eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 بیایید جوانان بیایید جوانان گلاب آرید قران که اکبر می رود به سوی میدان چیزی نگذشت دیدن حسین فریاد میزنه جوانان بنی هاشم بیایید علی را بردر خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم نه من میگم اینجای شر غلطه چطور شد بدنو خود عبدالله منتقل نکرد ذهنتو از مقتل علی اکبر منحرف کنم این واقعه منا خیلی چیزها را برای ما نشان داد یکیش همینه اومدن خدمت مراجع عظیم‌الشأن گفتند از اون تعدادی که تو منا بودن چند نفر مفقود بودند حالا پیکر هاشون شناسایی شده اما بدنشون جوریه که اگه منتقل به ایران بشه متلاشی میشن همه فرمودند انتقال پیکر هاشون جایز نیست چون بدن مومن احترام داره امام قوی ترین گزینه بشریت اما نتوست بدن علی اکبر رو منتقل کنه نه این که طاقت نداشت سر را برداشت بازوها رو زمین افتاد پاها را برداشت دید پهلو رو زمین افتاد فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا اینجا بود صدا زد یا فِتیانَ بَنی هاشِم تنها بدنی که ابی عبدلله براش حریم قائل شد بدن علی اکبر بود یعنی چی یعنی وقتی اومد کنار بقیه ابدان بنی هاشم ابی عبدالله با مرکب آمد کنار اون ابدان از مرکب پیاده شد اما بدن علی اکبر و نوشتن هفت قدم مانده ورود به بدن برسه از مرکب پیاده شد مرحوم شیخ حر عاملی می‌نویسد دیدن حسین داره میاد اما چه آمدنی رو زانوهاش داره قدم برمیداره هی میگه ولدی علی علی علی اومد کنار بدن همه دیدن فَجَلَسَ علی التراب این پسر ابوتراب نشست روی خاک ها دو دست در طرفین بدن گذاشت وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ هیچ پدری حتی در شب دامادی بچه اش هم اینجوری بچشو نمیبوسه این گونه هایی که زیر آفتاب سوخته بود گذاشت رو این گونه هایی که غرق خون بود دوتا لب هایی که ترک ترک خورده بود رو هم دیگه قرار گرفت حسین هی داره نفس میده بلکه راه نفس علی باز بشه دست مبارک انداخت میان حلق علی این لخته های خون و بیرون آورد دید نفسی رد و بدل نمیشه من اینجوری میفهمم خم شد این لب ها رو که گذاشت به این لب ها گفت بزار نفس بدم راه نفس باز بشه تا نفس داد دیدن حسین هم از نفس افتاد دیگه از این بدن جدا نشد
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 وقتی شنید حسینش و می کشند پرسید بابا اون روزی که می کشن شما هستی گفت نه دخترم باباش علی هست نه دختر من زنده ام نه دخترم یا ابتا فمن یبکی الی پس کی بر حسینم گریه میکنه فرمود زهرا جان امتی میان جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ مثل مادر بچه مرده بر حسین تو زار میزنن تا این بشارت داد گریه زهرا بنداومد یعنی این روزا با گریه بر عبدالله لبخند رضایت رو داری تو پرونده ثبت می کنی بیچاره اون کسی که این روزا اشک نداشته باشه بعد فرمود فاطمه جان باید یه قولی به من بدی قیامت تو از زن هاشون شفاعت کنی من هم از مردا شون شفاعت می کنم شب هشتم امشب باید گریت با روزای دیگه فرق کنه چرا چون نوشتن تا اینجا صدای گریه حسین و احدی نشنیده بود اما وقتی اومد بالا سر علی اکبر فَبَكَا بُكَاءً عالیاََ جوونیتو امروز گره بزن به جوون ابی عبدالله، آمد خدمت امام صادق علیه السلام ان شاالله تو جلسمون پدر،مادر شهید نباشن؛اگرم هستن من عذرخواهی میکنم، دیشب نتونستم روضه علی اکبر بخونم پیش پدری که داغ جوان دیده بود هرچه باداباد ببخشند منو ؛آقاجان اَلَذِّ لذائذ برای پدر،مادر چیه فرمود:اینکه خدا به اونا فرزندی عنایت کنه،این فرزند جلو چشم این پدر مادر بزرگ بشه؛به سن جوانی برسه، پرسید آقا تلخ ترین لحظات برا همین پدر،مادر چیه حضرت فرمود:اینه؛ این جوون جلو چشم همین پدر،مادر پرپر بشه بعضیا نوشتند تا روایت به اینجا رسید راوی دید امام صادق علیه السلام داره گریه میکنه اخ : لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ یه جوری علی اکبرش رو راهی کرد، مرحوم شیخ جعفر مینویسد: نگاه یک پدر به پسر هفت جوره اما نگاه حسین به علی اکبر هیچ کدوم این هفت نگاه نبود یه نگاهی کرد، تا حالا به هیچ کدوم از بچه هاش اینجوری نگاه نکرده بود؛ فَنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ آیِسٍ مِنْهُ این نگاهی که اگه بری میدون دیگه برنمیگردی نگاه مایوسانه کرد بذارید روضه رو از همونجایی بخونم که ارباب ما اومد کنار بدن علی اکبرش" پدر،مادرای شهدا ببخشند، نمک به زخمشون نپاشیده باشم اما میخوام بگم هیچ کدومتون جون دادن بچه هاتونو ندیدید هر کدوم از بچه هاتون که جون دادند،رفیقاشون بالاسرشون بودند هیچ کدومتون خنده ی دشمن رو به افتادن بچه هاتون ندیدید مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد حسین آمد اما چه آمدنی دیگه نتونست رو پاهاش راه بره هفت قدم رو زانوهاش قدم برداشت بزار روضه رو برگردونم مسیر دیروز هیچ روزی ما بدون مادرش روضه نمیخونیم؛دیروز گفتم بعضیا تو جواب ابی عبدالله گفتند فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ مِنّا بُغْضاً لاَبِیکَ  یعنی ما از بابات علی بدمون میاد بخاطر این میخوایم بکشیمت؛ حالا این اولین علی خانه ی حسینه؛ به عشق باباش علی نامش رو علی اکبر گذاشته وقتی اومد میدون همه اوناییکه بُغْضاًأميرالمؤمنين بودند محاصره ش کردند واای دیگه نگم چه کردند همین قدر بگم این مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه رفت وسط قلب لشگر دشمن فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً صورت گذاشت رو صورت علی اکبر بلند بلند داره گریه میکنه وَ نَادَى بِأعْلى صَوْتِهِ وَلَدی علی وَلَدی علی هفت مرتبه هر چی صدا زد جواب نیومد؛همه دیدند دیگه حسین هم حرکت نمیکنه قلبش اینجا از حرکت افتاد اما هنوز یه نفر رو داره تو خیمه ها او میدونه چه جوری دل حسین رو به دست بیاره راوی میگه دیدم از بالا بلندی یه خانمی هی زمین میخوره هی بلند میشه؛ هی میگه "وا اُخَیّا" بعد میگه "وابن اُخَیّا "اول نگران جون حسین ان شاالله اربعین کربلاتو امضا کنه علی اکبر بری از پایین پا عرض ادب کنی به خدا هروقت از اونجا مشرف میشیم که انگار میبینیم حسین داره ضجه میزنه در حسرت یه دونه جواب علی اکبر مونده. تا صدای نفس نفس زدن زینب رو فهمید بی معطلی بدن رو رها کرد یادم نمیره بچه بودم مادرمو جلو چشم خودم زدن دیگه نمیذارم اینجا تکرار بشه زود زینبو برگردوند مبادا چشم نامحرمی مزاحم ناموسش باشه امان از عصر روز یازدهم
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 تاسوعای حسینی دعا کنید که سقا ... پاش برسه به دریا مشکو پرازآب کنه، بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل ... میخوای بشنوی؟ نمیتونی بشنوی، تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی چه برسه به واعطشا... اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی ... دعا کنید که سقا... پاش برسه به دریا مشکو پرازآب کنه، بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل ... ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛ اما تعبیر حسین اینه 《أَطْلُبَ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ الْمَاءِ》 حالا که میخوای بری برو امافقط برو آب بیار، یه جمله هم بهش فرمود، من نمیدونماین جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه فرمود:عباس من تو پرچمدار منی! 《لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي》 یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه، فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند، دنبال عباس رفتن، یه جا گیرش بندازند... رفت تو شریعه، دوس داری امروز داد بزنی میدونم اما اروم گریه کن مشکو پر از آب کرد، با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه، مرکبش نوشید؛ 《فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》 آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام و که《الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَي الظَّمَإِ》ست برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم، کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟! 《فَرَمَی الماء》آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس و نشناختی! نانجیب تو مَهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم!《فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》 تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده، تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا منو ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد، یا صاحب الزمان! نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد: مشکو به دندان گرفت؛ هنوز داره به سمت خیمه ها میاد... اخ یارب مکن امید کسی را تو ناامید... تا تیر به مشک آب زدن نوشته اند: 《وَقَفَ مُتِحَیرا》 سرگردان،متحیر... دست نداره که بجنگه، آب نداره که به خیمه ها برگرده... ! بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم: مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد، اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم ایت الله آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛ اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد، حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛ فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون بیاد بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛ این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن... ... اومد کنار بدن برادر (فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند) سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین 《فَوَقَفَ مُنحَنیا》... زبان حال بگم: تو مثل جون عزیزی، اگر که برنخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی... ...
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 خواهی بروی کنارنهرعلقمه بنشینی برسقای کربلاوعلمدارحسین،عباس صلوات -بخوان دعای فرج راکه دعااثردارد دعاکبوترعشق است ودوبال دارد بخوان دعای فرج راکه امام زمان زپشت پرده ی غیبت زکرده های ماخبردارد ⬅یاصاحب الزمان،امشب شب نهم محرم،شب سقای کربلا،عموتون ابوالفضله..یاصاحب الزمان امشب کجاخیمه زدی؟ حالاصدابزن....اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن... -امشب هوای روضه سقاگرفته ام امشب دل ازاهالی دنیاگرفته ام یابن الحسن بهانه ی دیدارحاضراست چون روضه عموی شماراگرفته ام یاصاحب الزمان2-خودتون فرمودید:هرکجا نامی ازعموم عباس برده بشه سراسیمه میام،آقاقدم برچشم شیعیان بگذاریدوبیاییدبه مجلس ما... شب تاسوعاست.شب آقامون ابوالفضله.. شب تاسوعاست.امشب درخانه باب الحوائج حضرت عباس اومدیم.بگو یاکاشف الکرب عن وجه الحسین ای کسیکه کرب واندوه راازحسین دورکردی! ای کسیکه پناهگاه حسین بودی.. چون هرموقع امام حسین علیه السلام عباسشومیدیدخوشحال میشد..غم واندوه آقاازبین میرفت.. اما کربلاییا!امون ازاون وقتیکه امام حسین تاابوالفضلودیدعوض اینکه خوشحال بشه،دیدند چهره آقا پرازغم شد...جگرش سوخت. مگرچه دید؟ یوقت دیدن:علمدار دستهاشوازبدن جداکردند،فرق سرشکافته..بدن غرقه خون وتیرونیزه بربدن... صدازد:آلان ان کسرظهری---یعنی برادرم کمرم شکست غمه دل بیشماره یاابالفضل ندارم راه چاره یاابالفضل پس ازتوساقیه بی مشک وبی آب که میمیره شیرخواره یاابالفضل 🔸دیدنداباعبدالله داره برمیگرده،اما یک دست به کمرویک دست قبضه شمشیر... اومدجلو،عمودخیمه عباسوپایین انداخت...یعنی اهل حرم دگرعلمدارندارم..سپه دارندارم.. ای اهل حرم میروعلمدارنیامد سقای حسین.سیدوسالارنیامد 🔸هرکی حاجتداره .گرفتاره.غم داره.جوونداره.مریضداره ..کربلامیخواد.بسم الله گرفتارم 2ابوالفضل گره افتاده درکارم ابالفضل دعایی کن دوباره چندوقتی است هوای کربلادارم ابالفضل سبک دشتی 😭😭😭 تموم زندگیم قربون عباس فدای دیده ی پرخون عباس. سرناقابلی داروم که اون هم. کنوم فرش کف ایوون عباس. اباالفضل. ابالفضل. یاابوفاضل. دوای هرچه دردی یاابالفضل. طبیب دوره گردی یاابالفضل. ندیدوم مثل تومن دردوعالم. خدایی خیلی مردی یاابالفضل. ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دلم ازرنج ومحنتها شکسته همه درها برویم گشته بسته. جز این درگه که باز است ونبسته. بگیرد
دعا کنید که سقا … پاش برسه به دریا ۲ مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل … میخوای بشنوی؟نمیتونی بشنوی،تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی چه برسه به واعطشا…اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی … دعا کنید که سقا…پاش برسه به دریا ۲ مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها عمو عمو ابالفضل … ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛ اما تعبیر حسین اینه”اُطلُب لهذه الاطفال الماء” حالا که میخوای بری،برو فقط برای این بچه ها آب بیار،یه جمله هم بهش فرمود،!فرمود:عباس من! تو پرچمدار منی! “لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری”یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،دنبال عباس رفتند،یه جا گیرش بندازند…رفت تو شریعه،مشکو پر از آب کرد،با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،مرکبش نوشید؛”فذکر عطش الحسین فرمی الماء علی الماء”آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام رو که “ماء العَذب علی الظَمئا”ست برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟! “فرمی الماء”آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس رو نشناختی! نانجیب تو مهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم! تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا مرا ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،یا صاحب الزمان! نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…” دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:مشکو به دندان گرفت؛هنوز داره به سمت خیمه ها میاد… یارب مکن امید کسی را تو ناامید… تا تیر به مشک آب خورد نوشته اند: “فَوَقَف متحیرا” سرگردان،متحیر… دست نداره که بجنگه،آب نداره که به خیمه ها برگرده…یا صاحب الزمان! بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد، حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن…آی حسین… اومد کنار بدن برادر(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین”فَوَقَفَ مُنحَنیا…”زبون حال بگم: تو مثل جون عزیزی،اگر که برنخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی… آی حسین … شب نهم محرم
اقا ابالفضل ع کاروان اسرا به مدینه همیشه روی لبم ذکر یا ابالفضل است چرا که حضرت مشگل گشا ابالفضل است دودست داده به راه خدا پس چه عجب اگر که معنی دست خدا ابالفضل است اگه مادر داری خدا حفظش کنه ، اگر مادر از دست دادی سر سفره مولا مهمون بشه ( قدر مادراتونو بدونیداا) همیشه به من یاد داد مادرم تنها ، پسرم مادر فدات بشه دوای درد گرفتارا ابالفضل است خود امام زمان گفته هست میاید به مجلسی که دران ذکر یا ابالفضل است روضه ام این یه جمله باشه قافله که بر میگشت سمت مدینه ، امام سجاد گفتن بشیر زود تر از ما یه پرچم سیاهی به دستت بگیر برو مدینه کوجه پس کوچه های شهرو داد بزن بگو ای اهل مدینه چه اروم نشستید اون قافله ای که با حسین رفت بی حسین داره بر میگرده اون قافله ای که علمدار داشت ابالفضل داشت بدون ابالفضل داره بر میگرده این قافله دیگه سه ساله نداره این قافله دیگه علی اصغر نداره قاسم نداره محمد نداره عون نداره این قافله دیگه علی اکبر نداره ،، عبدلله نداره همه رو کشتن بشیر میگه جلوتر اومدم مدینه کوچه پس کوچه ها داد میزدم ای اهل مدینه قافله داره میاد ،، ولی حسین نداره ،، عباس نداره چون از ابالفضل خوندم این جمله رو میخوام بگم بشیر میگه اومدم به یه جایی رسیدم به بی بی ام البنین برخورد کردم ، تا بی بی نگام کرد یه صدایی زد صدام کرد بشیر از کربلا چه خبر از حسینم چه خبر صدا زدم بی بی جان دستای عباستو قلم کردن خانوم تا این جمله رو گفتم گفت بشیر به من بگو از حسین چخبر دوباره صدا زدم بی بی تیر به چشمای عباست زدن دوباره صدا زد بشیر به من بگو از حسین چخبر چیشد یه نگاهی کردم گفتم بی بی جان مگه مادر ابالفضل نیستی چرا هی سراغ حسین و میگیری یه نگاهی کرد گفت بشیر حسین مادر نداره یاصاحب الزمان دلت اماده هست برات بخونم دلتو ببر اون لحظه ای که صدای ابی عبدالله بلند شد گفت عباسم نیزه زار امده ام یا تو پر از نیزه شدی یه جمله ای رو میخوام تصور کنی الله اکبر از ادب این بزرگوار از ادب بی بی از ادب مولا ابالفضل،، اگر شد ابالفضل از سر ادب شد تا اومد بالا بدن ابالفضل ببینم حقشو ادا میکنی یا نه ابی عبدالله یه نگاهی کرد دید بدون دست رو زمین افتاده داره دست و پا میزنه بگم یا نه گفت داداش دست ندارم تکیه بدم از جا بلند شم تو از راه رسیدی داداش ناله ات میرسه کربلا یا نه پناه حرم ،،کجا میخوای بری بگو ،،برادرم بدرقه راه تو چشمای ترم ،، اهسته تر برو داداش مضطرم هیچ جا ابی عبدالله دست به کمر نگرفت، اما وقتی از کنار بدن ابالفضل بلند شد دیدن مولا دست به کمر گرفته،، میگه کمرم شکست میدونی چرااا اخه یه نامردی صداشو بلند کرد حالا حمله کنید دیگه ابالفضل نداره یا صاحب الزمان این دوخط رو شاید بعضی ها بلد باشید، ناله شو شما بزنید خیلی شاعرش جانسوز گفته گفته سر عباس تا سر نی رفت سادات منو ببخشن سر عباس تا سر نی رفت خیمه ها گر گرفت بلوا شد همه ناموس داریم تا که فهمید بی علمدار شده ایم سر یه گوشواره دعوا شد یا حسین .....
‍ ❣﷽❣ 🌾 🌾 شنیدی کنار دو بدن امام حسین ع بلند بلند گریه کرد اگه بگم یکی کنار بدن علی اکبر، دیگری کی نالشو میزنی؟ ⬅️امام حسین کنار دو بدن ناله زد بلند زد کنار دوبدن امام حسین بغضشو شکوند، دیگه نگفت دشمن شاد میشم ، دیگه حسین دلش آتیش گرفت. یکی کنار بدن پسرش علی اکبر یکی هم کنار بدن ابالفضل هی میگه وای برادرم...برادرمو کشتند حسین.... وای وای سرو روی زانو گذاشت، داره بتا دستای نازنینش خاک و خون رو از چشم عباس پاک میکنه، یک چشم تیر خورده، یک چشم خون گرفته، داره این خونها رو پاک میکنه، غمی که عباسُ کُشته اینه که چرت نمیتونه بلند شه ادب کنه، آقا دست نداره، ای حسین حسین... یه مرتبه ابی عبدالله دید از این چشم سالم داره اشک میریزه عباسش گاهی هم این پارو رو زمین میکشه، صدا زد عباسم دیگه برادریت رو ثابت کردی، چرا گریه میکنی؟؟؟ میدونی چی گفت...صدا زد حسبنم دارم گریه میکنم برای بچه های تشنه... حسین.... (امروز بلند بلند گریه کن، امروز بگو یا ابالفضل من برات کربلا میخوام امروز بگو عباس من شفای مریضمو میخوام، امروز بگو عباس من میخوام دردم دوا بشه) (نمیدونم ابی عبدالله با چه حالی جانب خیمه رفت، اما من اینو جایی ندیدم از یه روحانی شنیدم، گفت همین که آقا برگشت خبر رو با کشیدن تیرک خیمه به زینب داد، اونی که مراد منه، دیدن سکینه جلو اومد) ⬅️گفت بابا کاش زبونم بریده میشد نمیگفتم تشنمه... 🌾بابا عمویم تشنه میدان رفت 🌾من نخواهم آب گو عمو آید بابا آب نمیخوام ، بابا این بچه ها دارن میگن عمو عباس بیاد بابا خودم دیدم عمو دو سه روز آب ننوشیده بود میگن ابی عبدالله یکی از گریه هاش تو کربلا اینجا بوده، دیدن زانو زد، دستاشو باز کرد رقیه و سکینه و بچه هارو بغل کرد...صدا زد بچه ها غمو دیگه بر. نمیگرده... 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈