باسلام و احترام و آرزوی قبولی عزاداری همه بزرگواران .
یکی از خواهران مداح تماس گرفتند و برای شفای برادرشون که متاسفانه چند روز در حالت بیهوشی به سر می برند از شما ذاکرین آل الله التماس دعا دارند باشد که به نفس های گرم شما بزرگواران به زودی خداوند این بزرگوار را لباس عافیت و سلامتی بپوشاند .
ان شاءالله
اجرکم عندالله🌸
1_1364505421_221269032047.pdf
664.7K
.
پنجاه و سه نكته از زيارت عاشورا.pdf
ویژه مداحان اهل البیت(علیهم السلام)
#زیارت_عاشورا
#نکته
🕊﷽🕊
⚫️روضه_اسارت
🔘روضه_حضرت_زینب_
🔹سرلوحه عشق است و نزول برکات
🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات
🔹خواهی نشوی لال به هنگام ممات
🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات
🔹خواهی که بگیری ز علی جام حیات
🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات
🔹خواهی که قبول شود زیارات و دعات
🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات
🔹خواهی که بگیری ز خداوند درجات
🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات
یارب الحسین بحق الحسین اشفع صدررالحسین بظهور الحجه
السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
السلام_علیک_یاام_المصائب_یازینب_یازینب_یا_زینب
دهه دوم محرم و ایام اسارت عمه سادات زینب کبری...
ایامی که بیبی با کاروانی همراهه که سرهای بریده، مقابل کاروانه...
وقتی خانم چشمش به سرهای بریده می افتاد اشک از چشماش جاری میشد...غم دلشو میگرفت..
💔ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم
💔بانوی دین، بنت علی مرتضایم
💔ای کوفه با ما اینچنین، رسم وفا نیست
💔مهمان نوازی این چنین با آشنا نیست
کجای عالم دیدی مهمونی وارد شهری بشه سنگ بارانش کنند...
با سنگ و خاکستر پذیرایی کنند...
💔اینجا زمانی مسکن و مأوای ما بود
💔در جای جای کوچه هایش جای ما بود
بیبی رو وارد شهر کوفه کردند....
خاطرات کوفه داره براخانم زینب کبری زنده میشه...
(چه خاطراتی)
مگه چه خاطراتی داره خانم زینب کبری...
خاطرات امیرالمومنین ع یرا زینب زنده شد..
(خاطراتی که وجود خانم زینب کبری رو غرق در ماتم و غم و اندوه میکنه)
💔هرسائلی در کوچه چون محتاج نان بود
💔هر کس غریب و بی کس و بی خانمان بود
💔در خانهٔ بابای ما او را مکان بود
هر فقیری وارد کوفه میشد......خونه امیرالمومنین رو نشونش میدادن...
هر غریبی وارد کوفه میشد.....، سراغ علی و بچه های علی رو میگرفت...
هر کی زمین خورده بود یه یا علی میگفت، مولا به دادش میرسید...
اینجا خونه باباش علی بوده...
این شهر بوی باباش علی میده...
این شهر بوی برادرشو میده....
این شهر بوی حسین میده...
همون حسینی که حالا سرش رو نیزه است...
حالا زینب با کاروان زن ها و بچه ها وارد کوفه شده....
اسیرو بی کس و تنها...
دستای بیبی رو بستن....
از بالا بام خاکستر میریزن...
سنگ میزنن...
💔ای کوفه با ما اینچنین رسم وفا نیست
💔مهمان نوازی اینچنین با آشنا نیست
♻️بگمو التماس دعا
♻️آی حاجت دارا... جوون دارا...آبرو دارا....آی غریب نوازا
یه وقت بیبی زینب نگاه کرد دید یه عده زنها اومدن دارن نان و خرمای صدقه پخش میکنند ...اونم دست اهل بیت پیغمبر...
دست بچه هایی که گرسنه بودنُ شاید چند روز بود که غذا نخورده بودن...
زینب این نان و خرماهای صدقه رو از دست بچه ها میگرفت..
آخ صدقه بر ما اهل بیت حرامه......
امان امان امان
💔این رسم مهمانداری از آل عبا نیست
💔بر نیز بنگر تا ببینی ماجرایم
💔در سینه درد و غم ز خلق الناس دارم
💔بر نیزه پیش رو سر عباس دارم
اینجا یه زبان حالی داره....
یه نگاه کرد به سر بریده عباس...
صدا زد عباسم داداش....
دادلش پاشو حال زینبو ببین...
ای غیرت الله ..
پاشو پاشو ببین زینب اومده اسیری....
زینبی که قامتش رو نامحرم نمیدید...
حالا ما بین نامحرماست...
زینبی که هر وقت میخواست به زیارت قبر مادرش زهرا بره...
امیرالمومنین میگفت جوونای بنی هاشم دور زینبو بگیرید...
نور چراغو کم کنید...
کسی قد و قامت زینبم رو نبینه....
داداش بیا ببین بین نامحرما اسیرم...
ای غیرت الله ..عباسم ...پاشو بیا به داد خواهرت زینب برس....
🖤کوفه چه غوغایی شده
🖤زینب تماشایی شده
هرچقدر ناله داری به ناله های دل بیبی زینب کبری دستتو بلند کن سه مرتبه از سویدای دلت ناله بزن ....بگو یا حسیـــــــن......
.
#روضه_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها _ حاج حسن خلج
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
ای مادر،چهار آفتاب ادرکنی ....
*یا ام البنین*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ....
*ما رو دریاب بی بی*
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ....
ما دست به دامان توییم ای بانو...
*درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت...." اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده..." میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه" آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... "دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ...."
یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل...
اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ...
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ...
ما دست به دامان توییم ای بانو
یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ...
*روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!*
باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر 2
تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر...
*پسرم ، پسرم....
عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ......*
حسین .....
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_ام_البنین_علیهم_السلام
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین
#بازگشت_به_مدینه
#سفره_اباالفضل
#کنیز
❣﷽❣
💚#روضه_امام_حسین_ع
💚#دفتری_حسین_ع 5
💚#روضه_تنور_خولی
ما هدیه کنیم به روح احمد #صلوات
بر آدم و نوح و هم محمد #صلوات
بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
بر خاتم انبیا محمد #صلوات
(#دعا_ فرج)
🌾#السلام_علیک_یاصاحب_العصر_والزمان
☀️خوشا روزی که دلدار من آید
☀️شبی آقا به دیدار من آید
☀️خوشا روزی که ماه من بیاید
☀️به پایان آن شب تار من آید
آقا جان یا صاحب الزمان..مهدی زهرا..
آقا جان آجرک الله فی مصیبت جدک..
☀️خوشا روزی که در دل غم نماند
☀️شب شادی دلدار من آید
☀️خوشاروزی که مُحرم درطواف است
☀️از آن کعبه برون یار من آید
☀️بجز دیدار تو کاری ندارم
☀️بیا تا آخر کار من آید
🚩یا صاحب الزمان..الغوث و الامان
♦️#السلام_علیک_یااباعبدالله
دستتو بزار رو قلبت بگو حسین جان
آقا.. بین من و تو فاصله هاست
(دلت هوای کربلا داره؟
دوست داری کربلا رو ببینی؟)
دوست داری یه شب جمعه ای کنار حرم ابی عبدالله باشی.. اونا عرض کنی
آخ ..دوست داری بین الحرمین باشی..
بگو آقا جااان..
بین من تو فرسنگ ها فاصله است..
اما آقا خودت فرمودی..هر کی هر کجا به منه حسین ع سلام بده منه حسین ع جوابشو میدم.
💢یهسلام میدم با حسرت طرف کرببلا
💢آرزو دارم بمیرم تو محرم آقا
آقا جان
💢غم کربلا منو میکشه
💢دل من فقط به حرم خوشه
⬅️دلتو یه لحظه ببرم کربلا..آی حاجت دارا..آی مریض دارا..آی جوون دارا..آی اونی که التماس دعا داری..
⬅️روز عاشورا هر شهیدی که زمین می افتاد...امام حسین می آورد تو خیمه دارالحرب..
(خیمه دارالحرب خیمه ای بود که شهدا رو اونجا نگهداری میکردند)
آخ چه کردند کربلا...
خدا لعنت کنه اون نانجیبی که ..صدا زد..همه کُشته ها رو از خیمه بریزید بیرون..
جلو چشم زن و بچه سر از بدنها جدا میکردند...
نمیدونم چه گذشت به دل خانم رباب..
نمیدونم مادر قاسم چه کرد..
نمیدونم دختر حسین ع چه کشید..
آخ بیبی زینب کبری چه حالی داشت..
امان امان..
🥀مأمور بردن سر کیه.. خولیه..
دیر وقت رسید کوفه..دید در دارالاماره بسته است..
آخ یا صاحب الزمان..آقا جان ببخش آقا..
درِ تنور و باز کرد
آخ..
⬅️نیمه دل شب،، زنش بلند شد وضو بگیره..دید خونش روشنه..
خدا خونهٔ من که تاریک بود، این نور چیه..
(از کجا این نور میاد)
دنبال نور اومد.. دید از تنوره..
آخ درِ تنورو برداشت..
دید یه سر بریده روخاکستر تنور..
🌿#یاحسیــن
🎆میگه یه مرتبه دیدم چهار زن مجلله،دور تنور نشستند
یکی میگه حسین جان، مادرت حوا به فدای تو..
یکی میگه حسین جان.، هاجر فدای تو..
یکی میگه مریم فدای تو..
یکی میگه آسیه فدای تو..
همه داشتند گریه می کردند.
میگه یه وقت دیدم یه هودجی از آسمان پایین اومد..،پایین اومد،پایین اومد..
این چهار بانوی بهشتی بلند شدند...رفتن کمک کردن یه خانم قدخمیده رو پایین آوردند..
💢خمیده خمیده این بانو اومد کنار تنور..
نشست..سر در تنور کرد..
هی صدا میزد مادرت برات بمیره حسین جان..
آخ غریب مادرحسین
مظلوم مادر حسین
آخ امان از دل زهرا س
(مادر اومده حسین جان)
مادر 3
♦️سلام مادر ببین با من چه ها کردند
(حسین ع داره با مادر درد دل میکنه)
♦️سلام مادر ببین با من چه ها کردند
♦️لب تشنه سرم ازتن جدا کردند
مادر مادر
(دیدی دلت عقده داره میخوای بامادر حرف بزنی، چطورحرف میزنی)
مادر3
♦️ببین موهام پُر از خاکستر و خونه
♦️سَرم اینجا تنم بین بیابونه
آخ مادر
♦️ته گودال که غوغا شد کجا بودی
♦️سر نعشم که دعوا شد کجا بودی
امان از دل زهراس
↔️حالا بیبی داره جواب میده
(حسین جان)
🌾سلام مادرچرا پُر خونه روی تو
🌾سلام مادر بریده کی گلوی تو
(آخ حسینم)
🌾خودم دیدم چه به روز تو آوردند
🌾به پیش من لباس کُهنه ات بُردند
حسین جان مادر
خودم کربلا بودم مادر
همه صحنه هارو دیدم مادر
🔷هلالابننافع میگه صدای العطش حسین ع روشنیدم ،،رفتم ظرفی رو آب کردم گفتم برای فرزند زهراس ببرم..
گفت یه مرتبه دیدم شمرداره از قتلگاه بیرون میاد..
صدا زد هلال کجا میری..
گفتم صدای العطش حسین ع زهراس رو شنیدم براش آب آوردم..
یه وقت صدا زدهلال برگرد..من حسینو سیرابش کردم..
گفتم نانجیب توکه آبی نداشتی..
میگه یه مرتبه دیدم دامن عربیشو زد کنار..
سر بریده حسین..
🔶میگه نگاه کردم دیدم شمر داره میلرزه..
گفتم نانجیب توکه کارخودتو کردی چراداری میلرزی
صدا زد هلال همین که داشتم سر از بدن حسین زهرا س جدا میکردم، یه مرتبه شنیدم صدای مادری بلنده..هی صدا میزد آخ عزیز مادر حسین
غریب مادر حسین
ای مادر3
(دشتی)
🔅اگر کشتن چرا آبت ندادن
🔅چرا زان دُرِّ نایابت ندادن
🔅اگرکشتن چرا خاکت نکردن
🔅کفنبرجسمصدچاکتنکردن
🔅چرا برتن حسینم سر نداری
🔅بمیرم من مگر مــادر نداری
هر چقدر ناله داری تسلای دل خاتم فاطمه زهرا س سه مرتبه ناله بزن بگو
🌻 #یاحسیــن
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
🎆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🎆
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
.
|⇦• امان از کوفه ..
#روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه #دروازه_کوفه_ حاج حسین سازور
●━━━━━━───────
بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله ..
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد"
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت میکرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین ..
صل الله علیک یا اباعبدالله ..
ــــــــــــــــــ
#حضرت_زینب #اسارت
#روضه_دروازه_کوفه
#حاج_حسین_سازور
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
🏴💔 روضه شب جمعه
اگر چه نوکری نکردم
هوایِ کربلاتُ کردم
یه بار دیگه بگو بیامُ
دوباره دورِ تو بگردم
از این زمونه سیر شدم
یه برات امضاء کن
حالا که سر به زیر شدم
یه برات امضاء کن
تو روضه ی تو پیر شدم
یه برات امضاء کن
تو دنیا آروزم زیارتِ آقامِ
هر کی کربلا نره ناکامِ
حَرَمِت قشنگ ترین رؤیامِ
ای آقا….
*شب جمعه، شب زیارتیِ سید الشهداء، کاشکی با امام زمان صدایِ مادرمون رو می شنیدیم،کاشکی با آقامون صدای مادرِ قد خمیده مون رو می شنیدیم،عرش رو بهم ریخته،هی به سینه می کوبه…: “بُنَیَّ! قَتَلوکَ، ذَبَحوکَ، وَ مِنَ الماءِ مَنَعوکَ”
بذار یه مقدمه بسازم،یهو نبرمت اون جایی که امام زمان مثل ابر بهار باریده…لحظه هایِ آخر،لحظه های احتضار،امیرالمؤمنین همه رو ساکت کرد،اما هر کاری کرد دید حسین داره گریه میکنه،اونقدر گریه کرده،چشماش مجروح شده،صدا زد:باباجان! هیچ روزی مانند مصیبتِ تو نیست،مگر روزی که جدم پیغمبر از دنیا رفت…
آقا دید حسین آرام نمیگیره،صدا زد:بیا جلو حسین جان! با این دستایِ بی رمقش اشکای حسین رو پاک کرد،یادش اومد پیغمبر خیلی به صدای امام حسین حساس بود،یادِ شبِ آخری افتاد که زهرا گفت: علی جان! خیلی مراقبِ حسینم باش…
دید حسین آرام نمی گیره،دستش رو بلند کرد،گذاشت رو قلبِ سیدالشهداء،حسین جان! خدا صبرت بده..میگن: فرزند هرکاری بزرگترش کنه یاد میگیره،دست که افتاد رو قلبِ سیدالشهداء،آقا آرام شد….
کربلا که رسید،هرچی خواست زینب رو آروم کنه،وداعِ آخر دید حسین رو رها نمیکنه،دستش رو بلند کرد،گذاشت رو قلب زینب،زینب آرام شد،اهل خیمه دارن عمه جانِ رو می بینن،برو خدا به همرات،برو دعایِ مادرم پشتِ سرت،اهل خیمه میگن: زینب آروم شد،اما لحظاتی گذشت،دیدن خانوم از خیمه اومد بیرون،چادرش رو به کمرش بست،از بالایِ تل سرازیر شد،دید دورِ گودال حلقه زدن…*
خاک به سَرِ من
از غم حسین شکست کَمَرِ من
زدنش جلویِ چشایِ تَرِ من
خاک به سَرِ من
مادرش صدا می زد:پسرِ من
تشنگی کشید و سوخت جِگرِ من
نا نداشت،سقا نداشت
برایِ دست و پا زدن
تو قتلگاه جا نداشت
جون نداشت،سامون نداشت
طاقتِ زخمشُ گرگِ بیابون نداشت
*هر کجا نشستی صدا بزن:حسین…..
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
متن روضه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها(2)-سید مهدی میرداماد

گل زخمهای پیکر صد پاره ی حسین
آیات بیشماره ی قرآن زینب است
الله اكبر،مطمئنم اهل ناله ای،والا به این صراحت نمی گفتم
گل زخمهای پیکر صد پاره ی حسین
آیات بیشماره ی قرآن زینب است
سرهای نوک نیزه همه دستههای گل
تنهای پاره پاره، گلستان زینب است
حسین....بارك الله اهل ناله..بابا این زینب تو دنیا اومده تو بغل حسین بوده،حواسمون رو جمع كنیم بعضی ها راحت از كنارش رد میشن، همه ی مدینه میدونستند علاقه ی این خواهر و بردار چگونه است،هر دختری برا ازدواجش شرط داره،حق طبیعیش ام هست ،اما یه دختر و تو این عالم پیدا كن شب عروسیش بگه،شرط من اینه به عبدالله بن جعفر گفت:عبدالله من هیچ چیز ازت نمیخوام،فقط عبدالله من از حسین جدا بشم میمیرم،عبدالله من یه روز حسینم رو نبینم آب میشم،پژمرده میشم،كجای دنیا دیدید یه خواهری به این شكل،همه ی مدینه میدونستند،اگه زینب حسینش رو به مرگ طبیعی از دست میداد ،همه ی مدینه بهش حق میدادند دق كنه و بمیره،مرگ طبیعی كجا و گودال قتلگاه...حالا با من هستی یانه؟
آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است
حسین.....
ای تشنه لب حسین حسین حسین
عشق زینب حسین حسین حسین
زینبی كه یه روز حسینش رو نبینه،یكسال و نیم از حسینش جدا شده،یك سال و نیم نوشتند بعد كربلا كی باورش میشد،یه روز، ده روز،یك ماه،یك سال و نیم زینب مونده بدون حسین كی باورش میشه
آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است
میخوام دل اونایی كه كربلا نرفتند بسوزونم،كی رفته كربلا؟خیلی ها نرفتند كربلا،خیلی ها كربلا رو ندیدند،چه جوری زندگی میكنید بدون كربلا؟آدم كربلا رو نبینه ناكام ازدنیا رفته.اونایی كه كربلا رفتند حرف من و با ناله اشون تأیید كنند،یكی از سخت ترین لحظه های سفر كربلا اگه گفتید چه زمانی است؟ یكی از سخت ترین لحظه های سفر كربلا ، لحظه ای است كه میخوای از كربلا خداحافظی كنی،وقتی دستت رو میآری بالا
خداحافظ ای بردار زینب
خداحافظ سایه ی سر زینب
حسین...... یعنی میشه یه بار دیگه بیاییم كربلا،هی میری تو حرم هی میای كفشات رو میپوشی،هی میری تو خیابون،هی دوباره برمیگردی،انگار دلت نمیآد خداحافظی كنی،هی با حسرت نگاه میكنی،یعنی نكنه دیگه نیآم،نكنه سفر آخرمه؟ نكنه بمیرم و نبینمت؟بابا مگه چند روز كربلا رفتی،دو روز،نه سه روز،نه یك هفته،اصلاً روایت داریم كربلا زیاد نمونید،عبارت مخصوص كربلاست. بابا سه روز میری كربلا به حرم حسین عادت میكنی،صبح میری نماز، ظهر میری نماز،شب میری زیارت،صبح تا شب بعضی ها تو حرمند،میخوام یه جمله بگم اهل روضه:سه روز حسین و میبینی سخته ازش جدا بشی،آخ امان از دل زینب، پنجاه و چهار سال،میدید حسینش كنارش ایستاده،امان امان امان،بعضی ها جوری گریه میكنند من راه روضه برام باز میشه،امان از دل زینب،من یك شب نمیتونم همه ی روضه ی زینب رو بخونم،آخه اُم المصائب ِ،من از كدوم مصیبتش بگم،اما من یه دونش رو جدا میكنم،حالا كه كار رسید به كربلا، كدوم لحظه؟اون لحظه ای كه نیزه ها رو كنار زد.
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
این شعر و خوندم كه همه بخونند
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او میكشید و من میكشیدم
یه نگاه كرد دید زینب بالای تل زینبیه، دستاش رو گذاشته رو سرش،حسین.......هیچ مقتلی ننوشته لحظه ای كه سر از بدن ابی عبدالله جدا كردند رو كسی دیده باشه،حتی زینب، ابی عبدالله اشاره كرد،این جمله،جمله ی مستندی است،تا نگاه كرد دید زینب بالای تل داره نگاه میكنه،حسینه، پنجاه و چهار ساله زینب رو بزرگ كرده،میدونه این زینب این صحنه رو ببینه دق میكنه،میگن با چشماش اشاره كرد زینب برگرد،بعضی ها نوشتند حضرت فرمود:برگرد خواهرم. تو باید كوفه بری شام بری،اینجا رو نبینی خواهر،زینب برگشت،امر امامه،نمیتونه اطاعت نكنه،دو سه قدم اومد عقب،هنوز به خیمه ها نرسیده، یك دفعه دید زمین داره می لرزه،یه نگاه كرد
سری به نیزه بلند است
حسین.......
ای بی كفن حسین حسین حسین
شما ها دارید میشنوید اینجوری دارید گریه میكنید،شنیدن كی بود مانند دیدن،زینب دید،عبدالله جعفر میگه هرچی بهش گفتم خانم جان بذار بسترت رو ببرم داخل حجره،هوا گرمه،گفت:نه عبدالله برو بستر من رو زیر آفتاب پهن كن كن،خودم دیدم بدن حسینم زیر آفتاب سه روز برهنه و بی كفن،همه بگن:حسین.....
ای خدا به عقیله ی بنی هاشم،به عمه ی سادات،شب بی بی نبود لال میشدم این حرف رو نمیزدم،علمای ما، بزرگان ما میخواستند امام زمان رو قسم بدهند،این جوری میگفتند:"خدا به گرفتار مجلس یزید" فرج امام زمان ما برسان،بلند بگو حسین......