eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
در طول تاریخ افرادی از میان انــ🧔🏻ــسان بلند شده و ادعا کرده اند که با سازنده این مجموعه عظیم در ارتباط هستند. اصطلاحا انسان ها و مکاتب دینی به آن ها میگویند.
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت شب سر سفره شام بودیم.... که صالح آمد. یک شاخه گل و جعبه ی کادویی در دستش بود. هر چه اصرار کردیم گفت شام خورده. زهرا بانو غذایم را توی سینی گذاشت و گفت ببرید باهم بخورید. باهم به اتاقم رفتیم. سینی را گوشه ای رها کردم. و کنار صالح روی تختم نشستم. انگار تازه پیدایش کرده بودم. هنوز هم دلخور بودم اما دلم نمی آمد به سرش بزنم. جعبه کادویی را بازکردم. ادکلن بود. کمی دلم فشرده شد. ــ چی شد مهدیه جان؟ خوشت نیومد؟ ــ نه... یعنی... اتفاقا خیلی هم خوش رایحه ست. فقط... ــ فقط چی خانوم گل؟ ــ صالح جان مگه نمیدونی عطر جدایی میاره؟ خندید. دستی به موهایم کشید و آنها را پشت گوشم پنهان کرد. ــ عزیز دلم بد به دلت راه نده. من که می دونم... مگه اینکه فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه که اونم مطمئنم حضرت عزرائیل جرات نمی کنه سراغ من بیاد وگرنه با تو طرفه. خندید و ریسه رفت. با مشت به بازویش زدم و اخم کردم و گفتم: ــ زبونتو گاز بگیر. ــ مهدیه جان... عطر از چیزهایی بوده که خوشش می اومده. بهتره و بیشتر مد نظرت باشه تا این حرف های کوچه خیابونی. حالا بگو ببینم چرا عصر ازم دلخور بودی؟ نگاهش کردم و چیزی نگفتم. خودش می دانست چرا، اما می خواست با حرف زدن مرا سبک کند. ــ سکوتت هم قشنگه خانوووووم. بوسه ای به پیشانی ام زد و گفت: ــ می دونم. دو روزه نبودم و کم کاری کردم اما به جون خودت اینقدر سرم شلوغ بود که گفتنی نیست. ــ روزا سرت شلوغ بود، نمی تونستی شبا بهم زنگ بزنی؟ ــ بخدا اگه بگم عین جنازه می افتادم و خوابم می برد باورت میشه؟ تنم لرزید. بغض کردم و گفتم: ــ این اصطلاحات قشنگ چیه به خودت نسبت میدی آخه؟! چشمکی زد و گفت: ــ ببخشید. خب بیهوش می شدم چیزی نگفتم. ــ عروس خانومم آمادگی داره واسه پس فردا؟ چه می گفتم؟ نه لباسی نه آرایشگاهی نه... آمادگی از نظر صالح به چه معنا بود؟ همین را از او پرسیدم. به چشمانم زل زد و گفت: ــ تو دلت میخواد؟ ــ من؟!! خب... نمی دونم بهش فکر نکردم. فقط اینو می دونم که از متنفرم. لبخندی زد و گفت: ــ خانومِ خودمی دیگه... مهدیه جان من از یه رستوران همین نزدیکیا پنجشنبه رو رزرو کردم برای شام عروسیمون. عصر هم نوبت محضر گرفتم. فقط تو فردا با من و سلما بیا هم لباس انتخاب کن هم وقت آرایشگاه بگیر. روز جمعه هم با هم میریم پابوس آقا بعدش هرجا توبگی... ابروهایم هلال شد و گفتم: ــ صالح... خیلی همه چیو میگیری... من هنوز جهیزیه نگرفتم. زهرا بانو ناراحته. فقط دارن و یه بچه، اونم من. تکلیف خونه چی میشه؟ آخه کلی کار داریم این تصمیم یهویی چی بود گرفتی؟ با آرامش دستم را گرفت و گفت: ــ نگران نباش. بخدا تشکیل زندگی اونقدری که همه ، چیزی نیست. مامان زهرا بعدا می تونه سر فرصت برات جهاز بگیره. الان ما می خوایم تو یه اتاق پیش بابا اینا زندگی کنیم تا چند ماه بعد که خونه بگیرم. پس فعلا احتیاجی به وسایل خاصی نداریم. فقط یه تخت خواب که... سرم را پایین انداختم. گوشی را از جیبش درآورد و عکسی را به من نشان داد. تخت دونفره ی ساده اما شکیلی بود که روتختی آبی داشت و به فضای اتاق صالح می آمد. ــ دیروز آوردمش. کلی با سلما کشیک دادیم که تو متوجه نشی. لا به لای کارای خودم که سرم حسابی شلوغ بود این کارم انجام دادم. خواستم غافلگیرت کنم. تصمیم گرفتم من هم کمی به سادگی فکر کنم. ــ پس منم لباس عروس نمی پوشم. ــ چی؟ چرا؟ ــ خب کرایه ش گرونه میریم یه لباس ساده ی سفید می گیریم. بعد میریم محضر. ــ نه... نه... اصلا حرفشو نزن ــ ااا... چرا؟ ــ خب من دوست دارم عروسمو تو لباس ببینم. ــ اینم شد قضیه ی حلقه؟ خیلی بدجنسی. ــ نه قربون چشمات. خودم دلم می خواد لباس بپوشی. دیگه... ــ دیگه اینکه... من می ترسم. یعنی سردرگمم. ــ سردرگم!!! چرا؟ ــ خب یهو می خوام بشم خانوم خونه. نمی دونم چه حسیه؟ من هنوز باهاش مواجه نشدم. خندید و گفت: ــ خب چرا از چیزی می ترسی که باهاش مواجه نشدی؟ سکوت کردم. درست می گفت. باید خودم را به داخل ماجرا هول می دادم. ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
چـــــــــــــــــادر تو تلافی غروبی است... که در آن روز به زور ازسر زنان حرم می کشیدند... چادر تو میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر ...💔🍃 و چادر سرکردنت به همین سادگی انتقام کربــــــــــــــــــلاست...🌙🌱 ✾✾✾══♥️══✾✾✾ @TarighAhmad ✾✾✾══♥️══✾✾✾
اکرم صلی الله عليه و آله فرمود: 💠منْ مَنَعَهُ الصَّوْمُ مِنْ طَعامٍ يَشْتَهيهِ، كانَ حَـقّا عَـلَى اللّه ِ أَنْ يُطْعِمَهُ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَ يُسْقِيَهُ مِنْ شَرابِها. ❇️ كسى كه روزه، او را از غذاهاى مورد علاقه‌اش باز دارد، بر خداست كه به او از غذاهاى بهشتى بخوراند و از شراب‌هاى بهشتى به او بنوشاند. 📚 بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۳۳۱ •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈• @TarighAhmad •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
اکرم صلی‌الله علیه و آله: 💠 عنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابی‌طالب علیه‌السلام ❇️ سرلوحه پرونده هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است. ✅ 📚بحارالانوار، جلد ۲۷، صفحه ۱۴۲ •┈•✾•┈•join•┈•✾•┈• @TarighAhmad
💎یا رَبَّ التَحیَه وَالسّلام 💎 اکرم صلی‌الله علیه و آله: ❇️ این علی (علیه السلام) و شیعیان او هستند که در روز قیامت کامیاب و رستگار خواهند بود. 📚 بحارالانوار، جلد ۲۷، صفحه ۱۴۳ ○|۱۶ اردیبهشت |○ ۲۳ رمضان 🌙 پنج شنبه ذکر روز : 💢لا اله الا الله المَلِکُ الحَقُ المُبین 💢 •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈• @TarighAhmad •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
اکرم صلی‌الله علیه و آله: 💠 لوِإجتَمَعَ الناسُ عَلی حُبِّ عَلِیّ بنِ ابی‌طالبٍ لَما خَلَقَ اللهُ النارَ! ❇️ اگر تمام مردم در دوستی و محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام یکدل بودند خداوند آتش جهنم را هرگز نمی‌آفرید! 📚 بحارالانوار، جلد ۳۹، صفحه ۲۴۸ |>۱۹شوال<| |<10خرداد>| دوشنبه ذکر روز : یا قاضی الحاجات ✨ ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @TarighAhmad ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
🔅 خدا (صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله): ✍️ طالِبُ العِلمِ مَحفُوفٌ بِعِنٰایَةِ اللهِ 🔴 جوینده دانش پیچیده در عنایت خداوند است. 📚 بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۱۶۵ ۲۶ خرداد ۱۴۰۰☀️ ۵ ذی القعده ۱۴۴۲🌙 چهارشنبه ذکر روز: 🌀یا حی یا قیوم 🌀 ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
🔅 اسلام صلى الله عليه و آله: ✍️ اللّهُمَّ اجعَل حُبَّكَ اَحَبَّ الأشياءِ إلَىَّ؛ 🔴 خدايا! دوست داشتنت را محبوب‏ترين چيزها نزد من گردان. 📚 بحارالانوار، جلد ۸۸، صفحه ۷۰ 💫امروز دوشنبه آخرین روز بهار 🌿 ❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁ @TarighAhmad ❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
﷽؛ 💎 روزی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است . از او پرسید : چرا به این روز افتادی ؟ گفت : ای رسول خدا ! از دست امت تو رنج می‌برم و در زحمت بسیار هستم . فرمود : مگر امت من با تو چه کرده‌اند ! گفت : ای رسول خدا ! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم . : هر وقت به هم می‌رسند سلام می‌کنند . : با هم مصافحه می‌کنند . : هر کاری را که می‌خواهند انجام دهند ، ان شاء الله می‌گویند . : از گناه استغفار می‌کنند . : تا نام شما را می‌شنوند صلوات می‌فرستند . : ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند ... { أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ } ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad