#تلنگر[🌷🦋]
دنیا مثل میدون مسابقه است
🌸🌼🌸🌼 🦋 🌼🌸🌼🌸
کسی پیروزه میدونه
که بیشترثواب جمع کنه
امروزم که عیده ببین
چقد میتونی ثواب جمع کنی!!🤔
وپیروز میدون شی!!!
با انجام بیشترکارهای
خوب میتونی پیروز
میدون شی🤗
امروز کمک به دیگران
کلی ثواب داره رفیق داداش😁
#کار_خوب
#پیروز_میدون
#رفیق_داداش_احمد_حواسش_هست😉
🇮🇷🇱🇧 🇮🇷🇱🇧 🇮🇷🇱🇧
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @TarighAhmad 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
حاجقاسمسلیمانے:
هرڪس به مدارمغنـاطیسی امیرالمومنین نزدیڪتر شد،
این مدار بـر او اثرمیــگذارد؛💫
اوڪمیل بن زیادمیشود❣✨
اوابوذرغفـارے میشود❣✨
اوسݪمـان پاک میشود.❣✨
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
°•|🔆|•° عید غدیر عیداللهالاڪبر و از همہ ے اعیاد بالاٺر اسٺ. ۱۳۹۵/۰۶/۳۰🗓
ٺڪلیف امٺ اسلامے در زمینہ ے هدایٺ و حڪومٺ، در حادثہ ے غدیر معیّن شده اسٺ. ۱۳۸۸/۰۹/۱۵🗓
حادثہ و واقعہ ے غدیر نشانہ ے عظمٺ و جامعیٺ اسلام اسٺ. ۱۳۸۵/۱۰/۱۸🗓
عید مبارڪ غدیر، عید بزرگ خداوند و یڪے از مقاطع بسیار مهم و تعیینڪننده در ٺاریخ اسلام اسٺ. ۱۳۸۳/۱۱/۱۰🗓
غدیر یڪ مسالہ ے اسلامے اسٺ؛ یڪ مسالہ ے فقط شیعے نیسٺ. ۱۳۷۹/۰۱/۰۶🗓
امام خامنہ اے{❤️}
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
بنی-فاطمه-عیدغدیر-سرود9704-1.mp3
5.52M
#کلیپ_صوتی
#اقا_بنی_فاطمه
#مولودی_خورشید_ولایت😍
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@TarighAhmad
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
💠🔹امـام رضـا علیـهالسـلام:
هر ڪه #غــدیر را گـرامی بدارد
در زمــرهٔ شهـــــداء خــــواهد بود.
📗 اقبال الاعمال
✨غـدیـر یک تاریـخ است
تاریخی کـه ابتـدایش مدینـه اسـت
میانـش کربـلا
و انتهـایش ظهـور
و امـروز تنهـا وارث غـدیـر
مهـدی مـوعـود است✨
خـدایـا
لـذت دیـدارش
را بـر مـا ارزانـی بفـرمـا
🍃اَللَّھُـمَ ؏ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🍃
#غدیری_ام
═════🇮🇷🇱🇧═════
@TarighAhmad
┅═══✼❤️✼═══┅┄
#طنزوخنده🌿😂
═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
تو برنامه آشپزی گفت امروز با دم دستی ترین مواد٬ غذایی خوشمزه میپزیم..
مواد لازم:
پنیر ماسکارپونه٬کاسترد٬
پنیر گودا٬فلفل چیلی٬نان تورتیلا..
حالا قیافه من😳😳😳
مامانم😒😐😐😐
آشپزه😂😁😁😁
😂═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═😂
@Tarighahmad
ڪٵنٵݪݦۅنہ👆
+ تو چࢪا مےخندے
با این همہ زخم
ڪہ ساقہ هاے نازڪ دلت ࢪا
خمودھ؟
-چون خدایے داࢪم
ڪہ امیدش دل ࢪا
[-هࢪچند ڪہ ساقہ هایش خمودھ باشد-]
زندھ نگہ مےداࢪد...
#انگیزشی
j๑ïท➺°
.•|@TarighAhmad
🥀🍃
.
.
•راه بهشت، از طَرفِ خانه یِ علی است•
•ای عاشقان! نِشانی از این مستقیم تر؟•
.
.
🥀🍃
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے 🌷 قس
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #بیست_وپنج
ایمان #مراتبی داره و من تو مرتبه ی #پایین گیر کرده بودم😔 و این از هر چیزی برام #دردناکتر بود.😢
فرداش با حانیه تماس گرفتم و قرار گذاشتم...
وقتی دیدمش تازه منظور امین رو از بی قراری فهمیدم.
حانیه بیشتر شبیه کسانی بود که داغ عزیز دیدن.😕😒وقتی منو دید اومد
بغلم و یه دل سیر گریه کرد.😫😭منم گذاشتم حسابی گریه کنه تا آروم بشه.
گریه هاش تموم شدنی نبود،حانیه آروم شدنی نبود.بهش گفتم:
_حانیه!! چی شده؟!!
باتعجب نگاهم کرد و گفت:
_مگه نمیدونی؟! امین داره میره.🙄😢
-کجا؟😊
-سوریه😐
-برای چی؟😊
تعجبش بیشتر شد.گفت:
_جنگه،جنگ..میفهمی؟داره میره بجنگه😕
-برای چی بجنگه؟😊
با اخم نگاهم کرد.😠گفتم:
_مگه ارث باباشو خوردن؟
حانیه که تازه متوجه منظورم شده بود، هیچی نگفت و سرشو انداخت پایین.
سریع تو گوشیم 😈داعش😈 رو سرچ کردم و بهش گفتم:
_میدونی دعوا سر چیه؟..جنگ سر چیه؟😐
عکس های گوشیمو بهش نشون دادم و گفتم:
_ببین.👈📱
سرشو آورد بالا و به گوشیم نگاه کرد.یه مرد وحشی😈 با ریش و سربند ✨لااله الا الله✨ میخواست چند تا آدم دیگه رو بکشه.
حانیه سرشو برگردوند.بهش گفتم:
_ببین.خوب دقت کن..یه مرد با ریش، وقتی #ریش داره اولین چیزی که به ذهن خیلی ها میاد اینه که مسلمانه.👉سربند #لااله_الاالله داره یعنی مسلمانه.👉 میخواد آدم بکشه.آدم ها رو ببین.قشنگ معلومه ترسیدن.قشنگ معلومه اگه گناهکار هم باشن، پشیمونن. اما میخواد اونا رو بکشه.نه کشتن عادی،نه..👈کشتن وحشیانه. این عکس رو تو آمریکا،اروپا،چین،ژاپن و همه ی کشورها پخش میکنن.
👈من و تو مسلمانیم و میدونیم اسلام این نیست.اما اون آمریکایی، اروپایی، چینی وژاپنی از اسلام چی میدونه؟😐😑 این عکس رو ببینن چی میگن؟ میگن اسلام اینه..🙄
👈دعوا سر ارث بابامون نیست.
جنگ سر #اسلامه.. بقیع یه زمانی گنبد و بارگاه داشت اما #وهابی_های نامرد خرابش کردن.یه بقیع مظلوم برای تمام نسل بچه شیعه ها بسه.نمیذاریم حرم خانوم زینب (س) و حرم نازدانه امام حسینمون(ع)رو هم خراب کنن...
👈ما جون مون رو میدیم که اسلام حفظ بشه،👈جون مون رو میدیم تا ذره ای گرد به حرم اهل بیت(ع) نشینه.
👈اصلا جون ما و عزیزامون وقتی فدای اسلام بشه،با ارزش میشه.
یه عکس دیگه بهش نشون دادم.
عکس یه بچه کوچیک که گیر یکی از اون وحشی ها افتاده بود و گریه میکرد.بهش نشون دادم و گفتم:
_ببین.👈📱
نگاه کرد ولی سریع روشو برگردوند.
گفتم:
_ببین،خوب ببین.جنگ سر #انسانیته..اگه جوانهای ما نرن و این وحشی ها نابود نشن چی به سر دنیا میاد؟ اگه این وحشی ها نابود نشن مثل غده ی سرطانی رشد میکنن،دیگه اونوقت هیچ جای دنیا جای زندگی نیست.👌👈درواقع جوانهای ما دارن به همه ی #آدمهای_کره_ی_زمین لطف میکنن.
دیگه چیزی نگفتم...
همه ی اینا جواب سؤالای خودم هم بود. حانیه ساکت بود ولی آروم گریه میکرد. میدونستم تو دلش چه خبره.
تو دلش میگفت خدایا همه ی اینا قبول،درست.😞
ولی اگه داداشم نباشه،اگه شهید بشه،من میمیرم.😣😢حتی فکرشم نمیتونم بکنم،زندگی بدون داداشم؟نه.فکرشم نمیتونم بکنم.
سرمو بردم نزدیک گوشش و آروم بهش گفتم:
_تو مطمئن نیستی داداشت بره شهید میشه.امید داری برگرده.😒ولی حضرت زینب(س)عصر عاشورا یقین داشت امام حسین(ع) بره،دیگه برنمیگرده.😒امیدی به برگشتن برادرش نداشت وقتی گردنشو میبوسید.
چند ثانیه سکوت کردم.بعد گفتم:
_اگه اونقدر #خودخواه هستی که حاضری برادرت فقط بخاطر تو سعادت شهادت نصیبش نشه،امام حسین(ع)رو
#به_لحظه_ی_ناامیدی_خواهرش قسم بده، داداشت برمیگرده.😒😢
دیگه حرفی برای گفتن نداشتم...
یه ساعتی همونجا موندیم.حانیه که حسابی گریه کرده بود به من گفت:
_دیگه بریم.
حالش خیلی بد بود.دربست گرفتم.🚕
اول حانیه رو رسوندم خونه شون.
زنگ آیفون رو زدم در باز شد.
امین توی حیاط بود.تا چشمش به حانیه، که من زیر بغلشو گرفته بودم،افتاد از جاش پرید و اومد سمت ما.بانگرانی پرسید:
_چی شده؟😨
گفتم:...
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #بیست_وشش
بانگرانی پرسید:
_چی شده؟😨
گفتم:
_چیزی نیست.
حانیه رو بردم تو اتاقش.به مادرش گفتم:
_امشب تنهاش نذارید ولی حرفی هم بهش نگید.😊
خداحافظی کردم و رفتم بیرون...
امین هنوز تو حیاط بود.بلند شد ولی بازهم سرش پایین بود.گفتم:
_من هرکاری به نظرم لازم بود انجام دادم.
گفت:
_پس چرا حالش بدتر شده بود؟😥
-وقتی #واکسن میزنن،آدم #اول حالش بد میشه.به نظرم اگه حانیه بهتر نشه،دیگه نمیشه.خداحافظ.
درو بستم و سوار ماشین شدم...
چند بار حرفهام به حانیه رو مرور کردم.
#اون_حرفها_حرفهای_من_نبود.منکه خودم همینا برام سؤال بود.😟🤔
حرفهایی بود که #خدا روی زبونم جاری کرد وگرنه من کجا و این حرفها کجا؟
اون شب تو ✨نماز شب✨ برای حانیه خیلی دعاکردم.
فرداش به مادرش زنگ زدم و حال حانیه رو پرسیدم...
گفت فرقی نکرده...
روز بعدش میخواستم دوباره با مادرش تماس بگیرم و حالشو بپرسم ولی خجالت میکشیدم دوباره بگه فرقی نکرده.😒😥ولی براش دعا میکردم.
حانیه دختر شوخ طبعی بود...
هیچکس حتی طاقت سکوتشم نداشت، چه برسه به این حالش.حتی امتحانات پایان ترم هم شرکت نکرده بود.😔
روز بعد با محمد و مریم رفتیم گچ دستمو باز کنم.
تو راه برگشت بودیم که گوشیم زنگ خورد.امین بود.📲
نمیدونستم چکار کنم.پیش محمد نمیشد جواب بدم.محمد گفت:
_چرا جواب نمیدی؟منتظره.😊
گفتم:
_کی؟😟
-همونی که داره زنگ میزنه دیگه.منتظره جواب بدی.😉
گوشیم قطع شد...
محمد نگاهم کرد.بااخم و شوخی گفت:
_کی بود؟😀
-یکی از بچه های دانشگاه.😊
-اونوقت خانم دانشجو یا آقای دانشجو؟😁
باتعجب نگاهش کردم.یعنی صفحه گوشیمو دیده؟😟ضحی گفت:
_بابا بستنی میخوام.👧🏻🍦
-چشم دختر گلم.😊
جلوی یه بستنی فروشی نگه داشت و با ضحی پیاده شد...
دوباره گوشیم زنگ خورد،امین بود.نگاهی به مریم کردم.😊بالبخند نگاهم کرد و پیاده شد.گفتم:
_بفرمایید
-سلام خانم روشن.مزاحم شدم؟
-سلام،نه.حانیه حالش خوبه؟😒
-خداروشکر خیلی بهتره.تماس گرفتم ازتون تشکر کنم..😊من ازتون خواستم آرومش کنید ولی نمیدونم شما چکار کردید که حتی #راضی شده به رفتنم.👌
صداش خیلی خوشحال بود...
ازپشت تلفن هم میشد فهمید بال درآورده و تو ابرها سیر میکنه.🌷🕊
-خواهش میکنم نیازی به تشکر نیست.
-منکه نمیتونم لطفتون رو جبران کنم. امیدوارم #خدا براتون جبران کنه.👌
-متشکرم.گرچه انتظار تشکر هم نداشتم ولی اگه براتون ممکنه اونجا برای من هم دعا کنید.اگه امری نیست خداحافظ.😒
-حتما.عرضی نیست،خداحافظ😊
محمد بستنی رو گرفت جلوی صورتم و گفت:
_اگه زیاد بهش فکرکنی بستنی ت آب میشه.😁
لبخند زدم و بستنی رو گرفتم.به محمد گفتم:
_داداش شما دیگه سوریه نمیری؟🙂😒
بستنی پرید تو گلوش...😳😣
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #بیست_وهفت
بستنی پرید تو گلوش و سرفه ش گرفت...😳😣
مریم دستمال کاغذی بهش داد و نگاهش کرد. محمد هم به مریم خیره👀👀 شده بود.
منم باتعجب نگاهشون میکردم.گفتم:
_چیزی شده؟!!😟
محمد سرشو انداخت پایین و با بستنی ش بازی میکرد.مریم همونجوری که به محمد نگاه میکرد،گفت:
_چیزی نیست زهراجان.ظاهرا داداشت قراره به همین زودیا بره.😢
صداش بغض داشت ولی نارضایتی تو صداش نبود.رو به محمد گفتم:
_آره داداش؟!!😢😟
محمد گفت:
_تو چی میگی این وسط؟ 😕اصلا برا چی یهو،بی مقدمه همچین سؤالی میپرسی؟😅
مریم گفت:
_چه اشکالی داره خب.بالاخره که باید میگفتی دیگه.تازه کارتو راحت کرده که.😒
بعد یه کم مکث گفت:
_کی میخوای بری؟🙁
محمد همونجوری که سرش پایین بود،گفت:
_ده روز دیگه.😔
با خودم گفتم پس احتمالا با امین باهم میرن... دلم هری ریخت...😥
نکنه محمد دیگه برنگرده.وای خدا! فکرشم نمیتونم بکنم.😣
یاد #حرفهام به حانیه افتادم.من اونقدر خودخواه هستم که #راضی بشم بخاطر من سعادت شهادت نصیب محمد نشه؟
نمیدونم..
شاید هم خودخواه باشم.به چهره ی محمد از پشت سر نگاه میکردم و آروم اشک میریختم.ضحی تا چشمش به من افتاد گفت:
_عمه چرا گریه میکنی؟!👧🏻☹️
محمد و مریم برگشتن سمت من.سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم.
محمد به ضحی گفت:
_شاید چون بستنی ش آب شده گریه میکنه.😁
نگاهی به ظرف بستنی تو دستم کردم،خنده م گرفت.😅
سرمو آوردم بالا.از توی آینه چشمهای اشکی محمد😢 رو که دیدم خنده م خشک شد.
گاهی به مریم نگاه میکرد و باشرمندگی لبخند میزد.😊مریم رو نمیدیدم که بفهمم چه حالی داره.😣
جلوی در خونه نگه داشت...
مامان شام دعوتشون کرده بود.یه نگاهی به مریم کرد،یه نگاهی به من،گفت:
_با این قیافه ها که نمیشه رفت تو،چکار کنیم؟😕🤔
مریم برگشت سمت من و باخنده گفت:
_به مامان میگیم بستنی زهرا آب شده بود،گریه کرد.ما هم بخاطرش گریه کردیم.😄
هرسه تامون خندیدیم.😁😃😄
محمد گفت:
_چطوره بگیم زهرا دلش برای گچ دستش تنگ شده؟😁
بازهم خندیم.😁😃😄
مریم گفت:
_یا بگیم از اینکه از این به بعد مجبوره کارهای خونه رو انجام بده،ناراحته.😄
بازهم خندیدیم...😁😃😄
همینجوری یکی مریم میگفت،یکی محمد و هی میخندیدیم.
مریم به من گفت:
_تو چرا ساکتی؟ قبلا یکی از این حرفها بهت میگفتیم سریع جواب میدادی.😄
گفتم:
_احتمالا نمکم تو گچ دستم بوده که تو بیمارستان جا گذاشتم.😃
بازهم خندیدیم.😂😁😄محمد گفت:
_بسه دیگه.برید پایین.دلم درد گرفت.
میخندیدیم...
ولی هرسه تامون تو دلمون غوغا بود... تو حیاط محمد تو گوشم گفت:
_پیش مامان و بابا به روی خودت نیاری ها.😊
با تکون سر گفتم باشه.😔
اون شب با شوخی های محمد گذشت.
هشت روز دیگه هم گذشت.من تمام مدت به فکر رفتن محمد و حال مریم و خودم و حانیه بودم.
شب محمد با یه دسته گل💐 اومد خونه ی ما؛تنها.مامان و بابا با دیدن محمد همه چیزو فهمیدن.
آخه محمد همیشه دو شب قبل از رفتنش با یه دسته گل تنها میومد خونه ی ما و به ما میگفت میخواد بره سوریه...💐😔
هربار من اونقدر حالم بد میشد که به مامان وبابام فکر نمیکردم.اون شب هم با اینکه حالم بد بود ولی به مامان و بابام دقت کردم.
بابا که همون موقع چند تا چین افتاد رو صورتش.فکرکنم چند تا دیگه از موهاشم سفید شد.😣
مامان تا چشمش به محمد و دسته گلش افتاد با حال زار و اشک چشم همونجا روی زمین نشست.😢😔ولی نه نارضایتی تو صورتشون بود و نه گله ای.
تازه اون شب فهمیدم چه پدر و مادر #صبور و #مقاومی دارم.
محمد هم وقتی حال مامان و بابا رو دید به نشانه ی شرمندگی دستی به پیشونیش کشید و بالبخند مثلا عرق شرمشو پاک کرد.😊✋
رفت پیش مامان،روی زمین نشست.دستشو بوسید و بالبخند دسته گل رو سمت مامان گرفت و گفت:
_بازهم پسرت دسته گل به آب داده.☺️
مامان هم فقط اشک میریخت😭 و به محمد نگاه میکرد.محمد گل رو روی زمین گذاشت و رفت پیش بابا.بابا به فرش نگاه میکرد.
محمد اول دستشو بوسید و بعد شونه شو.بعد بابغض گفت:
_حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم.دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما...😊☝️
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#بشتابیـــــد 🏃♂ #بشتابیــــــد 🏃♂
یهچالشخییییـلےجذابداریم
چهچالشیییی 😃👇🏻
ازنوعسینزدنے 👀😉
بهاینصورتڪهشماقسمتےازوصیتنامه شهیداحمدیاهرشهیدےڪهدوستشدارید روبراےمامےفرستیدوماهمبنرےرودر اختیارشماقرارمیدیموشمااز
🗓 25 تا 30 مرداد فرصتداریدڪه بنرتونرو براےڪانالهاوگروههایےڪه عضویدبفرستیدوسینجمعڪنید.😁👀
اعلامبرندهروز 30 مردادمصادفباجشن مجازےتولدشهید 😍🎈
بهنفرات {اول} تا {سوم} جوایزنفیسے اعطامیشهــ😉👌🏻
1⃣:نفراولگاردگوشے
باعڪسرفیقشهیدفردبرنده
2⃣: نفردومڪتابملاقاتدرملڪوت
(خاطراٺشهیداحمدمشلب)
3⃣: نفرسومتختهشاسےعڪسرفیق شهیدفردبرنده
منتظـــرتونهستیـــم{✌️🏻🙂}
برای شرکت در چالش به آیدی زیر پیام بدین👇
@abo_vesal_74
در پاسخ گویی صبور باشید😁هر بزرگواری که پیام میده ما یه شماره ای به ایشون میدیم
این شماره به این معناست که اسم شما ثبت شده😍✅
نڪاتتڪمیلےدرموردچالش 👇🏻✅
اونتیڪهازوصیتنامهاےڪهارسال مےڪنیدحداڪثرچهارالےپنجخطباشهنه بیشتر☝️🏻
براےاینڪهحقڪسےضایعنشهماڪانالے روجدابراےچالشمیزنیم
وبنرهاےچالشرواونجا قرارمیدیم
اینامربهاینعلتهڪهانصافبینشرڪت ڪنندگانرعایتشه 🌹🍃
چراڪهیهساعاتهایےمیزانبازدیدڪانال بیشترهویڪساعتےڪمتروازطرفے اینطورےتعدادسینخالصشمامشخص میشه 👌🏻🌸
وهماینڪهتعدادزیادبنرهااعضارواذیت نمیڪنه☺️
لطفاصبورباشیدووقتےڪهشمارهشماڪه
بهمنزلهثبتاسمشمادرچالشهدادهشدبه ایدےاعلامشدهدیگهپیامندید ❌
بنردرروزمقرربراتونارسالمیشه
مازودتراعلامڪردیمڪهفرصتویرایش بنرهاےشماروداشتهباشیمتابتونیمبنررو درروزمقرربراتونارسالڪنیم 😊❤️
⬅️هزینهپستبهعهدهبرندهچالشه
بِناٰمِ پَروَردگاٰریٖ
کِه بیٖ مِنَّت دوسْت داٰرَدَمْ :)❤️
به وقـ⏰ـتِ :
[یکشنبه 🍀]
[۱۹ مرداد ماه 🍏]
┄•●❥ @TarighAhmad
گنـ🔥ـاه ، تورا ضعیف میکند . گناهکار امام را تضعیف میکند ...
این را ✨امام صادق✨ میگوید :
«برای ما مایهٔ زینـ🌸ـت و آبرو باشید نه مایهٔ سرافکندگی و بی آبرویی»...
شیعـ🍀ـه حواسش باشد ☝️🏻
گناه اورا پای _امامش_ مینویسند...😔
#امام_من
#نرجس_شکوریان_فرد
╔═✨═☀️═✨═╗
@TarighAhmad
╚═✨═✨═✨═╝
Ayatolkorsi.Saad-Alghamdi_2.mp3
459.8K
بسم الرب المهدی. وال یس🌈🌹🍀💫🌙
هرروز بخونیم قبل بیرون اومدن از خونه. «تا درامان بمونیم از ویروس منحوس کرونا» و بعد نمازا«تا مورد قبول واقع شه نمایاندن به اذن خدا ی مهربون »🌹🌹🌹🌹🌹
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#چـآدُرآنـہہـ🌱💫
چـ♡ــادࢪ مشڪــےام...↷•°
چــہ جذابیتــے داࢪد برایمـ
گࢪمـے هــوا {☀️🔥}↴--•°
جذاب تࢪش مےڪــند
چون مےدانم خـ♡ـدا...
عـــشــــــق مےڪـــنــد..💌🍃
از نگاه ڪــࢪدنم...😍
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
یه تعریف متفاوت از °شهادتـ♡ــ°:
آنگونه بمیرے
ڪہ
دنیا مدیونت شود :))🥀
#عکس_نوشته
╔═.🍃.══════╗
🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧
╚══════.🍃.═╝
#تلنگر[🌼☘]
به قول آیت الله حق شناس
شیطون 24 ساعته مراقبه
ماست و حواسش بهمونه!!
تاحتما دست از پا خیر نکنیم
بالام جان 😮
میدونید چرا؟! 🤔
چون دشمن قسم خودمونه
و نمیخاد بهشتی بشیم و بریم
جاودانه تو بهشت
و غرق نعمات الهی
و تو بغل خدا😁
پس بهتر نیست
ضربه فنیش کنیم!!؟
یه یا علی بلند بگو
اگر میخای و تا محرم سعی کن
یه گناه ترک کنی!!! 💪
#یا_علی
#ترک_گناه
#رفیق_داداش_احمد_حواسش_هست😉
🍃🌱↷
『@TarighAhmad 』
* •|❤️|•*
شهادٺ، مرگ انسانهاے زیرڪ و هوشیار اسٺ ڪہ نمے گذارند این جان، مفٺ از دسٺشان برود
امام خامنہ اے{✨}
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
⚜️ رسول خدا (ص) خطاب به امیرالمومنین (ع):
✨يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَكَ بِخِصَالٍ وَ مِمَّا فَضَّلَكَ بِهِ أَنْ جَعَلَ الْأَوْجَاعَ مُطِيعَةً لَكَ فَلَيْسَ مِنْ شَيْءٍ تَزْجُرُهُ إِلَّا انْزَجَرَ بِإِذْنِ اللَّه.✨
🔸 یا علی! 🌺
خداوند متعال تو را با فضائل و خصالی که منحصر به توست بر دیگر مخلوقات برتری داده است
و از جمله فضائل تو این است که بیماریها و امراض مطیع تو هستند!💫
📚 بحار الأنوار،ج41،ص: 203
═════🇮🇷🇱🇧═════
@TarighAhmad
┅═══✼❤️✼═══┅┄
#طنزوخنده😂🌿
💡تست هوش💡
اگر شما فکر می کنید که جزو افراد باهوش هسیتید بگویید اشبتاه در کجاست؟
۱۲۳۴۵۶۷۸
۱۲۳۴۵۶۷۸
.
.
.
.
😁😁
.
.
.
یعنی الان شما روی این موضوع تمرکز کردید؟!
من نگفتم که اشبتاه در اعداد است !!!
کلمه هستید ''هسیتید'' و کلمه اشتباه ''اشبتاه'' نوشته شده بود!!
پس بهتر نیست برگردیم از اول راهمنایی بخونیم؟؟؟؟!!!😝😀
حتی کمله راهنمایی رو هم اشتباه خوندی!😀
پس بهتره برگردیم اول دبستان چون کلمه ''کمله'' رو هم اشتباه خوندی!!😝
پس برگردیم از مهد کودک بخونیم !!
.
😁
.
حتی کلمه مهد کودک هم اشتباه بود !!
چرا برگشتی بالا رو نگاه کردی؟؟!
بزار زنگ بزنم یبمارستان روانی ها😄
کلمه بیمارستان هم اشتباهی بود؟؟!!!😜
الوووووو اروژانس یکی بیاد اینا رو ببرهههههههه !!
.
😁
.
هههههههههه حتی نمتیونی کلمه اورژانس رو بخونی.
دیدی "نمیتونی" رو هم درست نخوندی !
من دیگه حرفی ندارم...😋😜😂
😂😂😂😂😂😂😂
:-!@Tarighahmad
ヽ(´ー`)┌