eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ✨ پیشنهاد دانلود👌 خدانکند که👇 ❌حرف زدن و نگاه به نامحرم❌ برایتان عادی شود.😞 پناه میبرم به خدا♥️ از روزی که ❌گناه❌ فرهنگ و عادت مردم شود.😞 شهید حمید سیاهکالی مرادی🌹 🍃💚 ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#استوری😍 #تلنگر‌شهدایی✨ پیشنهاد دانلود👌 خدانکند که👇 ❌حرف زدن و نگاه به نامحرم❌ برایتان عادی شود.😞 پ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگویند آغاز نو شدن آغاز شدن بهار است 🌿 اما برای من روز تولد تو سرآغاز فصل دیگری از زندگیست😍 یادت باشه واسه من کاری کنی 🙃 •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈• @TarighAhmad •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
{✨🌼} وَلَا تَحْزَنَ ، وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ... [قصص | ١٣] -شکستگی های دلم را نگه داشته ام، تو ترمیمشان کنی♥️🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |🌙| •┄═•🌤•═┄• @TarighAhmad •┄═•🌤•═┄•
خوش صحبتی ست یاران صلوات بر محمد ✨گوییم از دل و جان صلوات بر محمد اللهم صل علی محمّد وال محمّد و عجل فرجهم 🍃💚 😍 /ʝסíꪀ➘ ⇝ @TarighAhmad
🔹 قصه پرچمهای یازهرا (سلام الله علیها )و یا حسین (علیه السلام) 👌در مدت زمانی که محمدحسن در منطقه عملیاتی به سر می برد ,دو چیز را همیشه در خودروی خود به همراه داشت. پرچمهای مشکی با نوشته های "یازهراسلام الله علیها و یا حسین علیه السلام "و غذا !! علت به همراه داشتن این دو این بود که وی همیشه بعد از آزادسازی مناطق از دست تکفیری ها ,اقدام به برداشتن پرچمهای داعش و ...می کرد. و جای آنها پرچمهای یازهرا (س )و یاحسین (ع )نصب می کرد و این امر برایش خیلی مهم بود . مساله دوم هم غذا و جیره غذایی بود که همیشه به همراه داشت. محمدحسن واقعا به فکر مردم مستمند منطقه بود و سعی می کرد به نحوی به آنها کمک کند . چندباری که با او همسفر بودم شاهد این مساله بودم که یا وعده غذایی به آنها می داد یا از جیره غذایی خود که از آنها استفاده نمی کرد و کنار می گذاشت به مستمندان می داد . بعضی وقتها که می خواست به زنان غذا بدهد ,به من می گفت چون متاهلی خودت زحمت آن را بکش و می کرد خود اقدام کند . 👌به نقل از دوستان شهید 🌷 برگرفته از کانال پیج رسمی ┌───✾❤✾───┐ @TarighAhmad └───✾❤✾───┘
••|💔 این ڪه هاله‌‏ای از قدس دور کلمه «شهید» را گرفته است و این ڪلمه در میان همه ڪلمات عظیم و فخیم و مقدس وضع دیگری دارد برای همین جهت است. اگر بگویم ، مافوق قهرمان است؛ بگویم ، مافوق مصلح است؛ هرچه بخواهم بگویم مافوق اینهاست. «شهید»، «شهید»؛ ڪلمه دیگری جای این ڪلمه را هرگز نمی‌گیرد و نمےتواند بگیرد. 📚 مقاله ے "شهـید" 💕 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
تنهامسیر 1_جلسه هشتم پارت 4.mp3
5.16M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 4 پس تأمل کنیم . . . 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
پارت 4 ❤️💫 🔹خدا به کسی بیشتر پاداش میده که تو این دنیا بیشتر ازش لذت ببره. 🔹مبارزه با نفس یعنی ارضا نفس. 🔹هر وقت مبارزه با هوای نفس کردی و لذت زیادی نبردی بدان که برای خدا نبوده. 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
{پـــروفایل‌مشترڪ💚✨} ‌ولادٺ‌‌آقــاےِ‌ڪــریم‌ حضــــرت‌حســن‌بن‌علے(ع)😍 . . {همه‌عـــالم‌را‌حَسَــنے‌خواهم‌ڪرد🌿🕊} ┈┈••✾••✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾••✾••┈┈
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_بیست_و_هفتم مشغول تست زدن شدم . طبق برنامه ریزی نوبت
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد. _بح بح چه عجب خانوم خانوما تشریف اوردن مدرسه ‌ +هیسسس برات تعریف میکنم. _عجبا بعد اویزون کردن چادرش اومد نشست کنارم +خوبی!؟سرما خوردی؟ _اره . صدام خیلی تغییر کرد؟ +اره _خب چه خبر؟ بابات خوبه؟ +اره خوبن الحمدالله.قرار شد بعد عید واسه عملش بریم تهران. _ایشالله خدا شفا بده ‌ خودت کجا بودی تا الان ؟ +هیچی دیگه . از تهران که برگشتیم اومدم مدرسه خب. یهو با ذوق داد زد +اهااااااا فاطمهههه لبخند زدمو:جانم؟ باز چی شده؟ اومد در گوشمو +واسم خواستگار اومده خندم شدت گرفت _عه بختت بالاخره واشد.حالا چرا با ذوق میگی؟تو که قصد نداری حالا حالاها.....؟ حرفمو قطع کرد . +چرا قصد دارم . با تعجب بهش خیره شدم . _خدایی؟ +اره.اشکالش چیه؟ _خب حرف بزن کیه این شادوماد که اینجور دلتو برده؟ مشغول تعریف کردن بود که معلمم اومد ‌ انقد بی حال بودم که حتی از جام بلند نشدم _بقیشو بعدا تعریف کن +باشه . همونجور بی حال مشغول گوش دادن ب صحبتای معلم بودم که زنگ خورد ریحانه دوباره با همون هیجان مشغول تعریف کردن شد . حرفش و قطع کردم و _ ریحانه حالاجدی میخای ازدواج کنی ؟ تازه اول جوونیته دخترجون. بیخیال بهش بگو دوسال صبر کنه برات خو . حالت حق به جانبی به خودش گرفت +نه من خودم دلم میخواد زود ازدواج کنم که به گناه هم خدایی نکرده نیافتم . به نظرم ازدواج زود خیلی خوبه و باعث میشه فساد جامعه کم شه ‌ . حرفاش برام عجیب و خنده دار بود! همینجور حرف میزد و من بی توجه ب حرفاش فقط سرمو تکون میدادم حرفاش ک تموم شد گفتم _باشه عزیزم ایشالله خوشبخت شی. حالا کی عقد میکنین؟ +اگه خدا بخاد دو هفته دیگه . چشام از حدقه بیرون زد ولی سعی کردم چیزی نگم که دوباره حق به جانب شه . سرمو تکون دادمو رفتم سمت آبخوری تا یه آبی به دست و صورتم بزنم . کل کلاس با فکر به شخصیت ریحانه و داداشش گذشت. چه آدمای عجیبی بودن . با شنیدن صدای زنگ رشته افکارم پاره شد وسایلمو جمع کردمو بعد از خداحافظی با بچه ها،راهیِ منزل شدم محمد: چند ساعتی بود که رسیدیم . قرار شد امشب و استراحت کنیم فردا بریم منطقه . از بچه های عملیات فقط من و محسن بودیم که وظیفمون هماهنگی بود. بقیه هم از بچه های تفحص بودن. دل تو دل هیچکس نبود . بعدِ اسکان دادن بچه ها تو حسینیه با فرمانده صحبت کردم که ببینیم شامشونو از کجا باید تهیه کنیم. با محسن سوار یه وانت شدیم و تا یه ادرسی رفتیم.بعد اینکه شام بچه ها رو گرفتیم برگشتیم حسینیه. شام و بینشون تقسیم کردیم.خودمونم یه جا نشستیم و مشغول شدیم که فرمانده دوباره شروع کرد به تذکرات و ... بعد اینکه حرفاش تموم شد شامشو براش بردم. خودمم برگشتم سمت جایی که محسن پتو پهن کرده بود بود . همه ی بدنم درد میکرد . به گوشیم نگاه کردم که دیدم خبری نیست . بیخیال شدم. یه شب بخیر به محسن گفتمو بعد چند دیقه خوابم برد . با کتک محسن از خواب پریدم . بطری آبِ بالا سرمو سمتش پرت کردم . _بی خاصیییتتت با خنده دویید سمت در خروجی +حاجی بچه ها دارن میرن منطقه دیر شد... انگار یه پارچ آب یخ روم خالی کرد خیلی تند از جام پاشدم گوشیمو گذاشتم تو جیبِ شلوارم و دنبالش دوییدم . رفتم تو حیاط که دیدم همه نشستن و دارن صبحانه میخورن . نشستم کنارِ محسن _بالاخره که حالتو میگیرم . خندید و +اگه میتونی بگیر خو . یه قلپ از چاییمو خوردم که دآغیش زبونمو سوزوند. . لیوان چاییمو بردم سمت دست محسن که داشت برای خودش لقمه میگرف. لیوانو برعکس کردم رو دستش که صدا جیغش رفت آسمون . + آقا محمددد خیلی نامردییی خیلییی. همه برگشتن سمتمون و با تعجب نگامون میکردن ‌ که فرمانده گفت +محمد اقا چاه کَن! چاه نَکَن برا مردم!! چاه میکَنَن براتا !!! اینو گفتو قهقهه بچه ها بلند شد . منم باهاشون خندیدم صبحانمون که تموم شد سوار اتوبوس شدیم و رفتیم سمت فکه !!! به دست محسن نگاه کردم که با باند بسته بودتش. _عه عه این بچه سوسول و نگااا میخوای مامانتم صدا کنم ؟ روشو ازم برگردوندو چیزی نگف _خب حالا قهر نکن دیگه مثه دخترا بهش برخورد برگشت سمتمو +لا اله الا الله حیف که .... از حرفش هم من خندم گرفته بود هم خودش . تا خودِ فکه یه مداحی گذاشتم و گوش کردم . یه خورده هم با گوشیم ور رفتم و سندِ جنایتم رو محسن وثبت کردم . بعد یه ساعت و نیم رسیدیم منطقه . پوتینامون و در اوردیم دما تاحدود ۴۰ درجه میرسید ‌ دو رکعت نماز زیارت خوندیم و هر کدوم یه سمتی رفتیم . یه سریا از جلو مشغول پاک سازیِ مین بودن بقیه هم پشت سرشون با احتیاط با خاکا ور میرفتن . یه گوشه نشستم و مشغول تماشای بچه ها شدم که یکی با لهجه مشهدی داد زد.... 📝 🔸 🔶 ‼️ ❗️ 🔹 🔷 ┄•@TarighAhmad
💢سپاس خداوندی را که بیاراست ارواح مارا به وجود اصل 🤲 بپیراست اشباح ما را به سجودِ وصل در ما پوشید حله زندگی 🌿 بر ما کشید رقم بندگی🌿 باشد که مارا ببخشایی و در جنت برین جای دهی 🦋 ۵ اردیبهشت 🌷 ۱۲ رمضان 🌙 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید احمد مشلب ✾••• @TarighAhmad
👤 استاد 💫 در تمام پیشگویی‌ها آمده است که یاران درجه یک آقا صاحب الزمان عج الله، ایرانی هستند. 🌱💚||@TarighAhmad ||
دل که هوایی شود ...❤️ پرواز است که آسمانیت می کند ...🕊 و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم کربلا می گیرد ...🥀 📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. ☘☘☘ ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
راهکارهای زندگی موفق در جزء ۱۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Join⤵️ 💠 @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_بیست_و_هشتم مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 +ها یره تو کاری نداری؟بیا اینجا ب مو کمک کن . رفتم‌سمتشو _من آموزشِ تفحص ندیدما !! من مسئول هماهنگیم !! +ایراد نداره بیا پیش من یاد میگیری . باشه گفتمو رفتم‌کنارش رو خاک نشستم. اسمش سید مرتضی بود آروم با دستش با خاکا ور میرفت به منم میگف با دقت همین کارو کنم واگه چیز مشکوکی دیدم بهش بگم . کل روز به همین منوال گذشت . همه مشغول بودن تا اذان ظهر که برا نماز جماعت پاشدیم ‌. بعد از اینکه نماز خوندیم قرار شد من و محسن بریم غذاها رو بیاریم که همه ممانعت کردن و گفتن تا چیزی پیدا نکنن کسی نهار نمیخوره. دوباره همه رفتن سر کارشون و مشغول شدن . منم رفتم سمت سید مرتضی که فرمانده صدام زد ! +برو دوربین و از تو اتوبوس بگیر بیار چندتا عکس بگیر . با عجله حرکت کردم سمت اتوبوس . تا اتوبوس خیلی راه بود . بچه ها به خاطر قداسَت این منطقه اجازه ندادن راننده، اتوبوسو جلو تر از ورودی یادمان بیاره . راهِ زیادیو دوییدم . دوربینو گرفتم و دوباره همین راهو دوییدم تا بچه ها . از زوایای مختلف چندتا عکس گرفتم ‌ هوا دیگه غروب کرده بود . بچه ها هم برا اینکه دقت بالایِ کار کم نشه وسایلا رو جمع کرده بودن و حرکت کردن سمت اتوبوس! همه پکر بودیم . از ساعت ۷ تا ۶ این همه آدم این همه زحمت بی نتیجه . اما یه شور و شوق خاصی داشتیم و بی نتیجه موندن و پای بی لیاقتی گذاشتیم. وسط راه منو محسن از بچه ها جدا شدیم تا بریم و شام و نهار فردای بچه ها رو یه جا از آشپزخونه ای که قرار داد بسته بودن بگیریم. صبح با صدای اذان پاشدم !! با صمیمیتی که با بچه ها پیدا کرده بودیم بقیه روهم بیدار کردم که نمازشون قضا نشه. طلبه ی جمع جلو وایستاد و بقیه بهش اقتدا کردن . بعد نماز جماعت محسن رفت از نونوایی بغل حسینیه نون بگیره . ما هم‌تو همون فاصله سفره پهن کردیم و همون شامِ کبابِ دیشب که مونده بود و صبحانه ی دیروز و گذاشتیم وسط سفره و چایی دم کردیم تا محسن برسه . بچه ها خیلی خوب بودن. اکثرا متاهل بودن و مجردای جمع جز منو محسن دو نفر بودن . این دفعه عزممونو جزم‌کردیم وزودتر آماده رفتن شدیم که به اذن خدا ان شالله بتونیم چیزی پیدا کنیم. وسایلا رو جمع کردیم و نشستیم تو اتوبوس . طبق معمول بعد یه ساعت رسیدیم منطقه . تو راه هم هی نذر صلوات و زیارت عاشورا که یه معجزه ای بشه . به محض رسیدن، بچه ها ‌کارشونو شروع کردن . هر کسی نشست سر جای خودشو مشغول شد .... یازده روز ز وقتی که اومدیم میگذشت و هنوز هیج خبری نبود ! بچه ها امشب به نیت روزه و با وضو بعد دعای توسل و روضه امام زمان خوابشون برد ‌ بعضی ها هم مث من بیدار بودن. تو این مدت چند باری با بابا و داداش علی و ریحانه صحبت کرده بودم. به ریحانه هم گفتم که با پولایی که براش گذاشتم برا عیدش لباس بخره! و یکم هم راجع به روح الله باهاش حرف زدم . همش از من گله داشت که چرا تو این شرایط ولش کردم . سه روزدیگه عقدش بود . تو این دو هفته چندباری با حضور زنداداش رفته بودن بیرون و باهم حرف زدن و تقریبا شناخت کافی پیدا کردن از هم‌. حتی پیش مشاور هم رفته بودن. از طرف دیگه ای هم از قبل میشناختن همو. خیلی مطمئن از ریحانه خواستم که فکر کنه و عجولانه تصمیم نگیره . با اینکه عادت داشتم ولی یه کوچولو دلم برا بابا تنگ شده بود . تاصبح با محسن و سید مرتضی و فرمانده نشستیم ‌و ذکر گفتیم . دم دمای صبح بود که بقیه خوابشون برد . با بطری آب معدنی بالا سرم وضو گرفتم و ایستادم برا نماز . دلم نمیخواست دست خالی برگردیم . حداقل اگه شده یه شهید ‌.. فقط یدونه... قبل اذان بچه ها رو بیدار کردم یه آبی چیزی بخورن فردا تو اون گرما نَمیرن از تشنگی که میخوان روزه بگیرن! نمازو به جماعت حاج احمد طلبه ی ۲۹ ساله ی گروه خوندیم روز سه شنبه روزآقا امام زمان بود نشستیم و دعای عهدم خوندیم و بعدش راهی منطقه شدیم . روزِ آخر موندنمون تو این شهر و این منطقه بود . بعدش باید برمیگشتیم تهران . همه ی چشم و امیدمون به امام زمان بود که ما رو دست خالی برنگردونه ... برا نماز ظهرو عصر پاشدیم و بعد خوندن دوباره همه مشغول شدن. منم دیگه تو این چند روز یاد گرفته بودم و با اجازه ی فرمانده کمک میکردم . بچه ها تو این چند روز خوب پیش رفته بودن . خیلی دیگه جلو رفته بودیم و تقریبا یک پنجم منطقه پاک سازی شده بود. تو حال و هوای خودم بودم و تو دلم‌مداحی میخوندم . بچه ها دیگه با زبون روزه نا نداشتن کار کنن . دیگه تقریبا همه چشما گریون شده بود که همزمان دو نفر داد زدن! +یا علیییییی!!الله اکبرررر بچه ها بیاین اینجااااا!!! با شنیدن این صدا همه دوییدن سمتشون و دورشون حلقه زدن بچه ها شهیدددد!!! . اینجاااا کانالههه بشینین همین جا با دقت .... همه نشستن . منم رو خاک زانو زدم و با دستم آروم خاکا رو کنار کشیدم‌. 📝 🔸
امام خمینی (ره) در خصوص اتفاقات طبس می‌فرمایند: آیا جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ چه کسی هلی کوپتر‌های آقای کارتر را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند. شن‌ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست. با توجه به این که آمریکا در طبس شکست سنگینی را متحمل گردید، به حق بودن انقلاب اسلامی به همگان ثابت شد. 🖊5اردیبهشت سالروز شکست حمله نظامی آمریکا ی تروریست در طبس ایران(1359) ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
❌ آموزش غیرمستقیم ❗️مادر محترم و پدر گرامی❗️ وقتی با رفتارتان درمقابل نامحرم؛ به دختر یا پسرتان میگویید که با نامحرم می توان راحت بود؛ دیگر نمی توانید با گفتارتان او را از این کار، نهی کنید!! 🚫 وقتی حجاب نصفه نیمه و لبخند و شوخی شکسته بسته با نامحرم را با رفتارتان تجویز می کنید؛ نمیتوانید توقع داشته باشید که دختر یا پسر جوان تان به همین اندازه، بسنده کند و جلوتر نرود. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
🔔 💚 4⃣ ‌ تیک‌تاک ... ⏰‌ ساعت‌ میگذرد‌ و‌ میگذرد ...‌ چیزی نمانده است‌ تا‌عقربۀ‌رمضان‌به‌نیمۀماهش🌙برسد‌ به نیمۀ کریمانۀ حُسن‌حَسن(ع) 🌸‌‌ ‌ ‌ ‌👈 نحوه شرکت در این رزمایش👇‌ ‌ 🍃 واریز مبلغ دلخواه به شماره‌کارت‌ 💳 5041721075273608‌ ‌ ‌ 🕊 رفقا‌ ... حالاکه‌راه‌کمک‌بازه‌بی‌بهره‌نمونیم... ‌ ☘️| @darozzekr_com 🌸| https://eitaa.com/fatemehbentolhosain
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببنید چه جور مجری شبکه معاند من و تو کم میاره...😂 . . وقتی تحلیل‌گر سیاسی که اوردن پشت انقلاب و جمهوری اسلامی درمیاد✌️🏻🇮🇷 + تحلیل‌گر : قبل‌ از انقلاب درصد زنانی که سواد داشتن که فقط بخونند و بنویسند ۳۲% بوده و بعد انقلاب حدود ۳۰% از زنان ایرانی مدرک دانشگاه دارند... همین خانم (مسیح علینژاد) که شما تو برنامه هاتون میارید اگر انقلاب نمیشد داخل همون روستای پدریش میموند بدون سواد اما انقلاب شد که تونست تحصیل بکنه و خبرنگار پارلمانی بشه😏 انقـــلاب ایران بود که به زنان میدون داد✌️🏻 . . ┈┈••✾••✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾••✾••┈┈
زنگ زدم نظافتچی براخونه تکونی عیدونظافت گفتم:کارمی کنید؟ گفت:آره ولی باتوجه به شرایط کرونا بصورت آنلاین ومجازی گفتم:یعنی چطور گفت:من میگیم شماانجام بدید😐😂 ✾✾✾══😂══✾✾✾ @TarighAhmad ✾✾✾══😂══✾✾✾
✅حل مشکلات مادّی با دعا و معنویت رهبر انقلاب: در ماه رمضان دعا را قدر بدانید، ✅حاجات بزرگ را، ✅حاجات امّت و کشور اسلامی را، ✅حاجات ملت خودتان را، ✅حاجات شخصی خودتان را، مورد توجّه قرار دهید و آنها را متضرّعانه و مجدّانه از خدای متعال بخواهید. جامعه ما اگر جامعه تقوا و دعا و معنویت باشد، بسیاری از مشکلات مادّی او هم قطعاً برطرف خواهد شد. ۱۳۷۷/۱۰/۰۴ ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
|🌻| الذین یظنون انهم ملاقو ربهم وانهم الیه راجعون " آنها کسانی هستند که می‌دانند دیدارکننده پروردگار خویشند، و به سوی او بازمی‌گردند. 💛" |🌿| ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
💫دعاى روز دوازدهم ماه مبارک رمضان 💢بسم الله الرحمن الرحیم  اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. ✨🍃 خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش وپاکدامنى وبپوشانم در آن جامه قناعت وخوددارى ووا دارم نما در آن بر عدل وانصاف وآسوده ام دار در آن از هر چیز که میترسم به نگاهدارى خودت اى نگه دار ترسناکان. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
| ♥️ از طرف من به جوانان بگویید چشمِ شهیدان و تبلورِ خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام و خود را دریابید نظیر انقلابِ اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی‌شود..:) 🌱 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
تنها مسیر 1_جلسه هشتم پارت 5.mp3
8.86M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 5 + روضه امام حسین (ع) و حضرت علی اکبر (ع) بگوش باشیم 🗣 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad