eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت روی تخت، خوابم برده بود. سِرُم به دستم وصل بود و صالح و سلما و زهرا بانو توی اتاق کنارم بودند. قبل از سِرُم، آزمایش دادم و گفتند تا اتمام سرم حتما جوابش را می دهند. صالح نگران بود اما به روی خودش نمی آورد. با من صحبت می کرد و سر به سرم می گذاشت. سلما کلافه به زهرا بانو گفت: ــ زهرا خانوم می بینید این داداش من چقدر بی ملاحظه س؟!!! صالح حق به جانب گفت: ــ چرا؟! مگه چیکار کردم؟؟!! سلما به من اشاره کرد و گفت: ــ بببن بیچاره داره بیهوش میشه بذار بخوابه کمی حالش جا بیاد. همش حرف می زنی. مهدیه... خودت بگو... اصلا متوجه حرفاش شدی؟ لبخند بی جانی زدم و گفتم: ــ آقامونو اذیت نکن. چیکارش داری؟ صالح گفت: ــ خوابت میاد؟ ــ یه کمی... ــ ببخش گلم. اصلا حواسم نبود. ملحفه را مرتب کرد و خواست برود که گوشه ی آستینش را گرفتم. ــ تنهام نذار صالح ــ باشه خوشگلم. دکتر گفت جواب آزمایش زود مشخص میشه. برم ببینم چه خبره؟ رفت و من هم چشمم را بستم. نمی دانم چقدر گذشت که خوابم برد. با صدای زیر و بم چند نفر بیدار شدم و چشمم را که باز کردم صالح با لبخند پهنی که سراسر پر از شوق بود خم شد و پیشانی ام را بوسید. خجالت کشیدم.بابا و پدر جون هم آمده بودند. همه می خندیدند اما من هنوز گیج بودم. سلما با صالح کل کل می کردند و مرا بیشتر گیج کرده بودند. ــ چی شده؟؟؟ صالح گفت: ــ چیزی نیست خانومم تو خودتو نگران نکن. سلما سرک کشید و گفت: ــ آره نگران نباش واسه بچه ت خوب نیست. و چشمکی زد. از خجالت به او اخم کردم و به پدر جون و بابا اشاره کردم. زهرا بانو پلکش خیس بود. دستم را نوازش کرد و گفت: ــ دیگه باید بیشتر مراقب خودت باشی. دیگه دونفر شدین. هنوز گیج بودم. " مثل اینکه قضیه جدیه " بابا و پدر جون تبریک گفتند و باهم بیرون رفتند. صالح ففط با لبخند به من نگاه می کرد. با اشاره ای او را به سمت خودم کشاندم ــ اینا چی میگن؟ ــ جواب آزمایشتو گرفتم گلم. تو راهی داریم ضعف و سر گیجه ت به همین دلیل بوده. چیزی نگفتم. فقط به چشمانش زل زدم و سکوت کردم. "یعنی من دارم مادر میشم؟ به این زودی؟" ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
کانال استیکرها به روز شد:)❤️
💕یا مَن هُو شَدیدُ المِحال💕 ای معبود من 🌺 ✨تو خود درکتاب استوارت فرموده ایی که توبه بندگانت را میپذیری پس آنگونه که وعده فرموده ای بازگشت مرا بپذیر و آنسان که شرط کرده ای محبت خود را بر من لازم گردان✨ پنج شنبه ۲۴ اولین ماه پاییزی ۲۷ صفرالمظفر🥀 ❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁ @TarighAhmad ❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
🌻ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ👣 ؏ج♡ |📿|قدم اول: نماز اول وقت |🌸|قدم دوم:احترام به پدرومادر |📚|قدم سوم:قرائت دعای عهد |💎|قدم چهارم: صبر در تمام امور |🖇|قدم‌پنجم:وفای‌به‌عهدباامام‌زمان(عج) |📖|قدم‌ششم:قرائت‌روزانه‌قرآن‌همراه‌بامعنی |🍉|قدم هفتم:جلوگیری ازپرخوری وپرخوابی |📮|قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه |🔥|قدم نهم:غیبت نکردن |💧|قدم دهم:فرو بردن خشم |🌈|قدم یازدهم:ترک حسادت |🥀|قدم دوازدهم:ترک دروغ |🌿|قدم سیزدهم:کنترل چشم |✨|قدم چهاردهم:دائم الوضو .. 🌺『@TarighAhmad』🌺
تو ماه را دوست داری و من ماه هاست تورا .....🙃💚 🥀 •═•🍃🌙🍃•═• @TarighAhmad •═•🍃🌙🍃•═•
⚠️ توجه🧐 نگو مرسی😱😱 پاوه که بودیم حاج احمد صبح ها بعد از نماز مارو به ارتفاعات شهر می برد و توی برف و یخبندان باید از کوه بالا می رفتیم😐😐 حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما می ایستاد و به بچه ها خسته نباشید می گفت و از اون ها پذیرایی می کرد😊😊 یک بار در حال برداشتن خرما بودم که گفتم مرسی برادر 😱😱 گفت چی گفتی؟؟🤨🤨 منم فهمیدم چه اشتباهی کردم گفتم هیچی گفتم دست شما دردنکنه برادر🤭 گفت گفتم چی گفتی؟؟😠 گفتم برادر گفتم ممنون😢 دوباره گفت نه اون اولی چی گفتی؟؟ من دیگه راه برگشت نداشتم گفتم،گفتم مرسی برادر😭 گفت:بخیز سینه خیز رفتن با اون شرایط برف و سرما و گِل واقعا کار سختی بود😢 اما چاره ای نبود باید اطاعت امر می کردم. بیست متری که رفتم دیگه نتونستم ادامه بدم 😢☹️🙄 روی زمین ولو شدم و گفتم نمی تونم والله نمی تونم😭😔😢 حاج احمد ضربه ای به من زد که نفهمیدم از کجا خوردم😱 ظهر دوباره همدیگرو دیدیم گفتم حاج آقا اون چه کاری بود با ما کردی؟؟😒🧐مگر من چه گفتم!! گفت:ما یک رژیم طاغوت با فرهنگش رو از کشور بیرون کردیم .ما خودمون فرهنگ داریم ،زبان داریم شما نباید نشخوار کننده ی کلمات فرانسوی و اجابت باشید.به جای این حرف ها بگو خدا پدرتو بیامرزه☺️☺️ 🚫خواهرم برادرم لطفا از کلمه مرسی،اوکی و بای و .....استفاده نکنید❌ /ʝסíꪀ➘ ⇝ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇱🇧♥️چشم بد دور ڪه هم ... جانی و همـ جانانے♥️🇱🇧 •┄═•◈🌺◈•═┄• @TarighAhmad •┄═•◈🌺◈•═┄•
‍ "حجابٺ" را محڪمـ نگھـ دار... نگـاه نڪن ڪھـ اگـر حجاب و فڪر درسٺ داۺٺھـ باۺے مسخـره اٺ مےڪنند😒 آنھـا ۺیطـان هستند... . ۺُما👈🏻 بھـ حضرت زهـرا ( س ) 💚 نگــ👀ـاه ڪن ڪھـ چگـونھـ زیسٺ و خودش را حفـظ ڪرد...😌 . 💠 فرازی از وصیٺ : بھـ خـواهرش •═•❁🖤❁•═• @TarighAhmad •═•❁🖤❁•═•
🔷بیانیه جنبش امل و حزب‌الله لبنان درباره مذاکره ترسیم مرزها با رژیم صهیونیستی 🔹چارچوب توافقی که "نبیه بری" (رئیس پارلمان لبنان) درباره مذاکرات ترسیم مرزها اعلام کرده در مقدمه آن بر تفاهم سال 1996 و قطعنامه 1701 اشاره شده که بر اساس آن نشست‌های دوره‌ای فقط میان افسران نظامی برگزار می‌شود در نتیجه ساختار هیئت لبنانی که در آن مقامات غیر نظامی نیز حضور دارند بر خلاف این چارچوب به شمار می‌آید. 🔹در نتیجه، موضع جنبش امل و حزب‌الله لبنان و بر اساس پایبندی به اصول ملی و مخالفت با کشیده شدن به خواسته دشمن صهیونیستی از طریق تشکیل هیئت مذاکره‌کننده که اکثر آنها را شخصیت‌های سیاسی و اقتصادی تشکیل می‌دهند اعلام می‌گردد که به‌طور کامل با این رویداد مخالفت کرده و آن را خارج از چارچوب تفاهمی که بر اساس آن توافق حاصل شد می‌داند که بر خلاف موضع لبنان و منافع عالی آن به شمار می‌آید و تسلیم‌شدن به خواسته اسرائیل که خواستار عادی‌سازی به هر شکل ممکن است می‌باشد. 🔹جنبش امل و حزب‌الله خواستار بازگشت از این تصمیم و بازنگری در تشکیل هیئت لبنانی است که بر اساس چارچوب توافق باشد. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
امام (ره) : دعای عهد تقدیر انسان را تغییر میدهد ✨🌻 ~~روز سیزدهم چله •═•🍃🌼🍃•═• @TarighAhmad •═•🍃🌼🍃•═•
وقف یکی از کارسازترین و سالمترین شیوه هایی است که تمکن مالی را بصورت احسانی ماندگار، در خدمت نیازهای جامعه قرار میدهد و اراده ی نیک آدمی را پس از طی دوران زندگی، همچنان زنده و کارساز نگه میدارد. 📗۱۳۸۱/۰۲/۱۵ 🗓به مناسبت روز وقف 💞🍃|@TarighAhmad
سلام اقآ جانــم❤️ آقا جان گلهـ⛓ دارمــــ😔 آقآ دلم تنگ شدهـ😢 آقآ يعني می‌شود روزی پس از سال ها دوری در دوراهی بین الحرمین قرار بگیرم؟ آقا يعني می‌شود؟ اقـــآ دلتنـ💔ـگ تر از همیشه هستمـ❣ دگر چیزی حالم را خوب نمی‌کـ💘ـند دلـــــــــــــــــــــــــــ❤️ـــــــــــــــــــــــــــــم حرمــــــــــــــــــــــ🏴ــــــــــــــــــــــــــــــــ میخواهـــــــــــــــــ🤲🏻ـــــــــــــــــــــــــــــد @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🍃🌸 🌹 کرامت شهید حسن طاهری در شب اول قبر همسایه قدیمی‌اش 🔸یك شب در خانه هیأت داشتیم، عصر ِ همان رو
📚| ‌ نــام : سیدمسعودحسینی نـام پـدر : سیدابوالفضل تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۸/۰۴/۰۵ مـحل تـولـد : تهران تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ عـملیـات : کربلای۵ نـحوه شـهادت : حوادث ناشی از درگیری مـحل مـزار : بهشت‌زهرا (س) •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💛✨ رفاقت یعنی با هم به آســ✨ـمون رسیدن (🕊) ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
سلام رفقا✋ با توجه به اینکه درگیری ها در استان ادلب شدت گرفته نظرسنجی قرار دادیم تا ببینیم چندنفر موافق اند اخبار ادلب رو انتشار بدیم🌸🍃 EitaaBot.ir/poll/l23rd?eitaafly لطفا همه شرکت کنن خیلی وقتتون رونمیگیره✨
اِلهی🤲 🔆یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد 🔅 یا عالی بِحَقِّ علی 🔆یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه 🔅یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن 🔆یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
ما به نیت نیاز خودمان به🌷شهدا🌷 امشب نماز شب اول قبر را بخوانیم : نماز لیله الدفن (نماز شب اول قبر) از نماز‌های مستحب موکد است که در اولین شب خاکسپاری مومنان قرائت می‌شود. این نماز دو رکعت است که در رکعت اول سوره مبارکه حمد و آیت الکرسی و در رکعت دوم، سوره مبارکه حمد و ۱۰ مرتبه سوره مبارکه قدر خوانده می‌شود. در پایان بعد از سلام نماز، می‌گوییم: "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ فلان بن فلان." [بجای عبارت فلان بن فلان نام شهید و نام پدر او را به زبان می‌آوریم.] 🕊 شهید محمد بلباسی ( محمد بن هدایت) 🕊 شهید رضا حاجی زاده (رضا بن رجبعلی) 🕊 شهید مهدی نظری ( مهدی بن باقر) 🕊 شهید زکریا شیری (زکریا بن شعبانعلی) 🕊 شهید علی عابدینی (علی بن یوسفعلی) 🕊 شهید حسن رجائی فر (حسن بن اصغر) 🕊 شهید محمود رادمهر (محمود بن علی اصغر) 🕊 شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان ( مجید بن یدالله)
{🌸🌱}•√ حالِ‌یڪ‌جاماندهـ را‌جاماندهـ مےفَهمَد‌فقط...💔 |❥ •• @TARIGHAHMAD
AUD-20200925-WA0026.mp3
3.12M
2 🎧آنچه خواهید شنید؛👆🏻 ❣نماز... سکوی پروازه! تعجب نکن! پرواز کردن با نماز،سخت نیست. 💓فقط بایدفنون پرواز رو یادبگیری، اونوقت لذت نمازت رو،با هیچ لذتی عوض نمیکنی. ❤️ ••●❥☀️❥●•• @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
سلام رفقا✋ با توجه به اینکه درگیری ها در استان ادلب شدت گرفته نظرسنجی قرار دادیم تا ببینیم چندنفر
از ۱۵۰ نفری که دیدن بیست نفر بیشتر رای ندادن😁 دوستان واستون مهم نیست چه پستی درکانال قراربگیره یا نگیره؟👀
شادمان‌ترین مردم، بهترین چیزها را در زندگی ندارند بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند ... کاترین پاندر 🌩🌈 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب🥁 گریان، زغمى دیده عالم شده امشب💔 پایان شب آخر ماه صفر است این⁉️ یا آنکه ز نو ماه محرّم شده امشب🏴 از داغ جگر سوز نبى سیّد ابرار🕊❣ نخل قد زهرا و على خم شده امشب🥀 @TrighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #بیست_وچهار روی تخت، خ
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت صالح دیوانه ام کرده بود. نمی گذاشت درست و حسابی حتی توی محیط منزل راه بروم. دکتر رفته بودم و استراحت مطلق تجویز کرده بود. می گفت جنین در حالت خوب و عادی قرار ندارد و با تلنگری احتمال سقط وجود داشت. من نمی ترسیدم. اولین تجربه ام بود و حس خاصی نداشتم. چشم صالح را که دور می دیدم بلند می شدم و کمی اتاق را مرتب می کردم. یکبار غذا درست کردم و از بوی غذا تا توانستم بالا آوردم. تنها بودم و از فرصت استفاده کردم. سلما پایگاه رفته بود و زهرابانو هم به خرید... صالح که از سرکار بازگشت و حال مرا دید خیلی عصبانی شد. از آن به بعد سلما و زهرابانو شیفت عوض می کردند و کنار من بودند. در واقع نگهبانم بودند از جانب صالح... خودش که از سر کار بازمی گشت همه ی کارها را به عهده می گرفت و از کنارم جُم نمی خورد. حالم بهتر بود اما هنوز استراحت مطلق بودم. صالح دوست داشت هرچه زودتر جنسیت بچه مشخص شود. می گفت «اصلا برام فرقی نداره پسر باشه یا دختر... فقط دلم می خواد زودتر براش لباس و وسیله بخرم» ــ خب صالح جان هم دخترونه بخر هم پسرونه اخم می کرد و می گفت: ــ میشه خانومم. تو که می دونی این کارا تو مرامم نیست. یک روز به اصرار خودش مرا به دکتر برد برای تشخیص جنسیت. بماند که با چه مکافاتی تا آنجا رفتیم و حساسیت صالح در رانندگی و راه رفتن من دکتر که پرونده را دید ابرویی بالا انداخت و گفت: ــ هنوز که خیلی زوده ــ اشکالی نداره خانوم دکتر... اگه ضرری برای بچه نداره لطفا امتحان کنید شاید مشخص شد. دکتر هم در سکوت و با کمی غرولند کارش را انجام داد. هر چه سعی کرد نتوانست جنسیت را بفهمد. با کمی اخم گفت: ــ آقای محترم گوش نمیدید... خانومتونو با این حالش آوردید اینجا که چی؟ هنوز زوده برا جنسیت. حداقل تا یه ماه دیگه مشخص نیست. فقط بدونید بچه سالمه. توی راه بازگشت، صالح خندید و گفت: ــ پدر صلواتی چه لجی هم داره. و خطاب به شکمم گفت: ــ نمی شد نشون بدی که کاکل به سری یا چادر زری؟ ولی مهدیه باید دکترتو عوض کنی. با طرز برخوردشو اخم و تَخمی که داشت بهت استرس وارد می کنه. دکتر باید باشه... ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad