#خاطرات_شهید
💠حاج حسین یکتا :
🍃برا خدا ناز کن؛ #شهدا برا خدا ناز میکردن. گناه نمیکردن ولی عوضش برا خدا ناز میکردن، خدا هم نازشونو میخرید!
🍃🌸حاج احمد کریمی تیر خورد، رسیدن بالاسرش
گفت: من دلم نمیخواد شهید بشم!
گفتن: یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟!
برا خدا داری ناز میکنی؟؟؟
گفت: آره؛ من نمیخوام اینجوری شهید بشم،
من میخوام مثل اربابم #امام_حسین ارباً اربا بشم... .
🍃🌸حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرکت کرد،
علی آزاد پناه هم حرکت کرد.
سه تایی با هم. یک دفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون،
دیدم حاج احمد ارباً اربا شده.
همهی حاج احمد شد یه گونی پلاستیکی!
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
http://eitaa.com/joinchat/49086482C0553e25ae5
راوی علی مرعی (دوست شهید)
قسمت اول:
من و #احمد همسایه بودیم.روز به روز با هم بیشتر آشنا میشدیم تا اینکه در یکی از مجالس عزاداری در ماه محرم کنار هم نشسته بودیم و بعد از مراسم با هم بحث های دینی داشتیم که خیلی لذت بخش بود.قدرت بیان #احمد در مسائل دینی من راجذب اوکرد و به مرور رابطه ی مابه دوستی تبدیل شد.سعی می کردم اورا زیادملاقات کنم واز بس شیفته ی او بودم،مثل سایه دنبالش می کردم.اهل محل متوجه عمق ارتباط ماشده بودند و کسی که رابطه ی مارانمیدانست گمان می کرد، برادریم.
پرازنشاط وفعالیت بود. علاوه براینکه باعث شادی دوستان می شد، موضاعاتی درجمع مطرح میکرد که باعث می شدآنها فکر کرده ونظر خود رابیان کنند.او میخواست غیر مستقیم جوانان رانسبت به مسائل مختلف آگاه کند.
#خاطرات_شهید
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🕊🌿 اولین روحانے مدافع حرم شهید محمدمهدے مالامیرے #بشیم_مثل_شهدا
#خاطرات_شهید
گفت میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش وخدا.
پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود:
« سلام بر ابراهیم »
آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود ، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند.
درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره کنار بچه های مجروح ماند و بر نگشت ، مثل ابراهیم ، او هم فرمانده نبود و اگر بر می گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند ، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است.
او شبیه ترین فرد به ابراهیم هادی است با این تفاوت که ،
اگر کسی دلتنگ ابراهیم شد ، کانال کمیلی در قلب فکه هست که در پی او برود اما رفقای محمد مهدی در فراقش مامنی جز خانه ی پدری اش ندارند ....
اولین روحانی مدافع حرم
#شهیدمحمدمهدی_مالامیری
📕 مدافعان حرم
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
#خاطرات_شهید
◽️حمید آقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بود ....هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سختپسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریعتر برگرده چون شرایط حجاب خانمها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود.
✍راوی: همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی
#بشیم_مثل_شهدا
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
#خاطرات_شهید🕊
اهلبیت را از جان و دݪ میخواست، اما سر و سری داشت با حضرتزهرا(س).. نام مادر ازدهانش نمیافتاد، آنقدر یازهرا یازهرا میگفت که شده بود ملڪه ذهنش..
وقتی ترکش خورد همین ذکر روی لبهایش بود لحظههای آخر هم یازهرا گفت خندید و #شهید شد..
#شهیدعبدالمجیدسپاسے
#بشیم_مثل_شهدا
┄┅═✧❁🌷❁✧❁🌷❁✧═┅┄
@TarighAhmad
┄┅═✧❁🌷❁✧❁🌷❁✧═┅┄
#خاطرات_شهید
چنان با #شهدا عجین بود ڪہ در سخنرانے هایش مے گفت:
"من با شهدا راه مےروم
غذا مےخورم و مےخوابم
و این آسایشے ڪه برای من شهیدان بوجود آورده اند هرگز نخواهم گذاشت پرچـم #یامهــدی_ادرکنے، آن ناله های رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند..."
#حاج_عباس_عبدالهے همــواره در سخنرانے هایش میگفت: “جسمم را به خاڪ و روحم را به خـدا و راهم را به آیندگان مے سپارم ”
جزو بهترین تڪ تیراندازهای ایران بود او همواره سخت ترین راه را انتخاب مےکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشڪر عاشــورا بود و چه زمانے که بعد از بازنشستگے نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت...
منبع: کتاب مدافعان حرم، خاطرات #شهیدجاویدالاثرعباس_عبداللهی🌷
تاریخشهادت:۱۳۹۳/۱۱/۲۲
محلشهادت:درعا،سوریه
وضعیتتاهل:متاهل
تعدادفرزندان:۲
#سالروزشهادت🕊
#بشیم_مثل_شهدا
❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁
@TarighAhmad
❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
#خاطرات_شهید
●ما از زمانی که عقد کردیم ماموریتهای حمیدرضا به سوریه شروع شد. اگر اشتباه نکنم در طول این مدت زندگی مشترکمان، شش تا هفت بار سوریه رفت. هربار هم تقریبا ۴۰ تا ۵۰ روز ماموریتش طول میکشید
●حمیدرضا همان جلسه اول به من گفت که جزو نیروی سپاه قدس است. گفت حاج قاسم سلیمانی از ما خواسته که خانوادههایتان باید در جریان این موضوع باشند به این دلیل که شما یک شهید زنده هستید و به خاطر رفت و آمدتان در مناطق درگیر جنگ باید هرلحظه منتظر شهادتتان باشید
●من زمان شهادت همسرم در سوریه بودم
✍راوی: همسر شهید
●ولادت : 1367/10/17 ،اصفهان
●تاریخ شهادت : 1398/11/28 ،حلب ،سوریه
.................«شادی روح پاکش صلوات».................
#سالروزشهادت
#شهیدحمیدرضابابالخانی
#اَلـلّـﮪُمَّعـَجـِّللـِوَلـٻَۧـکَالـفـَࢪَج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
#خاطرات_شهید
●او خيلى مؤدّب، فهميده و با تقوا بود. غلامعلى پيشانى و كف پاى مادرمان را میبوسيد و مى گفت: بهشت زير پاى مادر است. پدر و مادرم خيلى ناراحت میشدند و مى گفتند: تو ما را شرمنده میكنى، امّا او میگفت: من به بوسيدن پاى شما افتخار میکنم.»
●بيش از هر چيز حسن خلق و رفتار ايشان زبانزد بود و هميشه سعى میکرد با تبسم مسائل را حل كند. آن قدر صبور بود كه اگر عصبانى میشد، خود را كنترل میکرد و با روحيه باز امر به معروف و نهى از منكر میكرد.
●او هر موقع كه به جبهه میرفت، به ما سفارش میکرد كه به خانواده شهدا سركشى كنيد و از احوال آنها جويا شويد. به بچّه ها درباره درس خواندن و حجاب توصيه مى كرد.»
●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۱ باخرز ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۵ مریوان ، والفجر۹
#شهیدغلامعلیترابی🌷
#اَلـلّـﮪُمَّعـَجـِّللـِوَلـٻَۧـکَالـفـَࢪَج
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←