#روضه_حضرت_علی_اکبر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
( صاحب مَعالیُ السِبطِین میگه : چند جا امام حسین به حال احتضار دراومد ، یعنی چی ، یعنی به حال مرگ دراومد ، یکیش اون موقعی بود که علی اومد گفت بابا اجازه بده برم ... ، یه نگاه به قد و بالاش کرد ، سرش رو پائین انداخت گریه کرد ، گریه کرد ... « وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى » ...
ای ساربان آهسته رو
کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم
با دلستانم میرود
#سعدی
آنقدر سخت بود ، امام مظهررافته ، امام مظهر رحمته الهیه ، ... وقتی اجازه داد بهش ، حضرت نفرین کرد ، فرمود : يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي » ... عمر سعد ، خدا رحم ات را قطع کنه ... یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... جای دومی که ایشون میگه حضرت به حالت احتضار دراومد ، وقتی نگاه کرد علی آماده رفتن شد ، یه مرتبه دید خواهرا و عمه هاش از خیمه بیرون ریختند ، دور علی رو گرفتند ، هر کسی یه زبان حالی داره ، یکی میگه علی مواظب خودت باش ، یکی میگه علی بابام غریبه ... اینجا ابی عبدالله به حالت احتضاردرآمد ، خیلی منقلب شد ...
محمل بدار ای ساروان
تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سروِ روان
گویی روانم میرود
او میرود ، دامن کشان
من زَهرِ تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان
کز دل ، نشانم میرود
#سعدی
جای سومی که حضرت به حالت احتضار دراومد میدونی کجاست ؟ وقتی علی اکبر برگشت ، صورتش خون آلود بود ، بدنش مجروح بود ، اومد مقابل بابا ، یه جمله گفت ، بابا داد زد ، بابا گریه کرد ، گفت : بابا « الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي ... » حضرت بغلش گرفت ، بابا بابا بابا ... « يا بُنَىَّ هاتِ لِسانَكَ » زبونت رو بیرون بیار ، ... نمیدونم ، من که نمیفهمم ، هرکسی می فهمه نمیدونم طاقت داره یا نه ؟ وقتی زبونش رو درآورد توو لب بابا گذاشت ، توو دهان ابی عبدالله گذاشت ، خود علی شرمنده شد ، ... بابا من تشنه ترم ... حسین حسین حسین ...
آخ بمیرم ... جای دیگری که حضرت محتضر شد ، به حالت مرک درآمد ، حضرت زینب میگه کنار و پشت خیمه داداشم قدم میزد ، محاسنش رو رودست گرفته بود ، یه مرتبه دیدم رنگش تغییر کرد ، زانواش خمدیده شد ، گفتم حسین جان چی شد ؟ گفت زینبم مگه نمیشنوی ، صدا علی داره میاد ، بابا خداحافظ ... اگه نفس داری نفست رو خرج کن ... حسییین ...
ناگه از دشت
یک صدا آمد
ناله ی «ای پدر بیا »آمد
پدر آمد ولی چه آمدنی
چه کسی گفته روی پا آمد
پورِ زهرا ، کنارنعش پسر
با سرِ زانو ، از قفا آمد
#شاعر_قاسم_نعمتی
( الهی هیچ بابایی ، روزِ حسین رو نبینه ... ، من خودم دیدم ، هم پدر ، هم مادر ... من خودم دیدم تا به یک مادری گفتند جوانت از دنیا رفته ، مادر خورد زمین ، دیگه زانواش گیر نداشت بلند بشه ... )
#روضه_شب_هشتم_محرم
#هیت_ثارالله_قم