eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
☘یا خَبیرَا بِفَقری و فاقَتی🍀 🍂
خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست زیرا تو مارا به همت او راه راست بنمودی 
و ما را به هدایت او نجاتمان دادی
 
خدایا اگر پشیمانی پیش تو بازگشت به سوی توست پس من پشیمان ترینم🥀 
اگر گناه نکردن همان توبه کردن است پس من توبه کارترینم🌾 
ای پروردگار من چیزی را که از تو امید دارم به من ارزانی کن🌿🌺

اللهم صل علی محمّد وال محمّد و عجل فرجهم 
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر


•💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
❤️🌿•• تاخُون‌نشـوددلهـا ، دلـدٰار‌نمے‌آیَـد تا‌سَـرنَـرود‌غمهٰـا ، غَمخوار‌نمے‌آید تا‌شیعه‌بخودنٰایـَد ، مَعشُوق‌ڪُجا‌آیـد؟ تادلْ‌نَشـودعٰاشـق ، آن‌یـٰار‌نمے‌آیـد ما‌را‌چه‌شُده‌اےدلْ ، وامٰانده‌چرادرگِل ایـن‌‌پٰاےِ‌به‌گِل‌مٰانـده ، بایـٰارنمے‌آیـد ! مارابِخـراےدلبـَر ، دل‌ْراببـَراےدلبـَر تادِلْ‌نشَـودبیـدار ، دلـدٰارنمے‌آیـد ! 💚🌱||@TarighAhmad
شده‌ با عکس کسی حرف دلت را بزنیــ؟ و دلت را به همین شیوه تسلا بدهیــ؟💔 🌱 ╔═.🍃.══════╗ 🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧 ╚══════.🍃.═╝
زندگے نامه اول اردیبہشٺ سال ۳۶ در محلہ شہید سعیدے حوالے میدان خراسان دیده بہ ہسٺے گشود. او چہارمین فرزند خانواده بہ شمار مے رفٺ با این حال پدرش، مشہدے محمد حسین، بہ او علاقہ خاصے داشٺ. او نیز منزلٺ پدر خویش را بہ درسٺے شناخٺہ بود. پدرے ڪه با شغل بقالے ٺوانسٺہ بود فرزندش را بہ بہٺرین نحو ٺربیٺ نماید. ابراہیم نوجوان بود ڪہ طعم ٺلخ یٺیمے را چشید و از آن جا بود کہ ہمچون مردان بزرگ، زندگے را بہ پیش برد و در کنار ٺحصیل علم به ڪار مشغول شد. دوران دبسٺان را بہ مدرسہ طالقانی رفٺ و دبیرسٺان را نیز در مدارس ابوریحان و ڪریم خان زند و ٺوانسٺ بہ دریافٺ دیپلم ادبے نائل شود. از ہمان سال ہاے پایانے دبیرسٺان مطالعاٺ غیر درسے را شروع کرد. ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
🤔 حجاب مهمتره یا نماز ⁉️ مطمئنا نماز.☝️ پس چرا نماز در سطح جامعه اجباری نیست؟ مگر ارزشش بالاتر از حجاب نیست؟😳 بله ارزش نماز بالاتره👌 ولی☝️ فردیه√ اما حجاب عمومیه☝️ پس به حجاب سعی کنید که به عنوان یک کار ارزشی نگاه نکنید.⛔️ حجاب برای این است که ⬅️ جامعه امنیت داشته باشه پس باید الزامی باشه.☝️☺️ چون عمومیه ولی نماز فردی هست حتی اگر ما یک کشور مسلمان نبودیم. باز هم باید حجاب در کشورمان الزامی می بود و هرکس با هر تفکری باید به آن عمل کند.☺️ چون نفعش به همه میرسه. 🌱 ┈┈••✾••✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾••✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 امروز هم پاییز استـ🍂 هم جُمعه استـ و هم تو نیستے💔 و گمانمـ زمستان سختے پیشِ رو خواهم داشت😞 ☘☘☘ ❁❁═༅═🍂🥀🍂═ ═❁❁ @TarighAhmad ❁❁═༅ ═🍂🥀🍂═ ═❁❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیطانــ🔥 ، دشمن قسم خوردهٔ انسانه ... که با نماز میشه جلوی حملهٔ این دشمن رو گرفت 🦋 •┈•✾•┈•🦋🦋•┈•✾•┈• @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه خنده دار با رزمنده ایرانی که به اسارت نیروهای ایرانی درآمد!! 😄☝️ 🔺شهید احسان محبوبی، ۲۰ ساله، ۲۱ اسفند ۶۵، عملیات کربلای ۵ بفرست برای دوستت ┌───✾😂✾───┐ @TarighAhmad └───✾😂✾───┘
💠امام خامنه‌ای خطاب به گروه های تفحص شهدا: آن کسانی که میخواهند مسئله 🌹 شهید و شهادت 🌹 را زیر غبار ها پنهان کنند ، شما نمیگذارید این کار انجام شود. 🕊||@TarighAhmad
4_5913627761330619086.mp3
11.61M
به وقت دلتنگی 💔 ابا صالح عج التماس دعا😔 جواد میری 🎙 •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
🔶مثل حسین(ع) همچو زینب(س)🔶 برای بدرقه اش تا ترمینال رفتم. گفت مادر من دوست دارم مثل امام حسین شهید شم. دوست دارم تو هم مثل حضرت زینب گلویم را ببوسی. گفتم جلو مردم زشته! گفت: این وداع آخره. گلویش را بوسیدم جایی که چند روز بعد با ترکش ها بریده شد. 🌷شهید محمد رضا ایزدی🌷 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
میدونی رفیقـ🌺 منظور من از رفاقت ، به هم رسیدن نیست !!... باهم🤞🏻 به خدا رسیدنه :) •┄═•◈🌺◈•═┄• @TarighAhmad •┄═•◈🌺◈•═┄•
{✌️🏻🌱} . . جواب رو گفت... برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید؛ حتی اگر هزینه‌اَش تنها ایستادن باشد.. حتی اگر هزینه‌اَش تنها ایستادن باشد.. ✨🌸 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک تکنیک‌فوق العاده برای داشتن حال خوب👌 توجه به نعمت ها و داشته هاست❤️ چیزهایی که میتونستن نباشن... اما الان‌هستند🌺❤️ تمام ❣🌷🌼💕💐🌸💕 ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃 قسمت #بیست_و_هشتم #هوالعشق #خاطره_نوشت در خانه قدم میزدم.. چشما
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت - خوشوقتم زینب جان، من فاطمه پایدار هستم, - چه اسم زیبایی داری فاطمه جون .. - ممنونم. -خبب چیشد که با برادر دست پا چلفتی بنده آشنا شدی؟ با تعجب از خنده ریسه رفتم و زینب هم خندید، به تو گفت دست پا چلفتی ،انتظار این راحتی را نداشتم و حال خوبی به من دست داد، شروع کردم به تعریف کل داستان تا به حال... خنده بر لبان زینب نقش بسته بود،امد چیزی بگوید که زنگ در به صدا درآمد من سریع بلند شدم و ترسیدم،نمیدانم چرا؟از اینکه تو باشی و از دیدن من عصبانی شوی و پا به فرار بگذاری.. زینب گفت _بشین و خودش به سمت در رفت..صداها به گوش میرسید،تو بودی،نه خدای من ..سریع کیفم را برداشتم که بروم ، زینب امد و گفت: - چرا بلند شدی بابا؟ از داداشم میترسی؟ سریع گفتم : _اره. خنده اش گرفت و گفت _بابا اینجوری نبینش ، خیلی دلش کوچیکه بخدا. ولی کلا با دخترا سرسنگینه . - خب من برم دیگه دیرم شده کلاس دارم. - عه کجا . - باید برم زینب جان ممنون از پذیراییت . - خب دودیقه وایسا. امد و رو به رویم ایستاد و گوشیش را درآورد. - خب شمارتو بهم بده اگر مایلی، خیلی دختر خوبی هستی، دوست دارم بیشتر باهات اشنا بشم. کمی تردید کردم اما گفتم باشه.شماره را دادم و خداحافظی کردم. خواستم سوار ماشین شوم که تو را دیدم,به دیوار تکیه داده بودی و سرت پایین بود،هه منتظر رفتن من بودی، در دلم گفتم: _خب بابا عمو، فکر کرده کیه افتخار نمیده .اه پسره امل.. سوار ماشین شدم و گاز را تا جا داشت فشار دادمو سریع شتاب دادم و از کنارت لایی کشیدم، احساس کردم خودت را عقب کشیدی و رفتنم را نگاه میکنی. حتما باز میگویی استغفرالله . به خانه برگشتم. از آن روز دوماه گذشته بود و رابطه من و زینب خیلی خوب شده بود، درحدی که باهم بیرون میرفتیم و به خانمان آمده بود،دختر خوب و سرحالی بود، برعکس عقیده من نسبت به چادری ها خیلی به روز هم بود، اما یکسری چیز هارا ارزش میدانست،که این ارزش هارا به من میگفت و من هرروز به آن ها فکر میکردم.. دو ماه که گذشت مادرت ناگهانی به خانه مان زنگ زده بود برای .. خواستگاری! آن روز از تعجب شاخ درآورده بودم،پدر مادرم که درباره تان تحقیق کرده بودند سریعا مخالفت کردند.. این مخالفت تا دوماه بعد طول کشید، دوماهی که گنجم را پیدا کردم... به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید با صدای در از خاطرات بیرون آمدم... ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/13817 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛نهال سلطانی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت بعد از آن همه نبودن های علی، خودش آمد و گفت برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده،تمام بالا دستی هایش به او میگویند که سید معطل چه هستی؟زمانی که به خانه آمد هیچ چیزی نگفت، اما مشخص بود فکرش آشفته است، به پیشنهاد علی آبگوشتی را که درست کرده بودم در حیاط خوردیم، هنوز غذا تمام نشده بود که گفت: - فاطمه؟ نگاهش رنگ عجیبی داشته، دلم سوخت، برای خودم و خودش - جانم؟ سرش را پاین انداخت و دستی به موهایش کشید و گفت: - جانت سلامت، ام.... یه چیزیو باید بهت بگم، یادته قول دادیم همیشه حرف دلمونو بهم بزنیم تا اروم شیم؟ حالا میخوام بهت بگم چی تو دلمه؛ منتظر نگاهش میکردم، انگار میدانستم میخواهد چه حرفی بزند... - ببین خانومم یه مدت نمیتونیم همو ببینیم،البته بگما میشه باهات تلفنی صحبت میکنم، یه ماموریته،یه ماموریت واجب دینیه، الان به من نیازه خانوم، هم برای مهارتای رزمی هم برای اطلاعات ؛ میدونی که چی میگم؟؟ همانطور بی حرف نگاهش کردم، ارام،بی روح و نگران. - فاطمه جان، این یه کاریه که کسایی که میتونن باید انجام بدن و جلو بیان عزیز دلم؛ خب؟ سکوت... - فاطمه تروخداااا اینطور نباش،تو اگر راضی نباشی من قدم از قدم بر نمیدارم زهرای من؛ خودتم خوب میدونی چقدر برام سخته، اما ما با توکل به خدا و شهدا و ائمه زندگیمونو شروع کردیم, حالا هم باید خدمت کنیم بهشون،فاطمه ی من؟ لحظه ای فکر نبود علی اتش جانم شد که لب باز کردم و گفتم: - علی، من بدون تو چی کنم؟ - فاطمه .. من هستم فقط.. -فقط چیییییییییییییییی علی؟؟؟؟؟ فقط باید تو خونه منتظر بمونم تا یه خبر بد بهم برسه؟ خبر برسه تمام زندگیم رفته؟ هاااااااا علی چیکار میکنی با دل من؟ بخدا طاقت ندارم علی، بخدا.. داد میزدم و جملاتم را میگفتم، هق هقم سر گرفته بود، قاشقم را که هنوز در دستم مانده بود در بشقاب رها کردم و دستانم را روی صورتم گذاشتم و شانه هایم میلرزید، دستی را روی شانه ام احساس کردم،علی کنارم نشست و سرم را در اغوش گرفت و نوازش کرد و هیچ نگفت،عادتش بود هیچ چیز نمیگفت تا آرام شوم بعد صحبت کند، کم کم گریه ام بند امد و سرم را از دستان قدرتمندش بیرون اوردم،با آن چشم های عسلی مرا نگاه کرد،نگاهی پر از خواهش و رضایت برای رفتن، برای نبودنش،برای نشنیدن صدایش، برای درآغوش نکشیدنش،برای همه نبودش... لیوانی اب به دستم داد و همانطور منتظر نگاهم میکرد،نگاهش کردم،فکری به ذهنم رسید و گفتم: -علی؟ -جان؟ - یه شرط داره،باید امشب بریم مزار همون شهید گمنام،همون جا که باعث وصالمون شد،اگر استخاره گرفتم و ... سرم را پایین انداختم بازهم بغض به گلویم چنگ انداخت ،با زحمت گفتم: _اگر بر رفتن بود، خودش باعث دوریمون بشه.... بدون هیچ حرفی زیر نگاه پرنفوذ علی ایستادم ،لحظه ای سرم گیج رفت و تعادلم را از دست داد، خواستم زمین بیفم که علی از بازوانم گرفت و نگران پرسید: _چیزی شد فاطمه؟ - نه،خوبم نمیخوری دیگه سفره رو جمع کنم؟ - خانوم مگه چیزیم مونده از دستپخت خوشمزون که بخوریم؟ به سفره نگاه کردم، هیچ چیز نمانده بود، لحظه ای لبخند زدم اما آن را جمع و جور کردم، با شیطنت نگاهم میکرد اما تمام قدرتم را جمع کردم تا سرسنگین بشوم، نمیدانم چرا انقدر کودکانه رفتار میکردم، اما سخت بود، باورکنید سخت بود... دست بردم و کاسه هارا دوتا یکی کردم و به سمت آشپزخانه رفتم،پشت سرم علی را دیدم که مثل همیشه کمکم میکند، خدایا چرا اینطور سخت مرا امتحان میکنی چرااااا؟ از بغض و فشار دست هایم سِر شد و کاسه ها از دستم افتاد خودم هم به کابینت خوردم و گردنم رگ به رگ شد، علی نگران گفت: - تکون نخور همونجا وایسا تا اینا رو جمع کنم، بیا این دمپایی ها رو بپوش بیا اینور. طبق گفته هایش عمل کردم، با ضعف شدید به آنور اشپزخانه رفتم و علی زیر بغلم را گرفت و به اتاق برد،دراز کشیدم و نگاهش کردم،همانطور نگران نگاهم میکرد که گفت: - تو همه ی وجود منی،چرا با وجودم این کارو میکنی؟دلت برام نمیسوزه؟ با شنیدن حرفش دوباره گریه کردم، که این بار صدایش بالا رفت و داد زد: - فاطمه تروخدااااا بس کن فاطمه،من طاقت اشکاتو ندارم بسسسسسسسس کن. گریه ام متوقف شد اما اینبار خودش کنار تخت زانو زد و دستانش را روی تخت گذاشت و شانه هایش شروع به لرزیدن کرد، دستانم را روی شانه هایش گذاشتم و گفتم: _علی ببخشید،علی جان اروم باش ببخشید جون فاطمه.. همین را که گفتم سرش را بالا اورد و با چشمان سرخش نگاهم کرد،لحظه ای نفسم رفت،این حق ما بود؟؟ خدایا... چرا؟چرا من؟ بعد سوالم را در ذهنم تکرار کردم و گفتم: _چرا یکی دیگه؟؟ بعد از گریه های طولانی خوابم برد تا دیدار عاشقی و گمنام... ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/13817 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛نهال سلطانی َ ➣ @TarighAhmad
نمیخونی‌نشرش‌بده😉 پروفایلتم‌عوض‌کن😍 همہ‌باهم‌درشب‌یلداساعت۲۲:۰۰ دعای‌فرج‌رامیخوانیم...🤲 🌙تاتونیایۍ‌همہ‌شبہایلداست... ❤️ ❤️ ❤️
❣یا خیر حَبیبَ و مَحبوب ❣ ‌ 💛دعا برای شروع روز 💖بسم الله الرحمن الرحیم 🤲🏻اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار🙏 🌺اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن🙏 🌺اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن🙏 🌺الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة🙏 ۲۹ آذر ماه پاییزی 🌨 |●شنبه ●| ذکر روز✨ یا ربَّ العالمین ✨ 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
 ⭕️" اللّٰهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَىٰ مَا جَرىٰ بِهِ قَضاؤُكَ فِي أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَدِينِكَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَازَوالَ لَهُ وَلَا اضْمِحْلالَ... در تاریخ نگاریِ الهی؛ تو آخرین پادشاه برگزیده‌‌ای که وجودت نعمتِ بی پایانِ خداوند است برای ساختن ابدیت انسان‌ها در مقیاسِ بی‌نهایت . . . 💫 ســلام؛ مخاطبِ خاصِ ندبه‌هایِ عشق! 🔺 ظهور بسیار نزدیک است 💚🌱||@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|| دارد دلِ ما از تو تمناے نگاهے، محروم مگردانـ دلِ ما را،😔 ڪھ روا نیستـ💔 ☘☘☘ ╔═.🍃.══════╗ 🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧 ╚══════.🍃.═╝
💢 💢 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌸🍃 علی الهادی یوسف بلوط از رزمندگان مجاهد حزب الله لبنان🇱🇧 در نبرد با هسته های مخفی داعش در بادیه الشام سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد🕊✨ پیکر پاک او امروز ساعت ۱۵:۳۰ از مرکز شهرجنوبی حومین تشییع خواهد شد ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
‎‌‌ ‎‌ ‌ ‎ ‎ ‎ ‌ ‎ ‌ ‎ ‌ 🍁ظهر قشنگتون بخیر ❄️خونه هاتون پر بركت 🍁شادی توی دلهاتون ❄️آرامش توی قلبهاتون 🍁دلتون پر امید ❄️وجودتون سلامت 🍁رابطه هاتون پر از عشق ‌‌ ┄┅═✼✿‍🍃 🌺 🍃✿‍✼═┅┄ ✅امروز شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ✅مصادف با ۴ جمادی الاول ۱۴۴۲ ❄️ اذان صبح ۰۵:۳۹ 🍁طلوع آفتاب ۰۷:۰۹ ❄️ اذان ظهر ۱۲:۰۲ 🍁 غروب آفتاب ۱۶:۵۴ ❄️ اذان مغرب ۱۷:۱۴ 🍁 نیمه شب شرعی ۲۳:۱۷ ذکر روز شنبه 👇👇🍁❄️🍁❄️ ❄️ {یا رَبَّ الْعالَمین} 🍁{ای پروردگار جهانیان} ‌‌ ┄┅═✼✿‍🍃 🌺 🍃✿‍✼═┅┄ امام سجاد (علیه السَّلام) فرمودند : 🍁 ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن : کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابهِمْ، وَإشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُکأ ‏عَلی خَطیئَتِهِ ❄️ سه چیز موجبِ نجات انسان مؤمن خواهد بود : ۱- نگهداری زبانش از حرف‌زدن درباره‌ی مردم و غیبت آنان ۲- مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی ‏که برای آخرت و دنیایش مفید باشد ۳- بسیار گریستن بر خطاها و اشتباهاتش. 📗 بحارالانوار ، ج75 ، ص140 ‌‌ ┄┅═✼✿‍🍃 🌺 🍃✿‍✼═┅┄ ✅دلنوشته ‌‌ مولاجان 🍁❄️🍁❄️🍁❄️ استغفار می‌کنم از پرده‌ای که روی چشمانم افتاد ... و سرطانی به نام "عادت" که در من جوانه زد! عادت به ندیدن زیبائی‌ها!! عادت به ندیدن نبودن‌ها!! عادت به ندیدنِ جایِ خالیِ "تـو"!!! |یاصاحب_الزمان علیه السلام 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج ‌‌ ┄┅═✼✿‍🍃 🌺 🍃✿‍✼═┅┄ ╭═❁🌼🍃๑💗๑🍃🌼❁═╮ @TarighAhmad ╰═❁🌼🍃๑💗๑🍃🌼❁═╯‎‌‌ ‎‌ ‌ ‎ ‎ ‎ ‌ ‎ ‌ ‎ ‌
💢نصیحت های ابراهیم به مردی که برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همسـ💞ـر شما برای شماست، نه برای دادن جلوی دیگران❌ می دانی چقدر از با دیدن همسر شما به گناه🔞 می افتد؟ 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
زندگی نامہ ہم زمان با ٺحصیل علم بہ ڪار در بازار تہران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان ٺربیٺ بدنے و بعد از آن بہ آموزش و پرورش منٺقل شد و ہم چون معلمے فداڪار به ٺربیٺ فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. اہل ورزش بود. ورزش را با ورزش پہلوانان یعنی ورزش باسٺانی شروع ڪرد. در ڪشٺے و والیبال چیره دسٺ بود و ہرگز در ہیچ میدانے پا پس نڪشید و مردانہ مے ایستاد. این مردانگی را مے ٺوان در ارٺفاعاٺ سر بہ فلڪ ڪشیده بازے دراز و گیلان غرب ٺا دشٺ ہاے سوزان جنوب مشاہده کرد. حماسہ ہاے او در این مناطق ہنوز در اذہان یاران قدیمے جنگ ٺداعے مے ڪند. در والفجر مقدماٺے پنج روز به ہمراه بچہ ہاے گردان ہاے ڪمیل و حنظلہ در ڪانال ہاے فڪہ مقاومٺ ڪردند ولے ٺسلیم نشدند ٺا سرانجام در ۲۲ بہمن سال ۶۱ بعد از فرسٺادن بچه ہاے باقے مانده بہ عقب، ٺنہاے ٺنہا با خدا ہمراه شد و دیگر ڪسے او را ندید و ہمان طور ڪه ہمیشه از خدا مے خواسٺ گمانم ماند. ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
شارژر به گوشیمه و گوشیم دستمه، مامانم میگه این سِرُمِتو یه لحظه قط کن بيا شام تو بخور دوباره برگرد😂 واقعا تا حالا اينطوری به قضيه نگاه نکرده بودم ينی تشبيهش به معنای واقعی آخر تشبيه بود👌😂😂 سلامتی همه مادرا صلوات 😆 عیدتون مبارک 🎉 〰❁😂❁🌸❁😂❁〰 @TarighAhmad
در بلنـــدترین‌شب‌سال‌یادت‌نرود‌ڪه ڪسے‌سال‌هاست‌که‌به‌اندازه‌ ثانیه‌ثانیه‌هاے‌این‌شب‌بلنـــد‌ درانتظارتوست... وخودغریبانه‌وبه‌تنهایے‌برایٺ دعامےکند...💔✨|•• مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/csnwblv مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cdhwhex مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/ci6jatb مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/crgoxkg مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/cl9673o مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/c3bpd4t ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @TarighAhmad ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد بانویی که اُسوه است در : ❣معرفت شجاعت❣ ❣فصاحت بلاغت سخاوت❣ ❣اطاعت عفت❣ ❣تقوا حیا❣ ❣علم حلم❣ ❣صبوری شکوری❣ ❣ایمان عمل به قرآن❣ فاطمه صغری حضرت زینب کبری سلام الله وصلواته علیها مبارک باد🎉🎉 @TarighAhmad
نتانیاهو🔯 در مصاحبه با نیویورکر : 💢به هر سو می نگرم (آیت الله ) خمینی و (آیت الله )خامنه ایی را میبینم که پشت مرزهای اسرائیل! خیمه زده اند . ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
⚠️ 🍂+جوابشو دادم،دلم خنک شد..! دلت خنک شد،اما بستر زندگی‌ ابدیَت پر از آتش شد ... می‌ارزید؟؟! بهشت و آرامش ابدی‌اش،هزینه دارد.. تا در این دنیا هزینه‌هایش را نپردازی آنجا بهشتی در کار نیست اگر آموختی اینجا،با تمام فشارهایی که دوری از جهنم‌های گوناگون (مثل همین جهنم جدال) داردازآن جهنم بگریزی و نسوزی آنجا هم از جهنم،در امان خواهی ماند. پس هرگز نخواه دلت خنک شود! بگذار قبرت❲نَفْس‌ات❳خنک بماند! ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝