eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلچین ( سلام الله علیها ) ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه به دستِ لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد ؟ رسیده باز به حیدر شکایتی تازه ؟ نفس کشیدنِ پهلو شکسته آسان نیست ... ! مصیبتی است و وَ پشتش مصیبتی تازه
﷽ حرف‌ از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه از تشـــنگی لب ِ پســـرت ســـوخت فاطمه حرف از کفن شد و کفـــنت ناله زد حسین خونابه هــــای پیرهــــنت نـــاله زد حسین ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈    
روضه فاطمه زهرا(س‌) گریز پیامبر (س) گریز حضرت رقیه س بسم الله الرحمن الرحیم... یا رحمن و یا رحیم... اول مجلس ودعای سلامتی امام زمان باهم رمزمه می کنیم. اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد سراغ گلی را شبانه می گیرد چه حکمت است چون نام فاطمه آید دلم برای گریه بهانه می گیرد بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از غسل کشید آی مادر.. امیرالمومنین بدن زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببنده، زینبین روصدا کرد، حسنین روصدا کرد بیاید از مادر توشه برگیریدآخه دیگه دیدارها میمونه برا قیامت ، روایته بچها خودشون رورو بدن بدن بی جان  مادر انداختن،(وامصیبتاخیلی سخته داغ مادر ،مادر دارین قدر مادر بدونید ) دارن ناله میزنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین فرموددیدم  صدای ناله ی زهرا بلند شد، بنده های کفن زهرا بازشد یه دست حسنین دربغل یه طرفم زینبین دارن ناله میزنن یه وقت صدای منادی بلند  شد  علی بچه ها رو از روی مادر بردار  ملائکه ی آسمان به گریه شدن، ای بمیرم اینجا فاطمه زهرا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، 😭 یاد شهدا امام شهدا درگذشتگان جمع حاضر ازاین مجلس ومحفل فیض ببرند امابرداران وخواهران عزادار ایام فاطمیه شهادت دخت گرامی رسول الله ای عزیزانی که دلتنگ مدینه شدید ای عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم بگیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . انس بن مالک می گوید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به خاک سپردیم، سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم؛ دیدم که بانویی کنار دیوار ایستاده و گریه می کند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه علیهاالسلام است ان شاءالله هیچ دختری داغ بابا نشان نده امید دختربابای عزیزانی که سایه پدرومادر روی سرتان است قدر این دونعمت بدانید😭😭 شب بود وهوا تاریک بود، جلو آمد، فرمود: انس پیغمبر را به خاک😭 سپردید؟ عرض کردم: بله یا بنت رسول الله. فرمود: دختره دلش سوز😭 داره فرمود چطور طاقت آوردید جسم پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلم را زیر خاک کنید؟ چطور گُل مرا نازنین بابارا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاک بر بدنش افشاندید؟ اتاق را خلوت کردیم، فاطمه علیهاالیلام وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است😭😭.خداکنه کسی😭 تومجلس مانباشه که داغ بابادیده باشه😭 بابا، روزِ فاطمه علیهالسلام شب شد. بابا خوشی فاطمه علیهاالسلام تمام شد. بابا، احترام فاطمه علیهاالسلام پایان پذیرفت. بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه دخترت حمله کنند. بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده😭 است. فاطمه جان طاقت نیاوردی😭 خاک بر بدن بابا بریزند. شما هم یه دختر بودید رقیه اباعبدالله علیه السلام هم یه دختر بوداما اگرامشب با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن.. طواف شمع چون پروانه می کرد به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...😭 چه بلایی سرت آوردن...بابا... سر و روی پدر را پاک می کرد برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم..😭. به قربان سر نورانی تو چرا خون ریزد از پیشانی تو رخ من نیلی از سیلی است بابا لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم...😭 تو از چوب جفا داری نشانه مرا باشد نشان از تازیانه😭 اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... مرا باشد نشان از تازیانه😭 بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... ز تو دارم تمنا جان بابا مرا با خود ببر در نزد زهرا تایپ مداح اهل بیت (ع)احمد بهزادی
س فاطمیه اتش افروز دل است احتجابش یک کتاب کامل است فاطمیه اتشی افروختند خیمه های کربلا را سوختند فاطمیه پشت مولا راشکست میخ در بر سینه زهرا نشست فاطمیه ناله زهرا میزند داد مظلومیِ مولا میزند فاطمیه صورتی نیلی شود تا رقیه شاهد سیلی شود 🏴🏴🏴🏴 عرضه داشت علی جان بدنم رو شبانه غسل بده، شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، نیمه های شبِ، اسما میگه آب میریختم علی فاطمه را غسل می داد یه وقت دیدم سر به دیوار گذاشت ناله میزنه، گفتم مولا جان شما به ما دستور صبردادی پس چرا دارید گریه میکنید ؟ فرمود اسما الان دستم رسید به بازوی ورم کرده زهرا، دستم رسید به پهلوی شکسته زهرا ، گریه ام برا اینه که زهرا درد دلهاشو به منِ علی هم نگفت.(همه صدا بزنید یا زهراا)۳بار 🏴🏴🏴🏴🏴
السلام علیک یا فاطمةالزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا… ‏ ‏یَا وجیهةً … ‏▪️اشک از دیده خونبار بیفتد سخت است ‏▪️هرکجا بستر بیمار بیفتد سخت است ‏▪️اوج این واقعه را جان علی می داند ‏▪️خانم خانه که ازکاربیفتدسخت است ‏(خدا نکنه آدم مریضه داشته باشه، بخصوص مادر باشه) ‏▪️آنکه مادر شده این واقعه را میفهمد ‏▪️بعدِشش ماه اگربار بیفتدسخت است ‏▪️خواست تا شانه کند موی سرزینب را ‏▪️شانه ازدست گرفتاربیفتدسخت است ‏ 🔰دست توسلی به دامن بی بی دو عالم ، خانم فاطمه زهرا س ان شاالله بری مدینه…اونجا برا غربت زهرا ناله بزنی ان شاالله خانم فاطمه زهرا، شب اول قبر، فردای قیامت ، شفاعت منو شما رو بکنه… (یه لحظه رو یاد کنم و التماس دعا) آی حاجت دارا… ⏪صدا زد علی جان…شنیدم بلال وارد مدینه شده… (علی جان یه خواهش ازت دارم، میشه به بلال بگی یبار دیگه برا منه زهرا اذان بگه…باشه زهرا جان) مولا تو مدینه بلال رو طلبید… بلال اومد محضر امیرالمومنین ع…آقا جان امرتون چیه؟ (صدا زد بلال یادگار پیغمبر یه تقاضا ازت داره… زهرا س سفارش کرده اذان بگی…) صدا زد آقاجان یاامیرالمومنین ع شما میدونید بعد پیغمبر من دیگه به رو مأذنه نرفتم،عهد کردم دیگه اذان نگم. اماحالا که فرموده ی خانمم زهراست، من اذان میگم. ( برید به زهرا س بگید همین امروز اذان میگم) مولا اومد خونه… علی جان آیا بلال سفارش منو قبول کردیا نه؟ (زهرا جان بلال قبول کرد وعده کرده همین امروز اذان بگه) 🔅بی بی صدا زد فضه بسترمو ببر جلوی در اتاق، در اتاقو باز بذار تا من صدای اذان بلال روبشنوم. (اوج) آی حاجت دارا… آی جوون دارا… می‌خوام بپرسم چرا یه خانم ۱۸ ساله ،یه زن جوون خودش بسترشو نبرد. (میدونی چرا؟) آخ بمیرم چون زهرا پهلوش شکسته بود، سینه اش آزرده بود،مریضه بود. (فرود) امان امان۲ بلال وارد مسجد شد نگاهش به محراب مسجد افتاد، جای خالی پیغمبرو میبینه گریه می‌کنه… (با چشم گریون داره از مأذنه بالا میره، میخواد اذان بگه) آخ بلال ➖اذان بگو تا که دل شیدای من آروم بگیره ➖زهراداره از غربت و تنهاییه علی می میره ➖یادت میاد روزایی که بابام میگفت تومدینه ➖که دخترم عمر منه,نشه روزی بلا ببینه ➖ببین حالا حال و روز ما رو ➖خزون این باغ نو بهارو ➖آخ غریبی شیر ذوالفقارو2 (فرود)شروع کرد اذان گفتن « الله اکبر الله اکبر » صدای ناله ی زهرا بلند شد «الله اکبر الله اکبر» زینب دید شونه های مادر داره میلرزه… ‏ ‏ ‏امان امان از دل زینب ‏(مادر رو سجاده نماز داره صدای اذان رو میشنوه) ‏ ‏ یادش افتاد زمانی که بلال اذان می‌گفت زهرا برا بابا آب می آورد ،تا بابا وضو بگیره… ‏ ‏آی دختر دارا ‏… دختر خیلی باباییه… ‏ ‏خانما برا دخترا تون خیلی دعا کنید، برا بچه هاتون دعا کنید برا عاقبت بخیریشون دعا کنید. ‏( ‏بمیرم برا دختر پیغمبر، پیغمبر یه دختر بیشتر نداشت، چه کردند با یادگار پیغمبر چه بلاها که به سرش نیاوردن…) ⚜صدای اذان بلال بلند شد… «اشهد ان لااله‌الاالله» زینب دید گریه ی مادر شدید شد… (آخ بابا مؤذنت داره اذان میگه اما دخترت نمیتونه از جا بلند شه…) آی مریض دارا حالا وقتشه هر کجا صدای منو می‌شنوی ناله بزن بگو… یا زهرا س… ولی امان از اون لحظه ای که مؤذن صدا داد «اشهد ان محمد رسول الله» (اوج) یه مرتبه دیدن مادر با صورت به رو سجاده افتاد… آخ زینب صدا زد حسین جان حسن جان چرا معطلید …برید به بلال بگین دیگه اذان نگه، مادرم از دست رفت. (مردم فوج فوج می اومدن مسجد ، چه خبر شده ، مگه پیغمبر زنده شده بلال داره اذان میگه ، جای خالی پیغمبرو تو محراب می‌بینند دارن گریه میکنند) یه مرتبه دیدن حسنین سراسیمه وارد مسجد شدند، صدا زدن آخ بابا بابا بابا یا علی …به بلال بگین دیگه اذان نگه… (چرا) آخه مادرمون غش کرد… ( ‏بلال از مأذنه پایین اومد این اذان نیمه تمام ماند تو مدینه.) ⏪ ‏ناله داری یه لحظه دلتو ببرم کربلا، آی کربلائیا… ‏بگم بی بی جان میون خونه تو بستر، تو‌خونه خودتون خوابیده بودین، مؤذن رفت بالا مأذنه اذان گفت(با عزت نام باباتون برد خانم جان با احترام نام بابارو برد) شما بیاد پدر افتادی غش کردی ‏اما من بمیرم برا اون بچه هایی که چهل منزل …سر بریده بابارو بالای نی دیدن… ‏ای حسین…۳ ‏همه با هم حسین… 🔅با هرنفسی که میکشم در هرگاه 🔅از مولد خویش تادم قربان گاه 🔅با هر ضربان قلب خود میگویم 🔅القلبُ لَدَیک یا أباعَبدالله ❇️بابی انت‌و امی یا حسین ✳️جان عالم به فدای لب عطشان حسین
1. در به هم خورد.mp3
4.13M
( سلام الله علیها ) در به هم خورد ، ولی حیف که با سرعت خورد ( فکر میکنم همین یه جمله بَسِمون باشه ... ) در به هم خورد ، ولی حیف که با سرعت خورد ضربه را فاطمه این مرتبه با شدت خورد ... قربونت برم مادر جَوونم ، ... ای مادر ، ای مادر ، ای مادر ... نمیدونم خبر داری ، حمله به خونه ی علی ، یک دفعه نبوده ؟ دو سه مرتبه رخ داده ، اما این دفعه با همه دفعات فرق داشت ... ضربه را فاطمه این مرتبه با شدت خورد ... ( چقدر بوده شدّت ضربه ؟ ) پسرش ... نه ، سپرش خورد زمین و زهرا ( توو مجلس بی بی ، نکنه چشمات خشک بمونه ، به چشمات دستور بده ، بگو مگه نمی بینی دارند ازمادرم میگن ؟ نبینم چشمم تَر نشه ؟ ... ) پسرش ... نه ، سپرش خورد زمین و زهرا ضربه ها را پس از آن از دوسه تا قسمت خورد مَردک پست ، که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم بر خورد ... ایستادم به نوکِ پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد ۱۷ آذر ۱۳۹۹
2575_1396115183746_1813160.mp3
2.2M
خدا داند دلم خون گریه می کرد به حالم دشت و هامون گریه می کرد *خدا ان شاءالله هیچ مردی به چه کنم چه کنم‌نندازه صدا زد اسما توآب بریز میخوام‌بدن محبوبم و غسل بدم..اون روز امیرالمومنین فرمود به بچه ها گریه نکن به توکه نمیگم هرجور دوست داری گریه کن* ندیدم زخم پهلو را در آن شب  ولی دیدم کفن خون گریه می کند شب آمد بر سرت تنها نشستم زپا افتاده و در خود شکستم برای مرگ من پس باشد این داغ که من با دست خود چشم  تو بستم  *امروز برا مادری گریه کن که وقتی گریه کرد اومدن گفتن علی به زهرا بگو یاشب گریه کنه یا روز.. بابا آدم مادرش مریض میشه تا یه ناله میزنه همسایه ها درمیزنن، میگن کمک نمیخوای مادرم ما نیمه شب میگفت: آخ پهلوم آخ بازوم مردم گله گی کردن امروز تو دادبزن آخ مادر...* *اجازه میدی یاامام رضا یه جمله بگم ان شاءالله بخونن وگریه کنیم همیشه یه پدر میخواد کاری کنه خونواده رو به پسر بزرگش میسپره.صدازد: حسن جان توبایدحسین آروم کنی توباید زینب آروم کنی.وقتی مادرمیخوایم دفن کنیم نباید بلند گریه کنی.وسطای کوچه علی همچین که زهرا رو بغل گرفته یه وقت شنید پشت سرش آقازاده داره داد میزنه برگشت دید حسن داره گریه میکنه گفت :پسرم چرا داد میزنی توباید خواهرت آروم کنی گفت آخه بابا همین جا بود نامرد یه کاری کرد بگم‌یانه؟ یه کاری کرد مادرم دور خودش میگشت* ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
( علیه السلام ) ( سلام الله علیها ) نمیدونم دلِتو میخواهی مدینه ببری ؟ همه جا سکوت میکرد اما توو مجلس معاویه ، دیدند هر کسی یه حرفی میزنه ، حضرت جوابی نمیداد ، اما تا مُغیره اومد حرف بزنه ، حضرت فرمود : تو دیگه ساکت باش ، تو همونی هستی که آنقدر با تازیانه روی دستهای مادرم زدی ، ... یاالله ... حضرت آقای صدیقی میگفت : رفتم خداحافظی کنم با علّامه حسن زاده عاملی ، گفتم آقا دارم میرم مدینه ، اومدم خداحافظی کنم ... گفت حالا که داری میری مدینه ، بشین برات یه روضه بخونم ، من تعجب کردم ، تا حالا ندیده بودم یه علّامه مثل ایشون واسه من روضه بخونه ، گفتم آقا چه سعادتی ، شما واسه من روضه بخونید ... گفت اما به این شرط که اگه رفتی مدینه ، قبرستان بقیع ، سرِ مزار غریب مدینه ، سلام مارو هم برسونید ، ... آقاجان حتما این کار رو میکنم ... من اینو از خود آقای صدیقی شنیدم ، از زبان یه علّامه داره روضه میخونه : گفت وقتی بی بی دوعالم حضرت زهرا شهید شد ، دیدند امام مجتبی خیلی بی تابی میکنه ، سلمان آمد صدا زد : حسن جان شما داداش بزرگتری ، باید برادرت رو آروم کنی ، زینب رو آروم کنی ، اما تو خودت چرا اینقده بی تابی میکنی ؟ فرمود : سلمان ، اون چیزی که من دیدم ، نه بابام دید ، نه داداشم حسین دید ، نه خواهرم زینب دید ... تعجب کردم ، تو چی دیدی که اینقدر بی تابی میکنی ... الان هم بینِ خانم های با حیا همین رسم هست ، اگر خانم خونه ، دختر خونه ، بخواد از خونه بِره بیرون ، حتی اگه یه پسرِ کوچولو هم داشته باشه ، با خودش می بره ، میگه یه مرد باهام باشه ، ... سلمان ، وقتی دومی جلوی مادرم رو گرفت ، ... به خدا قسم بعضی روضه هارو آدم باید جار بزنه ، ... یا امام زمان عج ، منو ببخش : مَردکِ پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سرِ مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوکِ پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
4. محمد قاضوی.mp3
4.61M
( علیه السلام ) ( سلام الله علیها ) روضه ای که علامه حسن زاده آملی برای آقای صدیقی خوندند ... ماجرای کوچه ...
مجسم کن گلیم خانم درخونه پهنه .حسن یه گوشه حسین یه گوشه ، ام کلثوم یه گوشه زینبم مثل پروانه ای دور مادر میگرده شنیدین توی این نه ساله زندگی باعلی یه جا فاطمه خواهش ازعلی نکرده اما یه وقت صدا زد حسینم بابات علی بگو بیاد کارش دارم .علی خوشحاله خانمش میخوادچی بگه! علی جان یه خواهشی دارم .چیه خانمم؟ علی جان شنیدم بلال اذان گوی بابام اومده مدینه. به بلال بگو دختر پیغمبر سلام رسونده به بلال بگو برو بالای مناره برام اذان بگو علی اومد توکوچه های مدینه تا بلال علی رو دید اشک چشای بلال جاری شد ..علی جان شنیدم هیزم آوردن درخونتو آتیشش زدن.علی جان شنیدم جلوی چشای امام حسن توصورتش سیلی زدن..دیگه چی؟ علی جان شنیدم چهل نفر دربه روی خانمت فشار دادن.. علی جان شنیدم هرموقع فاطمه نفس میکشه خون ازسینش بالا میاد.. صدا زد بلال همه کارایی دادن .بلال دستامو باریسمان بستن .بلال آنچنان مغیره غلاف به بازوی همسرم زد.جگر علی رو مردم مدینه آتیش زدن ....ب لال زهرا دلش گرفته.گفته اگه میشه برو به بلال بگو برام اذان بگه بلال رفت بالای مناره .گلیم مادردرخونه پهنش کردن ...الله میخوادچه خبربشه .الله اکبر بخدا زن ومرد دیدن مادرامام زمان گریش شروع شده..یه نگاه به حرم بالا انداخت بابا یارسول الله بلند شو بابا، بابا بیا نگاه کن فاطمتو خونه نشین کردن..بابا ازوقتی رفتی ازعلی رو میگیرم بابا الله اکبر... یاالله... حسن خسته ،حسین خسته، زینب خسته مادرشون داره جلوی چشاشون بال بال میزنه صدازد بابا منو بغل میکردی بابا میگفتی فاطمه من تو بوی بهشت میدی بابا حالا بیا سینم بو کن بوی خون گرفته اشهدان لا اله الله ..... حسین دیگه طاقتش نمیاد .زینب چیکارکنم؟.خواهرم مادرم داره میمیره خواهرم نگاه کن دیگه مادرم نمیتونه نفس بکشه زینب صدازد حسنم حسینم برید به بلال بگید دیگه اذان نگه اشهدان محمدرسول الله... یازهرا....بابا بیا ببین دیگه دستم بالا نمیاد دستت وبیار بالا هرجا نشستی بگو یازهراااا
روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه میخواهی بگو ، اما حلالم کن نگو من خجالت میکشم اینگونه صحبت می کنی خانه داری می کنی دستاس خونی می شود با چه اوضاعی به ما لطف و محبت می کنی داره نون می پزه ، اما زیر لب هی میگه : آی غریب حسین .. نان بپز باشد ولی دیگر چرا پای تنور از سری خاکستری ذکرِ مصیبت می کنی امشب خونۀ فاطمه اصلاً حرف از جدایی نبود ، تا یه کلمه حرف میزد ، میگفت : اما حسین ... برا هر کدومشون یه جوری حرف میزد اما باز بر می گشت سمتِ حسین ... علی! یادت باشه بچه ام شب ها از خواب می پره،اکثراً بچه ام تشنه است ، هر شب یه کاسۀ آب بالا سرش میذارم ... این خانومی که اینقدر دل نگران بود که آب بالای سر حسین بذارید ، من نمیدونم اون لحظه کنار گودال بود یانه؟ وقتی نانجیب آب هارو دور گودال می ریخت ، هی حسین صدا میزد : آی جگرم ... فکر دوری از حسینت را نکن می بینیش قتلگاهش را تو قبل از ما زیارت می کنی امشب زینب چه حالی داره تو خونه ی فاطمه؟ امیرالمؤمنین اگه این حرفارو میشنوه ، علیِ خیبر شکنه،علیِ پهلوانه،تازه این علی فردا شب اسماء میگه : دیدم زانوهاش داره میلرزه ، دستاش داره میلرزه ... اما بمیرم برا زینب ، این همه درد رو این دختر چطوری تونست تحمل کنه؟ صدا زد : دخترم بیا مادر ، عزیزم برو اون ساروق رو بیار ، رفت آورد از همه جا بی خبر ، گذاشت جلو مادر ، گفت : دخترم میدونی که من دستم کار نمیکنه،خودت این گره هارو باز کن،زینب آروم آروم این گره هارو باز کرد، هنوز نمیدونه چه خبره، یه وقت دید چند تا کفنِ،دخترم همه رو میخوام به تو وصیت کنم ... این یه دونه رو فردا میدی به بابات علی ، وقتی میخواد بدنم رو غسل بده ، زینب داره اشک میریزه ، کفن بعدی رو شب بیست و دوم میدی دست داداش حسنت ، ماه رمضان ازت طلبِ کفن میکنه ، بدن بابات علی رو کفن میکنه ، اما کفنِ آخر ، یه روز میدی دست داداش حسینت،بدنِ حسن رو کفن میکنه، یه وقت دیدن زینب داره اشک میریزه ، گفت : مادر همه رو گفتی ، آخه مگه حسینم کفن نداره ؟ چرا برا حسینم وصیت نکردی؟گفت:برا حسینم،یه پیروهن گذاشتم ، این پیروهن رو اون لحظه ای میدی به داداشت که خداحافظیِ آخر رو میکنه ، زینب! عوض مادر زیرِ گلوی حسین رو ببوس ... شنید وصیت رو زینب ، وصیتِ حسین رو هم عمل کرد،وقتی داشت می رفت ، صدا زد : "مهلاًمهلا،یا بن الزهرا!" بایست وصیت مادرم رو عمل کنم ، زیر گلوی حسین رو بوسه زد ، اما هنوز نمیدونه ، چرا مادر نگفت : پیشونیش رو ببوس ، چرا مادر نگفت : لب هاش رو ببوس .. اما اون ساعتی که اومد بالای گودال،نگاه کرد "والشمر جالسٌ علی صدره" خنجر رو روی گلویِ برادر .... حسین ...
|⇦•مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا... به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا حال و هوای گریه داری، یابن الزهرا این روزها خیلی دلت را غم گرفته دلخسته از این روزگاری، یابن الزهرا با واژه ی مادر شود آهت کشیده در لا به لای اشک و زاری، یابن الزهرا *اومدي به امامِ زمانت تسليت بگي، اومدي تو اين مجلس روضه، كمكِ امامِ زمانت باشي...* ای وایِ مادر های تو می گوید آقا خیلی برایش بی قراری، یابن الزهرا آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر سر را به زانو می گذاری، یابن الزهرا *ما هم اومديم با شما گريه كنيم تا شما تنها نباشيد آقاجان!...* آقا! تنم، مالم، همه جانم فدایت آماده ام بر جان نثاری، یابن الزهرا جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم با عرض پوزش از نداری، یابن الزهرا از این که هستم دوستدارِ مادر تو حتماً مرا تو دوست داری، یابن الزهرا *مُحرم همه ميان برا عزاداريِ ابي عبدالله، اما فاطميه ها خوصوصيه فقط مَحرم ها ميان عزاداري و روضه، هر كسي رو راه نميدن تويِ روضه ي حضرت زهرا...* تا این که باشم زائرِ قامت خمیده دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا زهرا به زهراها شده تبدیل یعنی : در کوچه شد آیینه کاری، یابن الزهرا محمد فردوسی * بي بي فرموده بود: علی جان! من رو شبونه غسلم بده، شبانه دفنم كن... فضه ميگه: اميرالمؤمنين به بچه ها سفارش كرد، بچه ها بي قراري نكنيد، بلند بلند گريه نكنيد، همسايه ها نَشنَوَن، كسي نفهمه، ديدن اين نازدانه ها آستين به دندان گرفت، مثل ابر بهاري گريه ميكنن.... اسماء آب مي ريخت، بدن زهرا رو امیرالمؤمنین غسل ميداد، يه مرتبه ديدن علي سر به ديوار گذاشت، صدا ناله اش بلند شد: واي، واي... اسماء گفت: آقاجان! فرموديد همه آروم گريه كنن!؟ فرمود: اسماء! ببين آب كه ميريزم خونابه مياد، بعد از نود و پنج شب و روز خون قطع نشده، اسماء! زهرا دردش رو به من نگفت... يه جمله روضه ي من، ميخوام بگم: یا امیرالمؤمنین! شما بدنِ بي جانِ زهرا رو غسل ميداديد، چشمتون خورد به جايِ زخمِ مسمار، خونابه ديدي طاقت نيآوُردي، اما من بميرم برا دخترت زينب، خدا برا هيچ خواهري نيآره، آقا امام محمد باقر مي فرمايند:" لَقَدْ قُتِل بِالسَّيفِ وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ و بِالعَصَا" نيزه دار نيزه ميزد، با چوب ميزدن، با عصا ميزدن، يه جاي سالم روي بدن حسين نبود...* به سمت گودال از خيمه دويدم من شمر جلوتر بود دير رسيدم من سَرِ تو دعوا بود، ناله كشيدم من سَرِ تو رو بردن، دير رسيدم من * يكي داره عبا رو ميكَنه، يكي داره عمامه رو ميكَنه، ساربان دنبال انگشترِ، خولي سر رو برداشت و بُرد...* هجوم آوُردن همه سمتِ پيكرت جلو چشمِ مادرت برا بُردنِ سَرت شلوغِ گودال، همه هلهله كنان شمر و خولي و سنان دست پر دارن ميان پنچه گذاشته لابه لاي موت خنجرش رو گذاشته روي موت بميره خواهرت كه با نوك ني اينجوري كرده زير و روت اَلسَّلامُ عَلَي مُرمّل بالدّما مُقَطَّعُ الاَعضا من بي وضو موي تو را شانه نكردم حالا به دنبالِ سرت بايد بگردم سري به نيزه بلند است در برابر زينب خدا كند كه نباشد سرِ برادرِ زينب *صدا بزن: حسين!..