eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
🙂🌱 حجابــــ تــوسٺ ڪه تمــام اهدافـــ دشمن را به همــ مے ریزد ...✌️ هزاران شبڪه ماهواره اے 🎞 شعــار هاے آزادے 😏 و.... تمامے براے عفٺ و حیاے توسٺ😍 از مشڪۍ تو دشمن به هــراس افتادهـ اسٺ ✊ زیرا بهـ دسٺ تو شیــر مردان آمادهـ ے جهاد پرورش مے یابند ....😍 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
///مشترک گرامی 85 درصد حجم بسته ویژه سی روزه استفاده از را مصرف کرده ايد و تنها دیگر از حجم بسته باقی مانده است. پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده، و پس از آن عبادات با نرخ عادی محاسبه خواهد شد. یعنی از این پس _نه سوره برابر ختم قرآن _نه نفس هایتان تسبیح _نه خواب هایتان عبادت _نه دعاهایتان مستجاب وتمديد این بسته امکان پذیر نخواهد بود. لطفا از روزهای باقی مانده، مخصوصا شب قدر کمال استفاده را بنمایید. ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید حسن باقری : 🔸عقب وایستیم ترسو بار میایم مرگ دست خداست💯 》》🇱🇧🇮🇷《《 @Tarighahmad
# محبت امیر المومنین آیت اله معصومی همدانی : همواره این دعا را در سجده های بعد نماز بخوانید: اللهم اَخرِج حُبَ الدنیا مِن قُلُوبِنا و زِد فی قُلُوبِنا مَحَبه (محبت)امیر المومنین ع ایام سوگواری مولی الموحدین تسلیت باد😔😔🥀🥀🖤🖤 ••🍃🌺🖤🌺🍃•• @Tarighahmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا میگہ من بخشیدمش ❤️ اما یه گِلهـ ازش دارمـــ😔 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
[نه پلاک شناسایی دارم [نه رمز شب را می دانم [نه راه بازگشت را می شناسم [آواره میان گناهان مانده ام 🕊ای شهید اگر به دادم نرسی از دست رفته ام😔 #برادر شهیدم # احمد مشلب 🍀👇👇👇🍀 @Tarighahmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅پدر شفافیت هستی 🎙استاد رائفی پور پیشنهاد دانلود 🎈|••🌱🌺 @Tarighahmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️♥️ قسمت - تو چطور مي‌توني چنين چيزهايي رو قبول كني؟ از كجا معلومه كه درست باشن؟ سميه دلخور شد، به تندي گفت: - براي چي قبول نكنم؟! اينها روايات درست و صحيحي هستن كه تا حالا هيچ عالمي اونها رو رد نكرده! راحله باز هم با همان حالت استيصال و در ماندگي قبلي اش گفت: - اما آخه قبول كردنش مشكله! من هر كاري مي‌كنم نمي توانم اين حرفها رو به خودم بقبولانم! - خُب براي اينكه منطقي با اين مسئله برخورد نمي كنيم! مگه خود مردها استعدادها وتواناي هاشون با همديگه يكسانه؟ خب هركسي توانايي و استعدادش با اون يكي فرق داره. الان ميان جمع خودمون، آيا استعدادهامون يه جور ويه اندازه است؟ ميان مردها هم كسي هست كه به اندازه علامه طباطبايي و بوعلي سينا استعداد داره، وبعضي افراد هم بيشتر از پنج كلاس نمي تونن درس بخونن. خب آيا ميشه هركسي اعتراض كنه كه چرا مثل كسي كه از او بالاتره، نيست؟ راحله گفت: - اينها به هم چه ربطي داره؟ سميه گفت: - خُب، اولا" چون همه مون از حالت عَدَم بوجود اومديم، حق هيچ اعتراضي به خالقمون نداريم! ثانيا" چون چنين تفاوت‌ها و تنوع‌هايي لازمه نظام خلقت وعين عدالته، طبيعتا" خداوند هم از هركسي به اندازه استعداد وتوانايي اش توقع داره! پس اين ماييم كه بيش از اندازه از خودمون توقع داريم و زياده خواهي ميكنيم. پس مابايد كاملا" به اين وضعيتي كه داريم، راضي باشيم و به قول قديمي‌ها ناشكري نكنيم. مسلما" لطف خدا شامل ماهم شده است. سميه كه ساكت شد، همه جاساكت شد. راحله خودش را با مجله اش مشغول كرده بود. فهيمه هم وانمود مي‌كرد كه بيرون راتماشا مي‌كند. سميه سرش راپايين انداخته بود، انگار داشت ناخن هايش رانگاه مي‌كرد. عاطفه از زير چشم، راحله و فهيمه را تماشا مي‌كرد و پوزخند مي‌زد. ثريا هم خودش را به خواب زده بود. انگار همه بچه‌ها به ضعيف تر بودنشان راضي شده بودند. راحله نگاهي به بچه‌ها كرد و نگاهي به مجله اش. وقتي كه صحبت كرد، حرفهايش آرام تراز قبل بود: -البته به نظر منم صحبتهاي سميه خانم درسته. هرچند مطمئنم شواهدي توي احاديث و روايات يا آيه‌هايي از قرآن هست كه برعكس مضمونيه كه سميه گفت. اما مي‌خوام بگم اصلا" فرض كنيم كه واقعا" بعضي شواهد از آيات و احاديث نبوي وائمه دلالت براين داشته باشند كه بايد بعضي محدوديت‌ها روكه در عالم خلقت در وجود زنها قرارداده شده، قبول كرد. ولي بازهم من به ضروريات زمان تكيه مي‌كنم. عاطفه سرش را به نشانه تاسف تكان داد: - خير! مرغ راحله يه پاداره! راحله كوتاه نمي آد. راحله گفت: - بحث كوتاه اومدن نيست. مي‌دونين كه ما دودسته احكام داريم: احكام اوليه و ثانويه. احكام اوليه هميشه و براي همه زمان‌ها ثابت هستن. ولي، احكام ثانويه با توجه به عامل زمان تغيير مي‌كنن يا وضع مي‌شن. قبول داريم كه در زمان صدر اسلام هم پيامبر وائمه محدوديت ‌هايي براي زنها قايل مي‌شدن. مثلا" اينكه هيچ وقت زن نمي تونست حاكم يا قاضي بشه! مي‌دونين كه طبيعي هم بود، چون در اون زمان حاكم و قاضي بايد با تكيه بر دانسته‌هاي خودش حكم مي‌كرد و چون زنها هم محدود بودند وسواد ودانش وذكاوت كمتري داشتند، پس زنها نمي تونستند به چنين مناصبي دست پيدا كنن. اما امروز.... راحله كمي مكث كرد، شايد خودش هم هنوز مردد بود. عاطفه مهلت نداد: - اما امروز چي؟ امروز با اون روزها چه فرقي كرده؟ زنها مرد شدن؟ عوض راحله، فهيمه جواب داد: ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت - شايد من متوجه شده باشم كه راحله چي مي‌خواد بگه! فكر مي‌كنم منظور راحله اينه كه امروزه با توجه به اين كه زنها حضور فعالتري درجامعه دارن وخيلي از اونها هم ازسطح سواد ودانش بالايي برخوردارند وازطرف ديگه، باگسترش يافتن جامعه وتخصص‌هاي مربوط به زنها، ما مي‌تونيم بعضي از احكام ثانويه رو كه حضور زن رو درجامعه محدود ميكنه، تغيير بديم. مثلا" اجازه بديم كه زنها هم مناصبي چون قضاوت وحكومت رو در اختيار بگيرن. عاطفه گفت: - ديگه چي؟ چيزديگه اي لازم ندارين؟ جوابش را راحله داد: - اصلا" فرض كنيم كه اين احكام هم ثابت اند. اما ما بايد يه چيزديگه رو قبول كنيم. مي‌دونين كه امروزه ديگه جوامع فرق كرده اند. مسائلي درجامعه ما رُخ مي‌ده كه درجوامع ديروز رُخ نمي داد وطبيعتا" مورد نياز زنها هم نبود. اما زنهاي امروز ماچيزهايي مي‌دونن وتوقعاتي دارن كه شايد با حرفهاي قبلي نشه به اونها جواب داد. پس چون مصالح جامعه اسلامي در اولويت قرار دارن، بدنيست كه بعضي احكام روبه شكلي دربياريم كه نه اون احكام رو تغيير داده باشيم ونه مصالح امروز جامعه رو ازدست داده باشيم. راحله كمي صبر كرد. سميه با ناراحتي سرش راتكان داد و زير لب گفت: - ببين كار رو داريم به جايي مي‌رسونيم كه مي‌خوايم تو حكم خدا هم دست ببريم. اتوبوس كه ايستاد، حرفهاي راحله هم تمام شده بود. ثريا چشمهايش را باز كرد و صاف نشست. - پس اين لكنته چرا دوباره ايستاد! ماهم برگشتيم واطرافمان رانگاه كرديم تاببينيم چه اتفاقي افتاده است. تازه متوجه شدم كه بيرون هوا كاملا" تاريك شده است. عاطفه گفت: - اُف! هوا تاريك شده وما نفهميديم! ثرياگفت: - ازبس حرف مي‌زنين. من كه سرم درد گرفت، فك شماهارو نمي دونم. - اتفاقا" ماهم دهنمون كف كرد ازبس حرف زديم. فاطمه ازجايش بلندشد. دستي به شانه عاطفه زدوگفت: - خسته نباشين بچه ها! انصافا" كه دستتون درد نكنه. بحث خيلي قشنگي بود. من كه خيلي لذت بردم. عاطفه پريد ميان حرفش: - راستي توچرا حرف نزدي فاطمه. توكه خودت هميشه يه ستون بحثي! - بس كن عاطفه، كم چاخان كن،بذار ببينم چي مي‌خوام بگم. آهان! بچه‌ها حالا ديگه اذان را گفته اند. ماهم اينجا ايستاديم براي نماز! فكركنم بحث شما هم براي امشب كافي باشه. چون بقيه مي‌خوان استراحت كنن. ممكنه بحث كردن مزاحمشون بشه. پس بقيه بحث باشه تا اطلاع ثانوي. 🔸فصل پنجم🔸 همه رفته بودند به جز من و ثريا! رفته بودند تلفن بزنند. ولي من و ثريا نرفتيم. گفتم: - پس تو چرا نرفتي ثريا؟ به خونه تون تلفن نمي زني بگي رسيدي؟ حوله اش را از ساك درآورد. حوله اش قشنگ بود. بدم نمي آمد يكي از اين حوله‌ها داشته باشم! رنگش سبز سير بود، فكر كردم به رنگ چشم هايش هم مي‌خورد. گفت: - من شب زنگ مي‌زنم. بابام حالا خونه نيست! وسايل حمامش را درآورد. همه اش كامل بود. من كه يادم رفته بود ليف و صابون بياورم، گفتم: ادامه👇 ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ ادامه پارت ۱۶🦋✨ خب با مادرت حرف بزن. - ولش كن بابا! بي خيال شو! تا شب هيچ اتفاقي نمي افته! راستي تو چرا نرفتي زنگ بزني؟ به خودم گفتم ببين مرض داشتي سوال بي خودي كردي؟ بيا حالا اينم جوابش! بگو ببينم چي مي‌خواي بگي. گفتم: - الان كسي خونه مون نيست، منم بعداً مي‌زنم. بلند شد ايستاد: - باشه شب هر دومون مي‌ريم زنگ مي‌زنيم! بيا درست شد! همين يكي رو كم داشتيم! سعي كردم يك طوري حرف را عوض كنم. گفتم: - باشه! راستي من هنوزم باورم نمي شه كه تو من رو نشناخته بودي. همين طور كه مي‌رفت طرف در گفت: - البته قيافه ات برام آشنا بود، بعداً هم كه يادم اومد كجا ديدمت با خودم كلنجار مي‌رفتم كه بالاخره بهت آشنايي بدم يا نه؟ راستش از اون بلوايي كه اين دخترا به پا كردن اصلاً خوشم نيومد. اولش فكر مي‌كردم كه زير سر تو يا به خاطر توئه. ولي بعد كه دقت كردم فهميدم تو هم مثل من ميون اون‌ها غريبه اي. بعد داشتم فكر مي‌كردم كه من رو يادته يا نه؟ ديدم به من نگاه مي‌كني. فهميدم مرا شناخته اي. ديدم بد نيست كه با هم رفيق بشيم. بالاخره هر چي باشه ما تو اين مسافرت بايد براي خودمون رفيق داشته باشيم، نه؟ سرم را تكان دادم و خنديدم. او هم لبخندي زد و خواست رد شود كه صدايش زدم: - راستي ثريا، كدوم نگاه رو مي‌گي؟ كي؟ سرش را از دهانه در آورد تو: - موقع ورود به مشهد رو مي‌گم. يادت نيست. همون وقت كه فاطمه اون نوار رو گذاشت! حالا اجازه مي‌دين برم حمام يا نه؟ راست مي‌گفت. موقعي كه داشتيم وارد شهر مشهد مي‌شديم، نگاهش مي‌كردم كه يكهو غافلگيرم كرد. البته نه اينكه فقط اونو نگاه كنم. خيلي‌هاي ديگه را هم نگاه كردم. به خاطر نواراي بود كه فاطمه گذاشت. چه سرود قشنگي بود! يادم باشه دوباره ازش بگيرم گوش كنم. فاطمه نوار را داد به آقاي پارسا. آقاي پارسا هم نوار را گذاشت توي ضبط اتوبوس. صدايش را هم بلند كرد. 🕊🕊🕊 دوست دارم نگات كنم تو هم منو نگاكني من تو را صدا كنم تو هم منو صدا كني قربون صفات برم، از راه دوري اومدم جاي دوري نمي ره اگه به من نگاه كني. 🕊🕊🕊 فكر كنم اولين بار صداي گريه فاطمه را همين جا شنيدم. اول فقط يك هق هق بيشتر نبود! آن هم آن قدر آهسته كه فقط من شنيدم. نگاهش كه كردم اول فقط يك باريكه اشك ديدم و بعد چادرش را ديدم كه كشيده شد روي صورتش! چشم هايش پنهان شد. به خودم گفتم چقدر دل نازك! 🕊🕊🕊 دل من زندونيه، تويي كه تنها مي‌توني قفس و واكني و پرنده رو رها كني. 🕊🕊🕊 بعد عاطفه را ديدم. بلند شده بود ايستاده بود. بالاي سر فاطمه، جلوي صندلي‌هاي ما خم شده بود و دنبال چيزي مي‌گشت. نمي فهميدم دنبال چه مي‌گردد. خيابان‌ها و كوچه‌ها رو از شيشه رديف جلويي نگاه كرد، سميه هم چادرش را كشيده بود توي صورتش. شانه هايش هم تكان مي‌خورد! پس او هم؟ شايد به خاطر سرود بود: 🕊🕊🕊 مي‌شه قفل حرمت گوشه قلب من باشه مي شه قلب منو مثل گنبدت طلا كني تو غريبي و منم غريبم اما چي مي‌شه اين دل غریبم و با خودت آشنا كني. 🕊🕊🕊 برگشتم طرف عقب. مي‌خواستم ببينم بقيه چه حالي دارند! كنجكاو شده بودم! ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 امشب با چه حالی باید دعا کنیم؟ ✨ اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🖤 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
شب های قدر توی یه دفتر آرزوهاتون را بنویسید هدف گذاری یکسال آینده را بنویسید آرزوهای بزرگ، وسیع، کامل بخواین. شب نوزدهم وشب بیست ویکم میره بالا نوشته ها، و شب بیست و سوم ثبت میشه. برای همینه میگن سرنوشت یکسالتون اون شب نوشته میشه.امشب کائنات با شما همسو میشه،خدا براتون سرنوشتی را نوشته، امشب بگید چی به سرنوشت شما اضافه کنه، علامه جعفری میفرمایند امشب اراده خدا درامتداد اراده انسان قرار میگیره. تو بخواه تا من جاری کنم، این شبها محدودیتها را کنار بزارید، ذره بین خدا روی تک تک ماهاست. یه ورژن جدید از خودتون تعریف کنید، اگه از عملکرد قبلتون راضی نبودید. به احترام ضمیر ناخودآگاهتون شروع به نوشتن کنید، ن و القلم و ما یسطرون قسم به قلم و هر آنچه مینویسد. وقتی نوشته میشه محکوم به اجرا شدن میشه شب قدر اونقدر انرژی زیاده که میخواد شما را با کائنات همسو کنه. یه لوحی هست که توی شبهای قدر نازل میشه. ما در شکل ظاهری قضیه توی دفترمون خواسته هامونا مینویسیم، ولی در اصل توی لوح یه سری چیزها امشب ثبت میشه. منفیاتون رو به خدا بگید محوش کنه. امشب خودتونا درگیر نیمکره چپتون نکنید. به این منظور که اگه میگید خونه میخوام دنبال اینکه خونه دار شدن پول میخواد نباشید، دنبال منطق نباشید.شب نوزده وبیست ویک تو دفتر موقع نوشتن ،،،،،دقت کنید ننویسید خدایا اگه به صلاحمه. چون دست خدا را باز میزارید،،شما چیزای خوب و مثبت طلب کنید و فقط امشب،خدا همه چیز را صلاح کارتون میدونه. سعی کنید پاک باشید تا لوحتون ثبت بشه. ما در کسب فضایل ناتوان نیستیم، در حفظش ناتوانیم. امشب کلماته ،اگر، اما ،شاید را کنار بگذارید. اول توی دفتراتون یه صلوات بنویسید یه حاجت دوباره یه صلوات. خدا خودش گفته خواسته ایی که بین دو تا صلوات باشه را رد نمیکنه. واضح چیزی را که میخواین و همیشه از خواستنش میترسیدید امشب بخواین، بنویسید. آرزو تا توی ذهنه یه چیزیه، میاد روی کاغذ یه چیز دیگه میشه، متجلی میشه. همیشه کائنات فرمانبردار محض الهی هستند ولی امشب میتونی بگی خدایا من با اینجای کارنامم و سرنوشتم موافق نیستم.عوض میشه،،میشه چیزی که خواستی، خدا ارحم الراحمینه. اون چیزایی که از خدا برامون گفتند با ذات اقدس الهی خیلی فرق داره. شبهای قدرو برای سبحان الله بودنش گریه کنید. خدا میگه پاک و منزه ام، از چی؟؟؟؟ از تهمتهایی که بهش میزنیم.😔 اگه آتیش باشه اگه سوختن باشه اون گناهان خودمونه که توش میسوزیم ؛سوزش حسرت از فاصله ایکه بین خودمون و دریای بیکران رحمتش درست کردیم؛ استغفار بگید از خدا رستگاری بخواین. رستگار شدن یعنی خدایا تو مرا آفریدی و ازتمام ظرفیتها و قابلیتهای پنهانی من که ازش آگاه نیستم آگاهی،،منو به ظرفیت ها و مقام و جایگاههایی که باید برسم آگاه ساز. بگید خدایا آگاهی منحصر به فرد رابه من نشون بده و درکش هم بده. امشب سجده های طولانی کنید صدرهمه خواسته هامون هم فرج اقا ومولایمون امام زمان قراربدیم ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
اگر میخواهید در شب‌های قدر دعای مستجاب داشته باشید... را شفیع قرار دهید🥀 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
رفقا امشبـــ براے اینڪه بیشــتر بہ صحبٺ خدا برسیــم مبحثو نزاشتم .... دل بڪنیم از هرچے چیز دنیوے گوشے رو بزارید ڪنار برید صحبٺ با دلبــر❣ منو خیییلی دعا ڪنید بدجور محتاج دعاهاے قشنگتونم😭💔
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
شب های قدر توی یه دفتر آرزوهاتون را بنویسید هدف گذاری یکسال آینده را بنویسید آرزوهای بزرگ، وسیع، کا
🕊 امشب ميروم گوشه را انتخاب ميكنم... ميروم كه كنم ميروم بگويم كه منم آن بنده‌ی گناهكارت.. هوايم را داشته باش كه بر من سخت نگير.. سخت ننويس كه تو خالقی و من كه من خطاهايم را بر قسمتم ننويس كه اميدم همه تویی نيامده ام كه به قول معروف بگويم "دستم بگیر" آمده‌ام بگویم"عمری گرفته‌ای خدایا رها مكن"... یک قدم بسوی تو میگیرم؛ باشد میشود قدم... هزار قدم پیش آمده ام ، با قسمهایی ردیف پُشت هم آمده به درگاهت "العفو" آورده ام حساب سرانگشتیم که میکنم میبینم نمیشود "نبخشی ام" "وَقابِلَ التَّوْبِ" این تویی بخشنده ترین . ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپو از دست ندید و به اشتراک بزارید.... شب قدر❤️ التماس دعای فرج🌱 اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🖤 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
بعد از دعای فرج ... خادمای کانال رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید یا علی مولا🍃🌸🖤
شیعیان مهدے .... بچه هاے مهدے .... دعا براے فــرج آقامون فراموش نشہ💔 فقط فڪردنیای خودٺ نباشے و یادٺ برهـ واسہ ظهورآقا دعا ڪنے.... تمام مشڪلاث تو فقط با ظهور حل میشہ پس دعا ڪن براے ظهورش...🌹 حضورش....🌹 {اللهم عجل الولیڪ الفرج}
امام علے (ع) مے فــرماید: |♥️| به محضر رسول خدا (ص) رسیدم،دیدم حضرت به شدٺ مے گریند. علت را جویا شدم.حضرت فرمودند ؛ درشب معراج جمعے از زنان امتم را دیـــدم ڪه سخت در عذاب اند.یڪے از آنان زنے بود ڪه اورا از موے سرش آویزان ڪرده بودند و او ڪسے بود ڪه موے خودرا از نپوشانده بود. همچنین زنے را دیدم ڪه گوشٺ خود را مے خورد و اوڪسے بود ڪه خودش را براے مردم مے ڪرد. [🔥🌸]• •{🌹وسائل،ج ۱۴،ص۱۵۶🌹}• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توبیخ ســردار قاآنے و شهیـــد پورجعفرے توسط حاج قـاسم♥️ 😍 ❣ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
💕 خب.. اینم شبای قدر حالا خدا منتظره ببینه چقدر تغییر ایجاد میکنیم.. بعید میدونم خدا دیشب ما رو نبخشیده باشه الآن دیگه وقتی میخوای بری نماز بخونی خدا به احترامت بلند میشه.. الان سفید سفیدیم.. از امروز مراقبه یادمون نره.. باز خودمونو سیاه نکنیم..! ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
+چجوری‌ازدنیا‌دل‌کَندی...؟! -انتخاب‌کردم...!! +چی‌رو...؟! -بین‌آخرت‌ودنیا؛یکی‌باقی‌ودیگری‌فنا...!! ...💔 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
•{اظـہار محبٺ بهـ همســر نشانہ ایمان اسٺ...😍❤️}• نامہ بهـ همسرشون :❣ تصدقٺ شوم ؛الهے قربانت بروم؛ در این مدٺ ڪه مبتلاے جدایـے از آن نورچشم عزیزو قوت قلبم گردیدم متذڪر شماهستم و صورٺ زیبایٺ در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شمارا به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ ڪند. ♥️🌱•° ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
••• " بـه او اگـر بخواهم بنویسم خواهم نوشتــــ 💔 هواے‌ شهـر بدون تـو برایم نفس‌‌گیـر شده 😞 || || ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad