|⇦•عجز اگر آید به دیدارم...
#قسمت_اول
/ #روضه
و #توسل به
#_حضرت_رقیه_سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدمجید #بنی_فاطمه
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه اُحد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر، افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح بابِ عِلمِ طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شُعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر این سقف کبود
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
*بی بی جان! خیلی ها گرفتارن... خدا رحمت کنه اون پدرا و مادرایی که وقتی گرفتار می شدیم، میگفتن: یه سفره ی رقیه پهن کنین، من نمی دونم چرا سفره ی حضرت رقیه یه نون و پنیر بیشتر نداره، زیاد رنگی نیست، یعنی میخواد بگه: بچه وقتی گرسنه میشه، با یه لقمه ی نون و پنیر گرسنگیش تموم میشه، هی رقیه توی خرابه میگفت: بابا! دلم درد میکنه...*
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روزِ محشر بی حسابش میکنم
سفره دارِ روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این، ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
*دلم برا داداشم علی اصغر تنگ شده، همه دختر بچه ها دوست دارن داداش کوچیکشون رو بغل بگیرن...*
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامَحرم حجابش میکنم
#شاعر میلاد حسنی
*بابا! حُرمتم رو نگه نداشتن، بابا غرورِ دخترت رو شکستن، بابا! یادگاری های علی اکبر رو فروختن، بمیرم برات بابا! هی میگفت: عمه! کی بابام میاد؟ خیلی باهاش حرف دارم، خیلی باهاش درد و دل دارم، اما وقتی سر رو آوُردن، همه دردا یادش رفت، گفت: بابا! من میدیدم یزید داره با چوب به لبات میزنه، لبِ تو اینجور باشه، لبِ دخترت سالم؟...*
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
|⇦•مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا...
#توسل به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری، یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری، یابن الزهرا
با واژه ی مادر شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری، یابن الزهرا
*اومدي به امامِ زمانت تسليت بگي، اومدي تو اين مجلس روضه، كمكِ امامِ زمانت باشي...*
ای وایِ مادر های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری، یابن الزهرا
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری، یابن الزهرا
*ما هم اومديم با شما گريه كنيم تا شما تنها نباشيد آقاجان!...*
آقا! تنم، مالم، همه جانم فدایت
آماده ام بر جان نثاری، یابن الزهرا
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از نداری، یابن الزهرا
از این که هستم دوستدارِ مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری، یابن الزهرا
*مُحرم همه ميان برا عزاداريِ ابي عبدالله، اما فاطميه ها خوصوصيه فقط مَحرم ها ميان عزاداري و روضه، هر كسي رو راه نميدن تويِ روضه ي حضرت زهرا...*
تا این که باشم زائرِ قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
زهرا به زهراها شده تبدیل یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری، یابن الزهرا
#شاعر محمد فردوسی
* بي بي فرموده بود: علی جان! من رو شبونه غسلم بده، شبانه دفنم كن... فضه ميگه: اميرالمؤمنين به بچه ها سفارش كرد، بچه ها بي قراري نكنيد، بلند بلند گريه نكنيد، همسايه ها نَشنَوَن، كسي نفهمه، ديدن اين نازدانه ها آستين به دندان گرفت، مثل ابر بهاري گريه ميكنن....
اسماء آب مي ريخت، بدن زهرا رو امیرالمؤمنین غسل ميداد، يه مرتبه ديدن علي سر به ديوار گذاشت، صدا ناله اش بلند شد: واي، واي... اسماء گفت: آقاجان! فرموديد همه آروم گريه كنن!؟ فرمود: اسماء! ببين آب كه ميريزم خونابه مياد، بعد از نود و پنج شب و روز خون قطع نشده، اسماء! زهرا دردش رو به من نگفت...
يه جمله روضه ي من، ميخوام بگم: یا امیرالمؤمنین! شما بدنِ بي جانِ زهرا رو غسل ميداديد، چشمتون خورد به جايِ زخمِ مسمار، خونابه ديدي طاقت نيآوُردي، اما من بميرم برا دخترت زينب، خدا برا هيچ خواهري نيآره، آقا امام محمد باقر مي فرمايند:" لَقَدْ قُتِل بِالسَّيفِ وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ و بِالعَصَا" نيزه دار نيزه ميزد، با چوب ميزدن، با عصا ميزدن، يه جاي سالم روي بدن حسين نبود...*
به سمت گودال از خيمه دويدم من
شمر جلوتر بود دير رسيدم من
سَرِ تو دعوا بود، ناله كشيدم من
سَرِ تو رو بردن، دير رسيدم من
* يكي داره عبا رو ميكَنه، يكي داره عمامه رو ميكَنه، ساربان دنبال انگشترِ، خولي سر رو برداشت و بُرد...*
هجوم آوُردن همه سمتِ پيكرت
جلو چشمِ مادرت
برا بُردنِ سَرت
شلوغِ گودال، همه هلهله كنان
شمر و خولي و سنان
دست پر دارن ميان
پنچه گذاشته لابه لاي موت
خنجرش رو گذاشته روي موت
بميره خواهرت كه با نوك ني
اينجوري كرده زير و روت
اَلسَّلامُ عَلَي مُرمّل بالدّما
مُقَطَّعُ الاَعضا
من بي وضو موي تو را شانه نكردم
حالا به دنبالِ سرت بايد بگردم
سري به نيزه بلند است در برابر زينب
خدا كند كه نباشد سرِ برادرِ زينب
*صدا بزن: حسين!..
14001014-mirzaei-roze.mp3
3.77M
|⇦•مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا...
#توسل به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی•✾•
●━━━━━━───────
|⇦•ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام...
#توسل به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام
صاحب عزایِ خونجگرِ فاطميه ام
ايام می رود به اميد ديدنت
يك بار رد شو از گذرِ فاطميه ام
دست مرا بگير و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سَفرِ فاطميه ام
*مگه میشه برای مادری مجلس ختم بگیرن پسرش نیاد، دَمِ در واینسته، به همه خوش آمد نگه، آقا! امشب یه سری به مجلس ما هم بزن، به ما بیچاره ها هم یه نظری کن...*
آقا! گناه، روزیِ چَشمِ مرا گرفت
رزقی بده به چشم ترِ فاطميه ام
با خود هميشه گفته ام آيا نمی شود
ديدار روی تو ثمرِ فاطميه ام
* این روزا اومدم تو مجلسِ مادرت، گفتم شاید به منم نگاهی کردی...*
وقتی شنيده ام كه ميايی به روضه ها
هر شب اسير و در به درِ فاطميه ام
پايان راه سينه زنی ها شهادت است
ای كاش گُل كُند هنرِ فاطميه ام
در می زنم كه اِذن عيادت دهی به من
با اين اميد پُشتِ دَرِ فاطميه ام
#شاعر محمد بیابانی
*روزای آخرِ عُمرِ بی بی، زنهای مدینه اومدن برای عیادتش، اما فاطمه کسی رو راه نمیداد، اومدن خانم اُمِّ اَیمَن رو واسطه کردن، اُمِّ اَیمَن اومد گفت: خانوم! زنهای همسایه میخوان شمارو ببینن، خیلی اصرار دارن، بی بی اجازه عیادت دادن، این خانوم ها اومدن دورِ بسترِ زهرا، گفتن: دخترِ پیغمبر حلالمون کن، اختیارِ ما دستِ مردامونه، اجازه ندادن بیاییم عیادتت، بی بی فرمود:من از شما یه گلایه ای ندارم، چرا اون لحظه ای که من روی زمین افتادم، می دیدید دورم نامحرما جمع شدن، چرا نیومدید من رو کمک کنید؟ خواستم علی رو صدا بزنم، دیدم دستاش رو بستن، صدا زدم:" یا فِضَّهُ خُذینی" فضه من رو دریاب بخدا محسنم رو کشتن، هیچ کسی نیومد زهرا رو یاری کنه...اما نه یه عده اومدن زهرا رو یاری کردن..*
ای که در کوچه ها افتادی
زیرِ دست و پا
جلوی چشمای بابا افتادی
چهل تا بی حیا
بی خبر از خدا
میزدنت تو را
چرا چرا چرا
*چهل تا مرد جنگی اومدن کمک، هر کی میرسید یه ضربه به زهرا میزد، اینجا دیدن دستِ علی بسته است، مادر رو غریب گیر آوُردن، کربلا هم دخترش زینب رو غریب گیر آوُردن، هر کی میرسید زینب رو میزد، ای حسین!...*
هر چه او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدن زینب را
یک نفر مانده بود در گودال
صد نفر میزدن زینب را
تیغ هاشان که ماند در گودال
با سپر میزدن زینب را
خوابشان برد بچه ها در شب
اما تا سحر میزدن زینب را
* با تمام وجودت صدا بزن: حسین!...*