید غایب من ، ای مسافر زهرا
▪️بلا نبینی الهی به هر کجا باشی
السلام علی سٰاکن کربلاء
السلام علیٰ مَنِ الاِجابَةُ تَحتَ قُبَّتِه
السلام علیٰ مَن جَعَلَ اللهُ الشّفاء فِی تُربَتِه
السلام علی بن خاتَم الانبیاء
و علی بن سید الاوصیاء
السلام علی بن فاطمة الزهراء
السلام علی المَنحورِ فِی الوَریٰ
▪️لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
▪️ای مهربانتر از پدر و مادرم حسیـــــــن
حسیـــــــــــن جان.....
====================
چه مي شود كه شبي هم كنار ما باشيShab2_Moharam95_Mirzamohamadi_a.mp3
زمان:
حجم:
8.32M
#شب_دوم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
▪️چه می شود که شبی هم کنار ما باشی
▪️به درد عاشق بیچاره ات ، دوا باشی
▪️رضایت دل زهراست از رضایت تو
▪️خدا کند که همیشه زما رضا باشی
====================
#محرم
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_مسلم_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
یکی از بدترین پذیرایی هایی که از مهمان ابی عبدالله کردند،
پذیرایی در کوفه از مسلم بود
نماز مغرب رو خواند
۳۰ نفر پشت سرشند
از اون ۱۸ هزار بیعت کننده
که بعضی از مصادر تاریخی میگند ۴۰ هزار...
نماز عشا رو که خوند دید یه نفرم باقی نمونده
کیه این آقا
سفیرالحسین...
تو رو زیارت نامش خوندیم
الفَقیه ، المَظلوم...
این آقا کسیه که قبلاً اشاره کردیم
در این مسیر نهضت حسینی
به نقل مشهور ، ۵ شهید تقدیم کرده
نقل غیر مشهور ۹ شهیده
دوتا آقازاده داره ، که کربلا شهید شدند، کسی روضهشون رو نمیخونه
حضرت در زیارت ناحیه به اونها سلام کرده....
دوتا آقازاده داره به نام محمد و ابراهیم، توی همین زندان کوفه در منطقه مسیّب شهید شدند
یه دونه هم که خودشه ،
این ۵ شهید
یه دختر هم داره که بعضیا گفتند ،اون شام غریبانی که زینب کبری بچهها رو شمارش کرد ، دید بچهها کمند ، اون دختری که زیر بوته خار جان داده بود ، بعضیها گفتند دختر مسلمه
خانمشم که در زمره اُسراست
ملازم زینب کبری است
بعضیها چه نصرتی کردند ابی عبدالله رو
من و تو یه پول میدیم
گاهاً یه گریهای میکنیم
طلبکار در میاییم
این همه شهید تقدیم کرده
وقتی آوردنش بالای دارالاماره
یک ذره نگران خود و ناموس و بچه هاش نیست
فقط میگه
أَبکِی لِلحُسین
همه دغدغهاش ارباب و مولاشه
امروز حق این روضه رو هم ما ادا کنیم
که پیغمبر فرمود
تَدمَعُ عَلیهِ عُیونُ المومنین
چشمای مومنین برای مسلم گریه میکنه
قدر این چشمهات رو بدون
▪️سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
زبان حال حضرت مسلم
حسینش رو تو بگو
تو هم روضه خون بشی
▪️سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
▪️جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین
▪️دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
▪️برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
▪️کم در میان کوفه عذابم نداده اند
▪️با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند
▪️با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند
▪️دندان و کام شعله ورم را شکسته اند
▪️از پشت بام فرق سرم را شکسته اند
▪️نامردی است مسلک شان غالبا حسین
▪️دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان
▪️از کوچه های خاکی و باریک کوفیان
▪️جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان
چرا
▪️چون می درند از بدنت پیرهن حسین
▪️باید نظر به قامت آب آورت کنی
▪️فکری برای تشنگی اصغرت کنی
▪️قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی
▪️شاه غریب گشته و دور از وطن حسین
▪️می ترسم این که بین بیابان رها شوی
نبودی ببینی توی گودال رهاش کردند
▪️می ترسم این که بین بیابان رها شوی
▪️بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی
▪️غارت شوی و با تن عریان رها شوی
▪️برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین
▪️این جا نمک به زخم عزادار می زنند
یا صاحب الزمان
▪️این جا نمک به زخم عزادار می زنند
▪️زن را برای درهم و دینار می زنند
▪️طفل اسیر را سر بازار می زنند
▪️غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین
بند آخر
▪️ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود
▪️یا از فراز نیزه سری واژگون شود
▪️گودال قتلگاه اگر غرق خون شود
▪️ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
اومد بالای بلندی
هرچی اینجا زبان حال گفتیم
دونه دونهاش توی کربلا اتفاق افتاد
امروز وقتی رسید کربلا
۶۰ تا خیمه بنا کرد
اول اصحاب دور شدند
تا حدی که پیاده شدن زینب رو کسی نبینه...
همه که دور شدند
فرمود
عباس جان
علی اکبر
بنی هاشم
دونه دونه صف بستند
آماده شدند
عُلیا مخدّرات رو پیاده کنند
▪️با احتیاط لاله ی ما رو پیاده کن
▪️عباس جان سه ساله ی ما رو پیاده کن
▪️با احتیاط بار حرم را زمین گذار
▪️زانو بزن ،وقار حرم را زمین گذار
▪️این دختران من که بیابان ندیده اند
▪️در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
▪️توهستی و به روز حرم شب نمی رسد
▪️چشم کسی به قامت زینب نمی رسد
آخ چقدر این احترام زود گذشت
با چه عزت و اقتداری ، زنها را پیاده کرد
خیمه هاشون رو توی پستی زد
تا معرکه جنگ رو نبینند
از امروز تا روز عاشورا
همه خیالشون جَمعه
سرپرست خیمهها قمربنی هاشمه
ابی عبدالله ،علی اکبر ،قاسم، عون بنی هاشم ،
همه دور زینب حلقه زدند
اما این امید و آرزو چیزی نگذشت
چنان مبدل به ناامیدی شد ،
اومد بالای بلندی
▪️دید بالای بلندی ازدحام
▪️صد حرامی دور یک بیت الحرام
▪️خاک ها مهمان نوازی میکنند
▪️زخم ها شمشیر بازی می کنند
▪️کعب نی ها گرد یک کعبه طواف
▪️سنگ ها آماده بهر اعتکاف
▪️با اشاره حرف ها می زد حسین
▪️پیش زینب ، دست و پا میزد حسین...
آی حسین...
====================
حجة الاسلام و المسلمین میرزا محمدی1050369_-210177.mp3
زمان:
حجم:
22.59M
#محرم
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_مسلم_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
▪️سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
▪️جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین
▪️دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
▪️برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
====================
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
پیغمبر اکرم مامور شد به صدیقه ی طاهره
خبر شهادت ابی عبدالله رو بدهد
دید فاطمه داره گهواره رو می چرخانه
و زیر لب لالایی میخونه
اونم لالایی ای که هیچ مادری برای بچش نخوانده
دقت کرد دید
فاطمه ی زهرا اینگونه لالایی می خوانه
▪️کربلا کربلا کربلا
▪️مٰا زِلتُ مِنهُ کـَربٌ وَ بلاء
یعنی از کودکی، تو گهواره، نام این سرزمین رو ابی عبدالله شنیده بود
تو صفین هم که با باباش امیرالمومنین اینجا رسید ، بازم شنید
کودکی بیش نبود نام این سرزمین رو از دو لب جدش،پیغمبر شنیده بود،
از دو لب مادرش، فاطمه شنیده بود
تا رسید به دوران امام حسن،
آمد کنار بدن برادر،
دید حال برادر منقلبه،
از همه بیشتر ابی عبدالله گریه کرد،
امام حسن دست حسینش رو گرفت
فرمود چرا گریه میکنی؟
فرمود
اَبکِی لِما یَصنَعُ بِک
گریم برا بلاییه که سرتو آوردند،
فرمود داداش به من زهر دادند
با همین زهر هم از دنیا میرم
ولکن
لایوم کیومک یا اباعبدلله
یه بار دیگه از برادرش امام حسن شنید
یعنی قریب ب ۵۶سال، نام این سرزمین در یاد ابی عبدالله نقش بسته بود
مثل امروزی سوال کرد
نام این سرزمین چیه؟
بعضیا گفتند چند تا مرکبش رو عوض کرد
دید حرکت نمیکنه،
تا گفتند این سرزمین کربلاست،
فَبَکی الحُسین
از مرکب پیاده شد با دست مبارک، خاک این سرزمین رو برداشت، اول بویید، بعد شروع کردگریه کردن،
فرمود اینجا همون جاییه که خون مارو میریزند،
از امروز دیگه وارد این مصیبت شدی،
اینجا همون جاییکه بچه هامو ذبح میکنند
اینجا همون جاییه که خیمه هامو آتش میزنند
اینجا همون جاییه که اهل و عیالمو به اسیری میبرند
دستور داد خیمه ها رو برپا کردند،
با چه عزت و احترامی، مخدرات میخاند پیاده بشند،
اصحاب یه طرف، همه بنی هاشم یه طرف، پیاده شدن عقیله ی بنی هاشمم یه طرف، یه جوری پیاده اش کردند حتی آفتاب سایه ش رو ندید
با چه عزت و احترامی عقیله ی بنی هاشم پیاده شد
رباب پیاده شد،
ام کلثوم پیاده شد
سکینه و رقیه و فاطمه پیاده شد
۶۱خیمه بنا شد،
خیمه ی زینب کبرا رو کنار خیمه ی خودش، بنا کرد
همه که رفتند تو خیمه هاشون،
ابی عبدالله این زن و بچه و اهل و عیالش رو جمع کرد
مثل نگین انگشتری وسط این زن و بچه ایستاد
فَنَظَرَ إلَیهِم ساعةً
خیره خیره بهشون نگاه کرد
فَبَکی الحُسین،
دونه دونه به این زن و بچه نگاه میکرد گریه میکرد فرمود
أللّهُمَّ إنّا عِترَهٌ نَبِيِّكَ
اینا اهل بیت پیغمبرند
قَد طُرِدنا و اُزعِجنا مِن حَرَمِ جَدِّنا
مارو از حرم پیغمبر بیرون کردند،
خدایا شاهد باش،
ابی عبدالله گریه کرد
این زن و بچه گریه کردند
همشون رو ساکت کرد
هر کی رفت تو خیمه اش،
اما دوتا خواهر هرگز آرام نشدند،
اول ام کلثوم آمد داداش این سرزمین، چقدر هولناکه ، بوی جدایی میده
دوم، زینب آمد دید ابی عبدالله داره زیر لب اشعاری رو زیر لب زمزمه میکنه
گفت داداش
هٰذا کلامُ مَن اَیقَنَ بِالقَتل
این زبان حاله کسیه که میدونه میکنش
فرمود آری خواهرم
تا گفت خواهرم اینجا همون جاییه که بشارتش رو به من دادند
فَلَطَمَت زَینَب علی وَجهِها
جواز لطمه بر ابی عبدالله صادر شد
جلو ابی عبدالله چنان سیلی بصورت زد
فَخَرَّت مَغشِیةً عَلیها
من نمیدونم چه شد
اما یه لحظه ابی عبدالله دید خواهرش، جلو چشم حسین با صورت خورد زمین.
امروز من روضه رو دو سویه بخوانم
یه مصرع زبان حال امروز، یه مصرع زبان حال ده روز بعده
ناله شم تو بزن
گفت، داداش
▪️امروز محرمان حرم سایه ی سرم
▪️شام دهم زمان نفسهای آخرم
▪️امروز بین حلقه ی شیران هاشمی
▪️شام دهم به حلقه ی زنجیر پیکرم
▪️امروز دخترک سر دوش عمو ولی
▪️شام دهم به گریه که عمه گل سرم
▪️امروز گرد چادر من را تکانده ای
▪️شام دهم به خون تو آغشته معجرم
▪️امروز آمدی که قرار دلم شوی
▪️شام دهم به کنج تنوری برادرم
▪️امروز تکه خار ز پایم درآوری
▪️شام دهم ز جسم تو نیزه درآورم
امروز ساربان با ابی عبدالله قرار گزاشته بود ابی عبدالله با او طی کرده بود
اگه با شترانت منو کربلا رسوندی ،
هزینه ات هر چقدر باشه میدم،
امروز که رسیدن کربلا، بیشتر از اون قراری که ابی عبدالله بسته بود به ساربان داد
▪️امروز، هر چه خاست دلش ساربان گرفت
اما داداش
▪️شام دهم کنار تو انگشتر آورد
حسیـــــــــن....
====================
حجت الاسلام میرزا محمدی1_1133259754.mp3
زمان:
حجم:
12.19M
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
پیغمبر اکرم مامور شد به صدیقه ی طاهره
خبر شهادت ابی عبدالله رو بدهد
دید فاطمه داره گهواره رو می چرخانه
و زیر لب لالایی میخونه
====================
.
#روضه_کاربردی
|⇦•بار بگشایید....
#روضه_حضرت_زینب سلام الله علیها اجرا شده #شبِ_دوم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
بی بی زینب سنّ و سالی نداره، یه مرتبه از خواب پرید، شروع کرد گریه کردن. مظهرِ عاطفه، مظهرِ مهربانیِ خدا فاطمه ست... دوید زودی بغلش گرفت گفت :دخترم زینبم! چی شده مادر؟ عرضه داشت مادر خواب دیدم، نگرانم دلشوره دارم.. گفت: دخترم زودی بیا ببرمت پیش جدّت رسول خدا. تا آورد خدمت رسول خدا، نوه ی عزیزش زینب رو بغل گرفت، عزیز دلم! آینه ی فاطمه، زینبِ من، هی میگفت: زینبِ من! نبینم گریه اتو..بگو ببینم چه خوابی دیدی.. صدا زد.. یا رسول الله !خواب دیدم تو یه بیابونی هستم، طوفان شدیدی شد، پناه بردم به یه درختی، تا پناه بردم به اون درخت، درخت از ریشه کنده شد همه جا تاریک شد.. طوفان به راه خودش ادامه داد. دستمو دراز کردم یه شاخه ای رو گرفتم، اون شاخه شکست. پیغمبر آروم آروم گریه کرد. بابا یا رسول الله! شاخه ی دیگری رو هم گرفتم، اون شاخه هم شکست، دو تا شاخه ی دیگه مونده بود، اون دو شاخه رو هم که گرفتم، اون دو شاخه هم شکست. من تو این بیابون تو اون تاریکیا خیلی ترسیدم..
ناله ی پیغمبر بلند شد. صدا زد: عزیزم! خوابت رو تعبیر میکنم. اون درختی که دیدی من بودم بابا! اول شاخه ای که گرفتی مادرت فاطمه بود بابا! دوم شاخه بابات علی بود.همه ی امیدت به حسن و حسین بود عزیزم! همهٔ شاخه ها شکستن تا رسید به شاخه ی آخر..رسول الله فرمود: یه روزی تو یه بیابونی حسینت رو ازت میگیرن..زینبم تو آواره ی بیابان ها میشی عزیز دلم......!
ابی عبدالله هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، پیرمردی رو صدا زدن، حضرت فرمود: به من بگید اینجا کجاست؟ صدا زد.. آقا جان اینجا رو نینوا میگن، گفت: آقا جان! قدیمیا میگن اینجا کربلاست. فرمود:...*
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکَش با دل و جان آشناست
*اینجا همون جائیه که جدّم فرمود.همچین که حسین اومد پایین یه وقت خبر دادن گفتن آقا خواهرت زینب کارت داره... همچین که اومد بی بی فرمود: حسین! جونِ زینب بیا برگردیم، حسین جان! از همون لحظه ای که وارد این سرزمین شدی دلم شور میزنه. داداش وارد این سرزمین شدیم ناخودآگاه بچه ها دارن گریه میکنن.. یه دختری دامن عمه رو گرفت گفت: عمه! مگه نگفتی میخوایم مهمونی بریم. عمه پس چرا نیزه هاشون رو به ما نشون میدن.. حسین، حسین....
تا ابی عبدالله دستور داد بار بگشایید، اول کسی که اومد جلو، اباالفضل بود، آقا جان امر، امر شماست.. فرمود: عباس جان! با دیگران خیمه ها رو بر پا کنید. با تمام سختیا و بیچارگیایی که تو این مسیر کشیدن، با احترام از این مَهمِلا پایین اومدن، عمو عباس رقیه رو بغل گرفت. سکینه رو با عزّت و احترام پایین آوردن.. پایین اومدن بی بی زینب مقدّمات داره، آخه عقیله ست... جوونای هاشمی اومدن کوچه باز کردن برا عمه شون، قاسم اومد سرشو پایین انداخت مؤدب، دست عمه رو گرفت، یه دستشو علی اکبر گرفت، یه نگاه کرد به صورت قاسم گفت: پسرم! دلم برا داداشم تنگ شده، کاش بابات بود میدید حسین چقدر غریب شده..
اما این آخرین باری بود که عمه رو اینجور با احترام پایین آوردن، گفت: حسین جان! قلبم داره میلرزه، چهار پنج ساله بودم بین در و دیوار مادرمو کشتن.. بابامو تو کوفه کشتن..گفتم داداش دارم سایه ی بالا سر دارم. هفتِ صفر پاره های جیگر داداش حسنمو دیدم. حسین جان بیا بریم نمیخوام سر بریدت رو بالای نیزه ها ببینم..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#ورودیه
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@babolharam_net02-roze.mp3
زمان:
حجم:
25.8M
|⇦•بار بگشایید....
#روضه_ورودیه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شبِ_دوم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
#ورودیه
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
وقتی خیمه را زدند ، اهلبیت آمدند داخل خیمه ، آقا فرمود : « هاهُنا مَسْفَکُ دِمائِنا » { مقتل الحسین خوارزمى ، ج 1، ص 237 و بحارالانوار، ج 44، ص 383 } ... ، همینجا خون های مارا می ریزند ، همینجا جوونهای مارا میکُشند ، یه مرتبه دیدند زینب داره لطمه به صورتش میزنه ، دیدند سکینه داره گریه میکنه ، دیدند همه ی زنها دارند گریه میکنند ، اما یه جمله ای یکی از خانومها گفت ، خیلی جیگر را میسوزونه ، تا این جمله را از ابی عبدالله شنیدند ، یه مرتبه دیدند خانوم ام کلثوم یک جمله ای فرمود ، دیدند بی بی ام کلثوم داره میگه « وَا ضَیْعَتَا بَعْدَکَ » ...حسییین ...یعنی چی ؟ یعنی امان از اسیری بعد از تو حسین ...جانم ، حسییین ...
دونفر توو کربلا گفتند« وَا ضَیْعَتَا » ، یکی روزدوم خانوم ام کلثوم بود ، تا این جملات را شنید ، فرمود « وَا ضَیْعَتَا بَعْدَکَ » ، یک جای دیگه هم یک خانوم دیگه گفت « وَا ضَیْعَتَا »... میدونی کجا ؟ وقتی خبر شهادت ابالفضل به خیمه ها رسید ، ... سیدا ، دیدند عمه جانتون داره میگه « وَا ضَیْعَتَا ؛ ای عباس ! ما بعد از تو بییاور شدیم{ مقتل الحسین مقرّم ص ۳۲۸} » امان از اسیری ...
بعدِ تو میزنند
دستاشونو طناب
( وای ی ی ی ... اصلا وقتی میشنوی دستای زینب رو با طناب بستند ، آتیش میگری ، جیگرت میسوزه ... )
بعدِ تو میزنند
دستاشونو طناب
زینب رو می برند
توو مجلس شراب ...
اِی ی ی ...نمیدونم این اسیری چه کرد با دل اهلبیت ؟ نمیدونم این اسیری چیه که امام زمان (عج ) هم ، برای اسیری عمه جانش زینب ، گریه میکنه ، آخه اون روز زینب خیلی غریب بود ، یه نگاه به بدن های بی سر میکرد ، ... عباس پاشو ، پاشو خواهرتو سوار کن ، علی اکبرم بلند شو عمّه جانت رو کمک کن ، ... کسی جواب زینب رو نداد ، دیدند اومد کنار بدنِ بی سر برادر ، ... یا اباعبدالله ... این جملات معروف بی بی زینب رو شنیدید ، رو کرد جانب مدینه ، گفت یا رسولَ الله : « هَذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ ، مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ ، مَسْلوُبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ » اما یه جمله دیگه گفته ، جیگر رو میسوزونه ، صدا زد یا رسولَ الله : « بَناتُکَ سَبایا » ... یا رسولَ الله دارند دخترهاتو به اسیری می برند ... ( لهوف سیدبن طاووس
ص 180 ـ 181 ... مُثیرالاحزان ، ص77 )
خیز و نگذار که ما را
به اسیری ببرند
من که از
راهیِ بازار شدن بیزارم
#داداش
تو دعا کن ، که کنار بدنت
جان بدهم ؟
فکرِ همراهیِ با شمر ،
دهد آزارم ...
حسین ، خواهرت با شمر ، داره همسفر میشه ، کسی که روی سینه ی تو نشسته بود ، حسین ... نمیدونم این یک بیتش رو بخونم یا نه ؟ نمیدونم جیگر سوخته داری این یه بیتش رو بخونم یا نه ؟ خیلی جانسوزه ، میگه :
اسب ها ، پای خود از
سینه ی او بردارید
( این حسینِ مَنه ،
این عزیزِ مادرمه ... )
اسب ها ، پای خود از
سینه ی او بردارید
من هم از این تنِ بی سر شده
سهمی دارم ...
#شاعر_سعید_خرازی
جای یک بوسه برای زینب بگذارید ، ... آی آی آی ... آنقدر این لحظه وداع با بدن سخته ، مگه جدا میشد بی بی ؟ ... خیلیهارو دوره کردند ، اینجا هم زینب رو دوره کردند ، ... یکی با کعبِ نی میزد ، یکی با تازیانه میزد ، ... من نمیگم ، سکینه دوید جلو صدا زد بابا بابا ... بابا بلند شو ببین ، دارند عمّه ام رو میزنند ؟ بابا بابا بابا بابا ...
کوفیا بَدند ، بابا بابا
عمّه رو زدند ، بابا ...
( بابا کوفیا به ما لطمه زدند ، بابا عمه ام رو با نیزه زدند ، آآآی آی ی ی... )
اینان همانانند که
آتش به خانه میزدند
پیشِ علی ، فاطمه را
با تازیانه میزدند ...
#هیئت_ثارالله_قم1397
#شب_دوم_محرم
2. روضه.mp3
زمان:
حجم:
10.1M
#ورودیه
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
وقتی خیمه را زدند ، اهلبیت آمدند داخل خیمه ، آقا فرمود ...
#هیئت_ثارالله_قم1397
#شب_دوم_محرم